-
سلام. همه ی آدمها اشتباه می کنن دوست من. با حرفهای دوست عزیزمون دنیز خ موافقم. این لحظات رو دریاب خ برات مهم هستن.
برای اینکه دوباره داشته باشیش تمام تلاشت رو بکن. شما خ احساسی رفتار می کنین خوب که رو این جنبه از شخصیتتون بیشتر کار کنین.
مشکل ِ بیشتر مردم اين است که به جای اينکه با ذهن خود بينديشند با اميدها، ترس ها و آرزوهايشان می انديشند! _ ويل دورانت
در ضمن این عنوان مناسب شما نیست اگه بخاین با این حس برین جلو به جایی نمی رسین. یه خورده قویتر دوست من.
راستی تاپیکتم گداشتم دم دست مدیران. امیدوارم زودتر بهت سر بزنن.
-
راستش یه کم شوک زده شدم دوست عزیز بهش ثابت کن که تغییر کردی اگه به راحتی از دستش بدی هرگزمجددا طعم خوشبختی رو نخواهی چشید چون این حس که زنم رو به راحتی از دست دادم همیشه همراهته
در ضمن انتظار نداشته باش به راحتی خانمت همه چیز رو قبول کنه چون تو تکیه گاهش بودی و اونطور که باید همراهیش نکردی جدایی خیلی سخته به قول خودت 4 ماه مدام بهت ایمیل می داده و جواب نمی دادی غرورش رو خورد کردی و لحظات بدی رو براش رقم زدی
ولی هنوز دیر نشده و جای امیدواری هست اگه تا 4 سال هم دست رد به سینه ات زد باز هم حق داره و اگه واقعا از کارهات پشیمونی سعی کن دلش رو به دست بیاری اون چیز زیادی از تو نخواسته که این طور ازت جواب گرفته بازم توکل به خدا کن و ادامه بده انشااله خبر های خوبی بشنویم
-
منم موافقم برو سمتش و خواسته هاشو در حد معقول و منطقی بپذیر. اگه می گه بریم مشاور خوب برین مگه بده. اگه می گه استقلال خوب انجام بدین بد نیست حتی به نظرم اگه می خواد ادامه تحصیل تو یه کشور دیگه بده با هم برین ( به همسر همراه دانشجو ویزا می دن) تمرین خوبی هست واسه استقلال. فقط دست دست نکن
-
سلام
شاید الان که دیگه اینو فهمیده باشی یک مرد بی عرضه نباشی یک مردی نباشی که غرورش اجازه نده بره و از همسرش عذر خواهی کنه و روزهای خوب رو دوباره واسه خودش و همسرش بسازه. شاید هنوز فرصتی برای جبران مونده باشه . بشین با خودت راست و حسینی فکر کن و سنگات رو وابکن .
ببین میخوای تبدیل به یک مرد با عرضه بشی یانه؟ اگه تصمیم گرفتی ازش عذر خواهی کنی قبل از اینکار ببین چیا باعث شد از دستش بدی؟ ببین میتونی اون مشکلات رو حل کنی یا لااقل بیشترشو ؟ صرف اینکه بری دنبالش و خواسته هاشو جامه عمل نپوشونی فایده مداومی نخواهد داشت. پس اول مشکلاتتون رو بررسی کن! بله اول به جای بقیه کارهات یه مرخصی به خودت بده و بشین خوب فکر کن و مسائلی که باعث جداییتون شد رو تحلیل کن و سعی کن به جستجوی راه حل هاش بپردازی بعد برو سراغ آشتی و عذر خواهی.
-
از همه دوستان بابت نظرات و همدردیشون ممنون.
من فقط یک بار تو زندگیم بهش بی احترامی و بد کردم که همین طلاق شد.تو اون چند سالی که با هم بودیم من حتی غذا بدون اون نمیخوردم اگه اون نبود هر چی می خواست چشم بسته براش فراهم بود.اگه چیزی رو دوست داشت و می دونستم جز علایقش هست براش کم نمیزاشتم.من بهش میگفتم به خاطر عشق و علاقه من کوتاه بیا برای عروسی و چیزای ذیگه ولی همش میگفت استقلال نداری و من این پولو نمی خوام.
کی تو این زمینه قید این همه راحتی رو میزنه.
