عزیز من سر به سرت میزاره خیلی جدی تو اون لحظه بگو واقعا از این شوخی بدم میاد اذیت میشم این شوخی رو باهام نکن خودت و انقدر اذیت نکن آیا بهش شک داری ؟؟ یا چیزی ازش دیدی که انقدر حساس شدی ریحان عزیز
نمایش نسخه قابل چاپ
عزیز من سر به سرت میزاره خیلی جدی تو اون لحظه بگو واقعا از این شوخی بدم میاد اذیت میشم این شوخی رو باهام نکن خودت و انقدر اذیت نکن آیا بهش شک داری ؟؟ یا چیزی ازش دیدی که انقدر حساس شدی ریحان عزیز
نه خداروشکر،شوهرم آدم پاکیه اما همونطور که گفتم بخاطر کارش مدام با دیگران در ارتباطه و خانمهای زیادی هم باهاش در تماسند.
البته یه چیزی هست و اینکه ما وقتی با هم عقد کردیم اون جایی کار میکرد که فقط دو نفر بودن که اون یکی خانم بود.یعنی اون خانم کارمندشوهرم بود.مجرد بود و از همسرم بزرگتر.اونها حدود دو سال
از قبل عقد ما با هم اونجا کار میکردن و دفتر همسرم هم یه خونه بود که دربسته بود و محل رفت وآمد هم نبود.من اولا برام زیاد مهم نبود اما بعد مدت کوتاهی برام فاجعه شد.البته در
اینکه هیچ چی بینشون نبود صد در صد مطمئنم.شوهرم فقط به فکر کارش بود اما اونها خیلی با هم راحت شده بودن و درمورد همه مسائل با هم حرف میزدن.اونجا هر روز با هم
ناهار،میوه و ... میخوردن.اگه شوهرم لباس جدید میخرید اون تبریک میگفت.یا درمورد خریدای خودش توضیح میداد.تک تک اعضای خانواده همو با جزئیات میشناختن.درمورد همه کاراش با
شوهرم مشورت میکرد.حتی بهش میگفت معده درد دارم دکتر سراغ ندارین.تنهایی شوهرم اونو چند بار رسوند خونشون و خیلی چیزای دیگه.ما اون موقع بارها و بارها بخاطر این موضوع
با هه دعواهای شدیدی داشتیم.شوهرم کمی کوتاه اومد و دیگه اونجا ناهار نمیخورد اما نمیشد اون قضیه رو جمع کرد و چند ماه بعد عروسیمون اونو بیرون کرد و الان البته منتش رو سر
منه که درامدش کم شده با رفتن اون اما من گفتم برام مهم نیست.و اینکه هنوزم دخترای هم کلاسی چند سال پیشش باهاش درتماسند.البته شاید به نظر شما اینا اصلا
اشکالی نداشته باشه اما شوهر من آدمیه که به شدت رو من حساسه.اگه با پسرخالم که دو سال ازم کوچیکتره حرف اضافی بزنم حساسه.اگه یه کلمه با همکلاسی پسرم حرف بزنم
ناراحت میشه.البته من از حساس بودنش ناراحت نمیشم و خودم دوست دارم و رعایت میکنم اما دلم میخواد خودشم مراعات کنه.حرفام طولانی شد.میخواستم بگم حساست های من
از اونجا شروع شد.درمورد اون خانم هم باهام شوخی میکرد و اگه حوصله نداشتم کاریو براش انجام بدم زود میگفت میدم خانم فلانی انام بده ها...
و این حساسیتها واقعا برام مونده و همیشه تو ذهنم داستان میسازم و همیشه بهش شک دارم.دانشگاه که میرفتم شوهرم ازم میپرسید ساعت چند میرسی خونه جوابشو نمیدادم
و به ذهنم میومد برا چی میخواد دقیق بدونه.واقعا فکرام مسخره ست.گاهی حس میکنم مریضم
عزيزم همسرت حق داره اگه ميخواي براش جذاب باشي اگه ميخواي اذيتت نكنه .به اون چيزايي كه ميخواد عمل كن بزار از خودم مثال بزنم براي خود منم سخت بود مدام به شوهرم ابراز علاقه كنم ولي اون خيلي دوس داره.خصوصا وقتي به چشاش عميق نگاه ميكنم و بهش ميگم خيلي دوس داره درمورد همه چيزم حرف ميزنيم وام قسط خونه پول وسايل خونه. خريد يا فروش ماشين.همه چيز و خيلي خوشش مياد كه از همه چيز سر در ميارم حالا خوب بخون من از هفته اول عقدم .شايد روزي چند بار شوهرم يا چنگول ميگفت يا گاز .جوريكه جاش مي افتاد باور ميكني روز عروسيم روبازوم دو تا گاز بود. بزور پنهونش كرديم انقده بهش محبت ميكنم مسخره بازي براش در ميارم بعضي وقتها ميرقصم حتي منم بهش حمله ميكنمو گازش ميگيرم.خيلي خوشش مياد. خودش هميشه ميگه من از پس تو بربيام كافيه برام . حتي ميگه گاهي وقتها جلوت كم ميارم. انقده از همه چيز لبريزش ميكنم از محبت.عشق.بازي.عشق بازي.شوخي.رابطه جنسي.از همه چيز انقده كه كم مياره. از كم شروع كن كم كم موفق ميشي. ولي اگه از اون حرفا زد بحثو عوض كن.ولي جبهه نگير كه لذت ببره و شرطي بشه.مثلا در مورد موهاش حرف بزن يا وضع بدنيش.يا بوسش كن و شروع كن به محبت كردن و عشق بازي فرصت ادامه دادن نده.بهش بگو تو ميتوني بجز من كسي ديگه رودوست داشته باشي؟ عشق من هيچوقت بجز من به كس ديگه فكر نميكنه و بوسش كن.نگاش كن و بوسش كن.با احساس. موفق ميشي
به نظر من هر آدمی با شخصیت اصلی خودش قشنگه، وقتی بخوای از قالب شخصیتیِ آروم/شاد خودت در بیای و بشی اونچه که دیگری دوست داره و میپسنده، یکم تصنعی میشه. پس بهتره اول واقعا و از صمیم قلب درونت رو شاد و پرانرژی کنی، اونوقت به بیرون و اطرافیانت بروز میدی. انجام دادن لیستی از کارها فقط تقلید محسوب میشه و مدتی بعد خودت خسته میشی عزیزم. البته این نظر منه و نمیدونم تا په حد درسته.
