راهنماییم کنید همسرم را برگردونم

نازنین دستپاچه نشو ، خودت بهتر از هر فرد دیگه ای الان می دونی باید چکار کنی

به خدا من از روزی که اومدم تالاز همش پیرو تایپیک های تو هستم و از دیروز هم برنامه ای که آقای sci
به شما داه بود در مورد بی کفایتی رو دارم اجرا می کنم
و کم کم
دارم از حالت افسردگی مطلق بیرون بیام ، همش پیش خودم میگم وقتی نازنین تونست زندگیشو بسازه منم می تونم
من مطمئنم خیلی زود مشکلت حل میشه چون تو دختر بزرگی هستی
من و آدمایی که مشکلاتمون تو زندگی ی جورایی داره از رو هم کپی میشه ، چشممون به عملکردته تا ما هم دنباله رو بتونیم اگر مشکلی پیش اومد درستش کنیم
آفرین نازنین
تو میتونی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط asemani

ما چه بخوایم و چه نخوایم کلماتمون رو روان طرف مقابلمون اثر میذاره .
چیزی که برای ما هیجان انگیز باشه حس دیگران رو هم نسبت به اون هیجانی می کنه و .....

امیدوارم کمک کننده باشه .

---

انشالله که کمک کننده هست :72:
من هم امیدوارم که نازنین دچار هیجانات کاذب ناشی از تاپیکش نشود و در کمال آرامش با آینده نگری درست و اصولی پیش برود و گل خنده بر لبانش بشکفد
با تشکر از حضور شما و ممنون از اینکه تجربه ی شخصی تو رو در اختیار بقیه می گذارید :16::72:

نازنین همگی چشم به راه خبر خوش شما هستیم

حرفهای اسمانی درست نیست به نظرتون!من واقعا مثل اسمانی فکر کردم
فرشته عزیزم من همه حرفای شمارو گوش کردم خودم هم در این شرایط گذاشتم خوب وقتی حاضر نمیشه حرف بزنه من بهم برمی خوره
من دختر بی خانواده بی بندباری نبودم که متاهل باشم با مرد دیگه ای ارتباطی داشته باشم اینجوری داره به خانواده منم توهین میکنه.
بالهای صداقت عزیز من الان خونه مامانم هستم ولی الان میرم خونمون یعنی نگفتم چرا اومدم همین جوری اومدم هیچیم نگفتم الان میخوام برگردم خونه ولی میدونم که امیر نمیادش
می دونه من تنهام نمیاد می دونه می ترسم ولی براش مهم نیست اصلا مردی که غیرت داره مثلا انقدر راحت زنشو ول میکنه میره.
من که همیشه به حرفای شما کارشناسان عزیز ومدیر همدردی عزیز گوش میکنم چرا ی جوری می گید انگار من همیشه ندانم کار بودم؟و کارهارو خراب تر کردم؟!

من فکر میکنم انقدر همه به این تاپیک سر زدن و اهمیت دادن نازنین جان تصور میکنند که خیلی کار بدی هم نکردن و همه دارن تلاش می کنند که بهش کمک کنند .( خود من هم اولش همچین نظری داشتم )
ولی نازنین جان عزیزم همسر تو الان داره به این فکر میکنه که خانم من با کی بوده ؟ توی ماشینش هم نشسته ، ایمیل همدیگه رو هم که داشتن .... کی بوده ؟؟؟ زن من با کی بوده ؟ کجا رفته ؟؟؟؟
یا شاید هزار تا فکر دیگه ای که به ذهن یک مرد برسه و حق هم داره .
شما به عنوان یک زن متعهل حق نداشتی با نامزد قبلیتون که بهتون احساس داشته نه سلامی کنی و نه سوار ماشینش بشی و نه به هم ایمیل بزنید .
همسرت الات شرایط خیلی بدی داره که با وجود تمام اشتباهاتی که انجام دادی نمیخوای درکش کنی . خیلی دلم براش سوخت .

عجول نباش

زمان میبره


صبر داشته باش و در این مدت راه درست را برو . کار درست را بکن

قدرت تعمیم راهنمایی های مهم هست .

اولش خوب پیش رفتی و به راهنماییها توجه کردی .... بعدش چی شد ؟ ....... استمرار را گذاشتی کنار تسلیم کم صبری و هیجان زدگی شدی .


به این آنالیزی که بالهای صداقت کرده و پیامهایی که گفته شوهرت از اس ام اس اخیرت دریافت گرده توجه کن . ایشون که دیگه تجربه کرده

نمیشه گفت ذهنیات خودش هست .

