RE: روزی که پشت دستمان را داغ نمودیم
[size=medium]به همراهش زنگ زدیم که فی الفور خودش را بهمان برساند که دلمان برایش یک ذره شده است .اما از بخت بدمان هر چه زنگ زدیم در دسترس نبود.شاید هم آنتن نمیداد خدا میدانست پدر نیامرزیده کدام جهنم دره ای رفته است وقتی دیدیم هیچ جوری به پری خانم مان دسترسی نداریم دل را به دریا زدیم وسری به محل کارش زدیم که از شانس آنجا هم نیافتیمش.پس به ناچار خانه اشان رفتیم وآنجا بود که پریمان را رویت نمودیم .امانمیدانیم به خاطر سردی سالادظهرمان بود یا سنگینی پیتزای شبمان شایدهم از کوتاهی اقبالمان که تا آمدیم دو کلمه اختلاط نماییم ناغافل...:72::72::16::72::72:[/size]
RE: روزی که پشت دستمان را داغ نمودیم
پری خانم تندی سرش را عقب کشید وبا انگشت های نوک چنگالی اش بینی تازه عمل شده ی باندپیچی اش راگرفت ومیخ شد تو چشم هایمان .از این کارش هیچ خوشمان نیامدیعنی یک جورهایی به قیروقبایمان برخورد .آخر زن چه به این کارها.زنی که از بوی آروغ مردش بدش بیاید زن زندگی نمی تواند باشد آن وقت بود که به یاد اقدس ,عیال سابق مان افتادیم آخر پدر آمرزیده هیچ وقت از بوی آروغ مان حتی اگر سیر خورده باشیم بدش نمی آیدآن وقت باحسرت به یاد پول هایی که توی این چند ساله خرجش کرده بودیم افتادیم وپشت دستمان را داغ نمودیم تا دیگر به فکر عیال های قرتی وامروزی نیفتیم.:72::72::16::72::72: