:)
نمایش نسخه قابل چاپ
:)
سلام به همه ی دوستان من یه مشکلی در رابطه با ازدواج دارم که نخواستم به خاطرش دوباره تاپیک بزنم گفتم توی همین تاپیک قدیمیم مطرحش کنم.البته اگه اشکال نداره؟؟
من 23سالمه ادم مذهبی هستم یعنی خدا رو قبول دارم و سعی میکنم تاجایی که میتونم واجبات و محرمات رو رعایت کنم.تا حالا با هیچ پسری دوست نشدم.قبل دانشگاه که اصلا با هیچ پسری حرف هم نمیزدم فقط جلوی پدر و برادرام راحت بودم.به قول معروف سرم به کار خودم بود و سرم و می انداختم پایین میرفتم و میومدم تو دانشگاه هم ارتباطم با همکلاسی های پسرم در حد سلام و سوالات درسی یا حل کردن مشکلات درسیه نه بیشتر از این.
وقتی ترم دوم دانشگاه بودم یکی از اساتیدمون شماره ی همه ی بچه هارو گرفت تا درمورد ساعت کلاسها با بچه ها هماهنگ کنه بعد از یه مدت به من پیام عرفانی داد من هم جوابی ندادم و تصور کردم که برای بقیه هم فرستاده ولی پیامکهاش ادامه دار شد و حداقل هفته ای یک پیامک میفرستاد البته همشون عرفانی یا جملات قصار بودن نه چیز دیگه ای. سرکلاسشون هم چشم از روی من برنمیداشتن والبته من اصلا توجهی به این رفتارها نمیکردم و جدی نمیگرفتم و همیشه فکر میکردم با همه همینجورند تا یک روز که متوجه شدم ایشون به هیچ دانشجویی پیام نمیدن.البته سرکلاس با همه دوست بودن و با همه ی بچه ها راحت بودن.طبق گفته ی خودشون توی کلاس متولد سال 63 بودن مجرد بودن خانوادشون توی شهرستان زندگی میکرد و خودشون تنها زندگی میکردند و فوق لیسانس داشت.من وقتی فهمیدم به کسی پیام نمیده احساس کردم نکنه به من حسی داره.وقتی توی ساعت استراحت ازشون سوال میکردم احساس میکردم دستپاچه میشن.من اون موقع موضوع رو به کسی نگفتم حتی با مادرم هم مشورت نکردم فقط یه روز تو جمع خانوادگی از نوع رسوم و رفتارهای شهری که استادمون اونجایی بود ازشون پرسیدم که خانواده اظهار داشتن که یکم سخت گیرن و اینکه باید خیلی با سیاست باشی تا بتونی با اونها سرکنی.منم با توجه به شناخت از خودم فهمیدم که اصلا نمیتونم با اونها کنار بیام و اینکه احساس کردم چون ایشون مجردی زندگی میکنن شاید خطایی بکنند و اینکه سطح خانوادگیمون اصلا به هم نمیخوره تصمیم گرفتم طوری به ایشون کم محلی کنم و تواینکارهم موفق بودم و بعد از مدتی دیگه نه پیام ندادن.
حالا من بعد از 2سال موضوع رو به مادر و خواهرم گفتم و دلایلم برای رد ایشون روهم گفتم اما از سوی اونها مواخذه شدم که چرا اینکار رو کردم.مشکل من اینه که وقتی از معیارهام برای خواهرم میگم اون میگه که دیگه از این مردها پیدا نمیشه.چند روزه ذهنم درگیره ایا من اشتباه کردم ؟؟ایا من حق ندارم منتظر فردی مثل خودم باشم؟؟؟؟لطفا راهنماییم کنید در این میان حرف و کار من درست است یا سخنهای خواهرم؟؟؟
سلام ستاره خانم. این طور که مشخصه شما همه خواستگاراتون را با دلایل غیر منطقی و واهی رد میکنین و یا طوری برخورد میکنین که پشیمون بشن!! اینجوری پیش بره شما هیچ وقت مورد مناسب خودتون رو پیدا نمیکنید.:81:
من نمیدونم شما دنبال چه موردی هستین. چه معیارهایی دارین. خانواده تون چه نظری دارن ولی این رفتارهای شما اینو به ذهن میرسونه که شما به فردی علاقه دارین و منتظرین بیاد خواستگاریتون. اگر اینطوریه من فکر میکنم بهتره از علاقه ایشون هم به خودتون مطمئن بشین . الکی شانسهای ازدواجتون رو از دست ندید. این که شما بر اساس شاید و احتمالات کسی رو رد کنید اصلا منطقی نیست. این که منتظر فردی مثل خودتون هستین یعنی چی؟ یعنی خصوصیاتش و همه ویژگیها و عقایدش شبیه شما باشه؟ شباهت زیاد باعث یکنواختی زندگی میشه و این که آدم با کسی مثل خودش ازدواج کنه اصلا باعث پیشرفت و تغییر مثبت نمیشه و تفاوتها البته نه زیاد باعث جالب شدن یه زندگی میشه. بهتره در این موارد بیشتر مطالعه کنید. موفق باشید.
یعنی شما هم اعتقاد دارید کار من اشتباه بوده؟
من متاسفانه یا خوشبختانه (از نظر خودم خوشبختانه ولی از نظر بقیه متاسفانه است)در مورد ازدواج خیلی سبک و سنگین میکنم همش احتمالات رو تو ذهنم جواب میدم و بعضی اوقات خودم هم احساس میکنم که بیش از حد روی این موضوع حساسم ولی دست خودم نیست.از وقتی خواهرم ازدواج کرد و من تو جریان زندگی و اختلافاتش و جداییش بودم احساس میکردم که باید خیلی دقت کنم و همش یه حسی بهم میگه اگه تهش به جدایی برسه چی؟ناخوداگاه وقتی اسم خواستگار میشنوم میترسم.خیلی هم رو این مورد وسواس به خرج میدم.ولی در مورد اون استاد قبول دارم که اشتباه کردم و وقتی الان بهش فکر میکنم واقعا پشیمونم و پشیمونی هم سودی نداره.ولی درمورد دوست برادرم اصلا پشیمون نیستم.
در مورد علاقه به کسی هم اره من یه یک نفر علاقه داشتم ولی میدونم دوستم نداره و الان 2ماهه که سعی میکنم فراموشش کنم.
منظورم از ادمی مثل من اینه که کسی باشه که مثل من تاحالا باکسی دوست نشده باشه و من اولین فرد تو زندگیش باشم ولی خواهرم میگه شدنی نیست اگر چنین فردی باشه گیر یه دختر زرنگ می افته.خواهرم هم تمام حرفهای شمارو میزنه paradise92 عزیز.اون هم میگه اگه اینجوری پیش برم اینده ام رو نابود میکنم. نمیدونم چیکار کنم.ایا این رفتار من راه حلی داره؟چطوری این مشکل رو حل کنم تا موقعیتهای بعدیم رو از دست ندم؟؟؟؟
-