به نظر من سعی کن کارهایی رو انجام بدی که از درون شادت میکنه، کارهایی که دوست داری انجام بده، موسیقی که دوست داری گوش بده تا اوقاتت مفرح بشه بعد خود بخود پرانرژی میشی. حتما آدم نباید بپر بپر کنه که بگن شاده.
عزیزم یه چیزو بدون اگر شوهرت واقعا اهل خیانت بود مطمئن باش شوخیشو نمیکرد و حتی اگر جایی حرفش میشد بحث منحرف میکرد تا لحضه ای شک نکنی ، پس خیالت راحت فقط میخواد با تو شوخی کنه تا از اون عکس العملت و از اون حس حسادتت که ناشی از علاقت به همسرته لذت ببره.
در مورد مثال عینی هم چون همسرتون هر شوخی و هر حرف زدنی رو نمیخواد و دقیقا چیزهایی رو می خواد که مخصوص زن و شوهرهاست ،نمیشه اینجا راحت حرف زد . ولی چیزایی که میشه گفت همون اشاره دوستمون به مثل بچه ها حرف زدنه البته سعی کن به بچه ها با دقت نگاه کنی چه طور خودشونو لوس میکنن تیکه تیکه حرف میزنن و.. من که شوهرم اونقدر خوشش میاد میگه کس دیگه ای نشنوه فقط برای خودم اینطوری حرف بزن. در ضمن برای شوخیت منطق رو بزار کنار شاید خیلی از حرکات تو شوخی از نظر منطق مسخره باشه ولی هر وقت خواستی برقص شوهرت از در میاد بالا پایین بپر و ذهنتو تو این زمینه خلاق کن
و خدات رو شکر کن که حتی شوهرت اگر کمبودی حس کرده میاد و از خودت طلب میکنه .خیلی مردا وقتی کمبود دارن چیزی نمیگن تو خودشون میرن و زن بد بخت حالا باید دنبال جواب علامت سوالا بگرده و برخی از این مردا دنبال خواسته هاشون جای دیگه میرن . کاش و ای کاش شوهر من هم یه انتقاد داشت نه .... اینارو گفتم تا بدونی مشکل خاصی نداری گلم
عزيزم حرف خانوم چتر درسته مردا خيلي از بچه گونه حرف زدن خوششون مياد. شوهر منم اينطوريه.خيلي دوس داره.دوس داره براش ناز بكنم.لوس بشم.
وقتي نيازشو بهت ميده نامرديه اگه اجابت نكني
درمورد همه چيزم حرف ميزنيم وام قسط خونه پول وسايل خونه. خريد يا فروش ماشين.همه چيز و خيلي خوشش مياد كه از همه چيز سر در ميارم
البته من هم کلا آپ تو دیت هستم و در همه زمینه های مورد علاقه همسرم حرف واسه گفتن دارم و سعی هم میکنم اگر جایی اطلاعاتم کمه سرچ کنم و باهاش هم کلام باشم.اما اون بیشتر همون با انرژی بودن رو ازم میخواد که تو این زمینه ضعف دارم یعنی زود خسته میشم.
خودش هميشه ميگه من از پس تو بربيام كافيه برام . حتي ميگه گاهي وقتها جلوت كم ميارم. انقده از همه چيز لبريزش ميكنم از محبت.عشق.بازي.عشق بازي.شوخي.رابطه جنسي.از همه چيز انقده كه كم مياره.