بهترین خونه و بهترین وسیله خونه رو داشت.میگفت چون مامانت از من نظر نخواست و خودش خونه رو پر کرد من اینو نمی خوام.
خوب مامان منم می خواست مثلا سوپرایزش کنه ولی میگفت نه اینا نیست منو حساب نمی یارید.
بهش به مناسبتا کادو میدم همین بعد از طلاق و پست میکنم و به حسابشم پول میریزم هر ماه ولی اومد کارتو داد به من که هیچی شو بر نمیدارم.آخه تو دعوا بابام بهش گفت خونه بابات این چیزا رو دیدی که الان این کارو میکنی و ناز میکنی.اونم کلا دیگه تموم کرد همه چیزو.
من همیشه عاشقش بودم.آقایون میدونند هکه که مردا فقط یک بار عاشقش میشیم .ولی اون دوسم داشت اینو همیشه حس میکردم.
خیلی دلم میخواد برم دنبالشو قبول کنه.وولی خانواده خودم یعنی بابام تو دعوا بحث رفت به باباش گفت من کس دیگرو میخوام و من نمیدونستم و اون بعدا موقع طلاق بهم گفت.
خیلی بابام منت پول سر زن و پدرخانمم گذاشت.
مادرم ولی خداییش خیلی دوسش داشت ولی اون میگفت دوسم نداره داره فیلم بازی میکنه که فقط تو رو خوشحال کنه.
و واسه مدت جدایی و درگیری طلاق بهم گفت دیدی حتی یک بار بهم زنگ نزد.
من از خدام هست برم دنبالش ولی نمیدونم چه طور با خانوادم و اون کنار بیام از هر طرف میشم تحت فشار.خانمم هم مغرور و غد هست وقتی بگه نه یعنی نه تا اونی که میخواد بشه.
باید چند تا خانواده رو راضی کنم.تازه میشم اول راه.خودشو نفرت از این ماجراها چی؟؟؟؟؟؟؟؟
تمام موهای شقیقم سفید شد تو این سن بدون قرص نمیتونم حتی یک ساعت بخوابم.می خوابم خواب میبینم همش با یکی دیگه ازدواج کرده و روانیم کرده این فکر
-
اول اینکه ایشون جدا شده و میتونه ازدواج هم بکنه و شما هم نباید روانی بشی ! یکم منطقی باش! تا وقتی این احساسات شدید رو نتونی کنترل کنی نمیتونی درست فکرکنی.
من بر خلاف دوستان نمیگم برو دنبالش! الان با این وضعیت روحی و احساسی بری دنبالش، حتما پدرت مخالفه و چه بسا بدتر از حرف های سابق رو به خانومت بزنه و شما در جریان نباشی و اوضاع چنان به هم ریخته بشه که دیگه هچوقت نتونی درستش کنی. یک بار با احساس رفتی جلو و منجر به طلاق شد. اگه میخوای به دستش بیاری احساسات رو بذار کنارو تصمیم عاقلانه بگیر.
دوست داره مستقل بشی، میتونی؟ میتونی جدا از پدرت استقلال مالی داشته باشی؟ میتونی یه خونه مستقل و یه کار مستقل جور کنی؟ چرا باید چند تا خونواده رو راضی کنی؟
خونواده شما خودت بودی و همسرت که از هم پاشیده شد یا پاشوندنش...الان که میخوای دوباره اون خونواده رو تشکیل بدی باز هم بقیه باید رخصت بدن؟
شما که یه نوجوون 16 ساله نیستی که بخوای به اذن پدرت بری خواستگاری.
من نمیگم بی احترامی کن، احترام همه رو حفظ کن اما اینکه خودت برای سرنوشتت تصمیم بگیری که اسمش بی احترامی نیست.
-
استقلال مالی که خانومت می گفته دقیقا الان متوجه می شی چقد مهمه من اگه جای خانومت بودم زمین و زمان رو به هم می ریختم اگه کسی بخواد بهم بگه " اینا رو تو خونه پدرت دیده بودی "
اگه شما استقلال مالی داشتی و روی پای خودت بودی پدرت به خودش اجازه چنین حرفی رو نمی داد
زن شما بوده باید به نحو احسن تامینش می کردی
دلیل نداشت پدرتون این حرفو به خانومت بزنه
-
ببینید من خودم همه اینا رو میدونم و میدونم یعنی راضی کردن برای زندگی دوباره یعنی تقریبا محال هست....
من نمیتونم استقلال پیدا کنم چون هم تک فرزند خانوادم و اونا هم به من خیلی وابسته هستن و من این وسط گیر کردم.یعنی عملا بین همسرم و خانوادم مجبور شدم اونا رو انتخاب کنم.
یعنی خانوادم مجبورم کردن هم واسه پول و هم اینکه مامانم مریض شد خیلی بدجور.دید خانوادم اینه که خانمم میخاد منو از اونا جدا کنه.من خستم دیگه با کسی تو خونه حرف نمیزنم نه اینکه قهر باشم بلکه انگیزه دیگه ندارم و هیچ هدفی ندارم.
نمیدونم چه طور استقلال پیدا کنم نه کاری بلدم نه درآمد جدایی دارم تو این اوضاع مملکت نمیدونم چه طور از صفر شروع کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟//
نمیدونم چه طور حرفمو بزنم....یا به قول شما به آرامش برسم.من نماز میخونم ولی این ماجرای جدایی و طلاق منو معتاد به الکل کرده برای اینکه کمتر فکر کنم.
حتی از کجا شروع کردن رو بلد نیستم.پدر خانم تو بحثها گفته بود اگه من با یک پیراهم برم دنبال دخترش بهم میده ولی با ده تا کارخونه به اسم زدن بابام نمیده....
خانوادم هم گناه دارن من تنها فرزندشون هستم ولی درک درست رو خواسته های من ندارن.
ولی خانمم میدونم و میشناسمش اگه یک شرط بزاره برام اونه که خانوادم برن ازش عذرخواهی که امکان نداره اینا برن
ا
-
سلام آقا محمد
شما اول باید به خودتون و شرایط روحیتون سروسامان بدین.یعنی از این حالت افسرده خارج بشین و خودتون را وابسطه به قرص و دوا ندونید...(اینا به معنی فراموش کردن ایشون نیست)اما باید اول از همه به خودتون برسید از نظر روحی.
برای شروع هم یک مشاور خوب پیدا کنید و برید پیشش تا بهتون کمک کنه که چطوری میتونید موضوع را با همسر و خانواده خودتون مطرح کنید و برگردید سرزندگیتون.
انقد هم خودتون را سرزنش نکنید .اگر قرار باشه تقاص کارتون را پس بدین تا حالا جورش را کشیدید پس دیگه محکوم کردن خودتون را بذارین کنار و یا علی بگین و بخواین که دوباره زندگی خوبی را کنار همسرتون شروع کنید همین که بخواین یعنی قدم اول و مهمترین قدم را برداشتید .مطمئن باشید که میشه و خانومتون هم برمیگرده .
-
ببین چقدرررر به خانومت و خونوادش فشار اومده که پدر خانومت این حرف رو زده!
حتی حاضر شده حمایتت کنه.
کار خونوادت اشتباهه. الان که میبینن شما شب و روزت یکی شده و زندگیت خراب شده راضی اند؟ الان خوشحالن؟ چرا باهاشون حرف نمیزنی؟ چرا نمیگی حالت خوب نیست؟
چرا نمیگی پشیمونی؟ نمیگی همسرت رو دوست داری؟ نمیگی میخوای با کسی که دوستش داری زندگی کنی، همونجوری که دوست داری؟
همه احساست رو صادقانه بهشون بگی جوابشون چیه؟
یعنی واقعا تو رو از زندگیت و عشقت و علاقه مندی هات جدا میکنن چون میخوان که مال اونا باشی و ازشون جدا نشی؟
من نمیفهمم. اگه اینجوریه که اسمش خودخواهیه.
اینجوری تا مجردی که رنگ آرامش رو نمیبینی چون هر انسانی نیاز به همسر و همدم داره. اگه هم ازدواج کنی که باز هم میفتی تو دو راهی همسر یا پدر و مادر!
چون هییییچ زنی حاضر نمیشه عشقش به شوهرش رو با کس دیگه تقسیم کنه چه برسه به اینکه اینجور رفتار ها رو هم تحمل کنه.
من نمیدونم.
امیدوارم کارشناسها بیان کمکت کنن. اما به نظرم داری نقش یک قربانی رو بازی میکنی و همین هم بوده که باعث آزار همسرت شده.