اکی مرسی باشه پس من استمرار به خرج می دم واقعا راست می گم ولی اگر بازم نیومد چی؟اون وقت چیکار کنم؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنین آریایی

حرفهای اسمانی درست نیست به نظرتون!من واقعا مثل اسمانی فکر کردم
فرشته عزیزم من همه حرفای شمارو گوش کردم خودم هم در این شرایط گذاشتم خوب وقتی حاضر نمیشه حرف بزنه من بهم برمی خوره
من دختر بی خانواده بی بندباری نبودم که متاهل باشم با مرد دیگه ای ارتباطی داشته باشم اینجوری داره به خانواده منم توهین میکنه.
بالهای صداقت عزیز من الان خونه مامانم هستم ولی الان میرم خونمون یعنی نگفتم چرا اومدم همین جوری اومدم هیچیم نگفتم الان میخوام برگردم خونه ولی میدونم که امیر نمیادش
می دونه من تنهام نمیاد می دونه می ترسم ولی براش مهم نیست اصلا مردی که غیرت داره مثلا انقدر راحت زنشو ول میکنه میره.
من که همیشه به حرفای شما کارشناسان عزیز ومدیر همدردی عزیز گوش میکنم چرا ی جوری می گید انگار من همیشه ندانم کار بودم؟و کارهارو خراب تر کردم؟!

---

نازنین جان

اصلا نمی گویم شما ندانم کاری می کنید ، اصلا هم کارها رو خرابتر نمی کنید ، تمام کلماتی را که برایت می نویسم از روی نکاتی هست که خودم لحظه به لحظه لمس کرده ام

عزیزم شما شاید حداکثر یکسال باشد که زندگی متاهلی را تجربه می کنی ، و با چندتا مشکل دست و پنجه نرم می کنی ، پس طبیعی هست که نسبت به خیلی چیزها آگاهی نداشته باشی و یا اصلا ندانی که چه برخوردی باید بکنی

اعتماد به نفست رو از دست نده
مگه شما قبلا تجربه برخورد با همسر را در این شرایط داشته ای؟ طبیعتا نه
من ، ترانه، جوانه، کامروا، تمنا، دلنشین، بهارشادی، ... همه و همه که داریم برایت پست میزنیم ، مواردی را که به ذهنمان می رسد و ممکن هست شما غافل باشی را گوشزد می کنیم

اگه من مثال دم شیر رو برایت زدم ، واسه خاطر این بود که درک کنی ، مساله حساسیت زا و تحریک کننده غیرت شوهر ، مثل پا گذاشتن روی دم شیر هست
یا اگه مثال آتیش و گره کور رو می زنم صرفا به این خاطر هست که دچار اون غرور آسیب زا نشوی

نازنین جان
عمیقا می فهمم و حس می کنم چه حالی داری ، و خوب می دانم در این حال و هوا چقدر احساسات ضد و نقیض میاد سراغمون ، به همین خاطر این تلنگرها را لازم دیدم تا نگذارم شما از روی پشت بام بیفتی ، کم کم که خودت تجربه زندگی زناشویی ات بالاتر رود ....اونقدر توانا می شوی که دست دیگران را می گیری و از روی بوم ردشان می کنی


پست های مدیر و فرشته رو هم می گذاریم کنار ، تخصصی ترین پست ها هستند ... پس با توجه به پست های این دو نفر باید پست های من و دیگران را آنالیز کنی تا دستت بیاد چه رفتاری را باید داشته باشی


ببین خانومی ، الان لازم هست شما غرورت رو بشکنی ، حتی بسیار بسیار از خودت مایه بگذاری تا مقدمات برای حل مشکل فراهم شود

مهم این هست که شوهرت بیاد خونه
مهم این هست که بعدش ، به حرفهای شما به دور از احساسات گوش بدهد
مهم این هست که بعدش رفتار منطقی رو در پیش بگیره
مهم این هست که بعدش از اون سوءتفاهم رها بشه
مهم این هست که بعدش عاشقانه بیاد تو رو بغل کنه و ببوسه ، بگه چقدر خاطرت رو می خواد و چقدر براش دردناک بود که یک لحظه فکر کرده ، نازنین مرد دیگری رو دوست داره