خیلی خوبه.منم باید بیشتر تلاش کنم.شوهرم میگه تو زندگیو خیلی آسون گرفتی و انرژی نمیذاری برا زندگیت.دقیقا باید رو تک تک کلماتی که گفتی کار کنم.محبت،عشق،بازی،عشق بازی،شوخی و رابطه جنسی.ممنونم
- - - Updated - - -
درمورد همه چيزم حرف ميزنيم وام قسط خونه پول وسايل خونه. خريد يا فروش ماشين.همه چيز و خيلي خوشش مياد كه از همه چيز سر در ميارم
البته من هم کلا آپ تو دیت هستم و در همه زمینه های مورد علاقه همسرم حرف واسه گفتن دارم و سعی هم میکنم اگر جایی اطلاعاتم کمه سرچ کنم و باهاش هم کلام باشم.اما اون بیشتر همون با انرژی بودن رو ازم میخواد که تو این زمینه ضعف دارم یعنی زود خسته میشم.
خودش هميشه ميگه من از پس تو بربيام كافيه برام . حتي ميگه گاهي وقتها جلوت كم ميارم. انقده از همه چيز لبريزش ميكنم از محبت.عشق.بازي.عشق بازي.شوخي.رابطه جنسي.از همه چيز انقده كه كم مياره.
خیلی خوبه.منم باید بیشتر تلاش کنم.شوهرم میگه تو زندگیو خیلی آسون گرفتی و انرژی نمیذاری برا زندگیت.دقیقا باید رو تک تک کلماتی که گفتی کار کنم.محبت،عشق،بازی،عشق بازی،شوخی و رابطه جنسی.ممنونم
- - - Updated - - -
بله،کاملا درست میگید.اما خیلی وقتها نمیتونم با این فکرایی که میاد تو ذهنم مبارزه کنم.بخصوص وقتی میرم دفتر همسرم و یاد اون موقع ها میفتم یه حرفی میزنم و همیشه هم دعوامون میشه.یه مدت کلا نمیرفتم اونجا.اما الان همسرم داره یه کار جدیدی رو شروع میکنه و از من خواسته کمکش کنم و واقعا نمیدونم چیکار کنم.اولین باری هم که رفتم کمکش چند روز پیش بحثمون شد.نمیدونم چرا نمیتونم خودمو کنترل کنم.تازه اون برا کار جدیدش بازم میخواد کارمند خانم بگیره.و همه این مسائل ذهنمو درگیر میکنه.
دوستان میشه بازم کمکم کنید.
1-پبشنهاد راهکار برا پرانرژی بودنم و شاد کردن زندگیم
2-آیا با همسرم همکار بشم یا نه؟(با توجه به توضیحات پستهای قبلیم)
بهتره یه مدت باهاش کار کنی بعدش خودت یکی رو بیار. براش برقص. اولش سخته کم کمر عادت میکنی.باهاش بخند خودتو براش لوس کن . ناز کن. از پشت بغلش کن. همیشه به استقبالش برو. بوسش کن. پیشش بشین بعد سرشو رو پات و موهاشو ناز کن. اذیتش کن بعدش از دستش فرار کو. نزار اذیتت کنه. مثلا نیشگون بگیر.بهش زنگ رو بزن احوالشو بگیر و اگه یه چیز خنده دار دیدی براش تعریف کن. این کارا رو انجام بده خبرمون کن.
امروز یه خانمی که پروژه ای باهاش کار میکنه بهش اسمس داد و قرار گذاشتن بیاد دفترش.منم کنارش دراز کشیده بودم و اسمسشو میخوندم.یه دفعه حالک گرفته شد.رفتم تو فکر که کاش شوهرم شغلش اینطوری نبود.نمیدونم چرا اینقدرررررررررر حساسم.یه لحظه رومو برگردوندم.بهش برخورد و اعصابش خورد شد.گفت بهم بی احترامی شد.نمیدونم چیکار کنم.
این روزها خیلی بهتر شدم.شادترم.رابطمون بهتره.اما یه چیز اینطوری گه پیش میاد انگار همه چیز خراب میشه.آخه شوهرمم آدم زودرنج و حساسیه و اینکه مسائلی که بینمون پیش میاد رو خیلی دیر فراموش میکنه و تا چند روز اثرش میمونه.چطور حساسیتم رو کم کنم و چقدر حق دارم در این زمینه؟
- - - Updated - - -
میدونین بیشتر در این مواقع این میاد تو ذهنم که نکنه اون خانمی که میاد دفترش از من قشنگتر باشه.البته شوهرم همیشه از ظاهرم تعریف میکنه اما من میترسم.
آخه شوهرم شایدم از سادگیشه،با هم که بیرون میریم هی میگه خانما چرا اینطوری میان بیرون.اینا که بیرون اینطورین تو خونه چطورین؟یا یه بار یه مشتری داشت که مثل اینکه پوشش مناسبی نداشت.اومده بود خونه از مدل موهاش تا رنگ لاک و مدل ناخنشو حفظ بود و برام توضیح هم میداد.الان نگید به خودت برس.به خودم میرسم اما نمیدونم واقعا همه مردا همینطورین؟ قبلا هم گفتم شوهرم چقدر رو من حساسه.حتی اگه دستم از چادر بیاد بیرون حساسه.گاهی به ذهنم میاد که(خدایا منو ببخش،دوست نداشتم درموردش اینطوری بگم)
شاید خودش اینقدر چشم ناپاک داره رو من اینقدر حساسه.