حال برای شما :72:
مهم این هست که از فاز احساسی بیرون نیایی
مهم این هست که از حالت پشیمانی خارج نشوی
مهم این هست که تمام تلاشت رو بکنی و برای حفظ زندگی ات که خیلی دوسش داری به روش های درست چنگ بزنی
مهم این هست که فعلا باب میل شوهرت رفتار کنی
مهم این هست که این حس رو شوهرت ایجاد کنی که او مرد هست و تو تابع او هستی
مهم این هست که این حس به شوهرت القا بشه که تنها او برای تو اهمیت دارد
مهم این هست که به شوهرت بفهمانی اگر او نخواهد تو نیز خودت را بر او تحمیل نکنی
مهم این هست که به غرورت اجازه ندهی مانع از انجام این رفتارها شود
مهم این هست که وقتی محیط گفتگو مهیا شد ، از حس عاطفی شروع کنی ، به منطق ختم کنی ، جوری که شوهرت در فاز احساس مثبت به تو قرار بگیرد
مهم این هست که وقتی گفتگو صورت گرفت یواش یواش از حال غمگینی خارج بشی
مهم این هست که بعدا از آشتی کردنتون ، کم کم به شوهرت بگویی او نیز رفتارش عاری از خطا نبوده .... اینکه اصلا انتظار چنین برخوردی رو ازش نداشتی ... اینکه خیلی دلت شکست وقتی یک لحظه فکر کردی ، شوهرت فکر میکنه تو بهش دروغ گفته ای و اینکه اصلا فرصت توضیح به تو نداده ....اینکه واقعا از اینکه تنهات گذاشته دلگیر هستی.... اینکه خیلی برات سخت بود که مردت بود اما در کنارت نبود .....
و مهم تر اینکه از این مشکل به وجود امده رفتار درست را هم تو بیاموزی و هم همسرت

ای بابا نازنین تو کارهایی رو که میگن انجام بده، لااقل کم کمش یه هفته انجام بده بعد اگر نیومد یه فکری می کنیم انقدر نگران نباش. فکر نکنم زیاد بتونه مقاومت کنه همسرت ، معلومه که خیلی نرم شده. تو اینجور موارد طرف طلبکار باشه به خدا بیشتر آدم حرصش می گیره، از من گفتن بود !!
نازنین فرض کن داری رانندگی می کنی، سهوا زدی به جاده خاکی، الان باید چیکار کنی؟ دست و پاتو گم کنی و هیجانی برخورد کنی کارت ساخته هست، باید فرمون را محکم بگیری و با دقت دوباره بیای تو راه آسفالت
جریان تو اینه
حواست جمع باشه الکی الکی همه چیزو به باد ندی

سلام نازنین جان الان می دونیم واقعا شرایط بدی دارید و امیدوارم هر چه زودتر همسرتون با شناختی که از شما داره نرم تر بشه. هر کسی پیشنهادی داره ولی بهترین کار حرف زدن حضوریه اون احساسی اون نحوه انتقال مطالب اون قانع کردن طرف مقابل فقط وقتی امکانپذیره که آدما از نزدیک باهم حرف بزنند.. فقط قانعشون کنید که حضوری باهم حرف بزنید. اصلا نه ایشون و نه خودتون رو تو اس ام اس ها مقصر کنید نه انتقادی از ایشون بکنید نه چیزی. فقط اگه پیغامی می دید تاکیدتون فقط برای حضوری حرف زدن باشه. الان ایشون 100% خیلی پرسشها از شما دارند و براشون این مسدله گنگ هست پس حتما میان با شما حرف میزند این و مطمئن باشید و ناامید نشید

نازنین زندگی پر از فراز و نشیبه. مهم اینه که وقتی به پشت سرت نگاه کنی جایی برای نزدیکترین کست کم نذاشته باشی. راستش به نظر من سعی کن از این به بعد شنونده بهتری باشی. ببین باید پیامهای همسرت رو به عنوان یک مرد بیشتر بگیری. (سنسورها تو فعالتر کن). منم مثل خودت اوایل زندگی سنسورهام ضعیف بود. ببین اینکه همسرت گفته تنها نمی ترسی می خواسته یک بهانه جور کنه برگرده خونه شما هم که اصلا توعالم خودت بودی و نگرفتی. خوب بود تاییدش می کردی تا حس مردونگیش تایید بشه و درصدد حمایت ازت بربیاد و برگرده خونه. حواست باشه همسرت به دنبال بهانه برای برگشته. این بهانه رو براش جور کن. اگر شنونده خوبی باشی بهتر می تونی صحبتهاتون رو هر چند در حد چند کلمه طوری هدایت کنی که همسرت رو از اون فضایی که هست خارج کنی و برگردونیش خونه. یادت باشه تجربه زندگی من میگه شنونده خوبی بودن شرط لازم و اولیه برای موفقیت در روابط زندگی مشترکه.