-
سلام.
اول اینکه متأسفم. بدترین چیز ممکن برای یک زن و شوهر جدائیه... خانوم شما تو شهرش میره سر کار نه از سر بی خیالی، شاید میره که کمتر به غصه هاش بپردازه.
در این که خانوم شما دچار تشویش و استرسه شک نکنید. اگه نبود اس ام اس نمیداد!!! تحریکتون نمیکرد.
من اصلا نمیخوام از ایشون دفاع کنم فقط میخوام احساسش رو یکم شفاف کنم فقط چون یک زنم!
فقط به این دلیل که از این احساسات آگاه بشین نه اینکه بخوام شما رو به سمتی سوق بدم که تصمیم دیگه ای بگیرین.
من با پسر خالم ازدواج کردم کسی که برام رنگ و بوی خونوادم رو داره و آشناست! ما تهرانیم و خونواده هامون شهرستان! اینقدررررر این دوری برای من عذاب داشت که همه چیزو با هم قاطی میکردم!
خونه پدریم یه شهره، خونه خالم یه شهر دیگه به فاصله 60 کیلومتر! من تو خونه خالم بزرگ شده بودم!!! اما وقتی از خونه خودمون میرفتیم خونه خالم، کوچکترین برخوردها بین شوهرم و خونوادش حساسم میکرد!
شب عروسیم، خونوادم منو گذاشتن خونه خالم و برگشتن شهرمون، ساعت 12 شب! فرداش 9 صبح با شوهرم خونه مامانم بودیم!!! نتونستم تحمل کنم.
کارم اشتباه بوده...الان خیلی بهتر شدم :cool: فقط خواستم بگم ایشون غریبی میکرده...
گرچه هیچ کدوم از این احساسات توجیه کننده کارهاش نبوده! نمیخوام تبرئه اش کنم. فقط خواستم بیشتر به این موضوع توجه کنید...
- - - Updated - - -
یه سؤال هم دارم.
دلیل اینکه خونه به نامش زدین...دلیل اینکه این همه بهش خوبی کردین، دلیل اینکه از طلاق میترسین چیه؟
به خاطر آبروریزی؟ به این خاطر که پدر مادرتون اذیت میشن؟ نمیخواین جدا شین چون حسرت بچه رو دارین؟ اون همه محبت کردین که نذاره نره که طلاق نگیرین ، چرا؟
یه سؤال شفاف....
دوستش داشتین؟ دوستش دارین؟؟؟؟؟
به نظر من اگر میخواین جدا بشین دلیلش این باشه که من خانوم فلان رو دوست ندارم! چرا تو 6 ماه قهر 3 بار رفتین دنبالش؟
دوستش دارین که میگین یعنی میره شوهر میکنه؟؟؟ این سؤال ها رو تو پستتون جواب ندین... به خودتون جواب بدین. کاملا صادقانه.
- - - Updated - - -
من 4 ماه از شوهرم جدا بودم. میدونست رفتم که طلاق بگیرم. هر دو مقصر بودیم اما اون شاید بیشتر...بگذریم.
ولی خیلی دوستم داشت. رفت پیش مشاور.
بهش گفته بود برو و صادقانه و از صمیم قلب بگو دوستش داری و نمیخوای از دستش بدی. اگه احساسی داشته باشه باور میکنه برمیگرده. به همین سادگی بعد از 4 ماه برگشتیم سر زندگی و هرگز اون خطاها رو هیچکدوممون تکرار نکردیم.
موقعیت شما خیلی فرق داره. ولی به نظر من شما اگر نمیخوای طلاق بگیری چون هنوز احساسی هست، به جای اینکه زنگ بزنی و پول بریزی...و از این ور منتظر طلاق باشی، یک بار. فقط یک بار! حضوری و بدون خوانواده های هردوتون...برید و صادقانه فقط احساستون رو بگید اما زیر بار هر شرطی نرید.
فقط بخواین برگرده سر خونه زندگیش. چون دوستش دارین ولی دلیل نمیشه به هر خواسته ای تن بدین اگه ایشون هم دوستتون داره برگرده. همین.
وقتی برگشتین شهرتون ... خواهشا نه اس ام اس بزنین نه تلفن...نه پیغام پسغام...فقط در صورتی جواب بدین که خبر بده برمیگردم! همین.
اگه دوستتون داشته باشه و ببینه خبری نیست و انگار جدیه قضیه و اگه برنگرده طلاقه و جدایی...حتما یه تصمیمی میگیره.
تهدید و دادخواست و تلفن زدن والدین و ... هیچی به اندازه تحریم احساسی زنی رو به خودش نمیاره.
تاااا برج 8 کلی وقت داره! اگه نیومد (به شرط هیچ گونه ارتباط بین شما) پس دوستتون نداره....اونوقت تصمیم با شما.
من نمیدونم راهکارم درسته یا نه. اگه غلطه لطفا کارشناس ها پاکش کنن
-
با توجه به حرف پدر همسرتون به پدر شما ظاهرا همسرتون خیلی تحت نفوذ خانوادش هست و این برای یه زندگی مستقل اصلا خوب نیست
حرفای گل آرا عالی بود به امتحان کردنش می ارزه
-
خیلی متاسفم
ولی واقعا خانمتون بد رو ندیده که قدر خوب رو بدونه....شما قاطع باشید...
ولی خانمتون بدجور داره بازی میده شما رو کاملا واضح هست...
شما هر چی اصرار بع برگشت کنید ایشون بر عکس عمل می کنند.اگر تحویل نگیرید ایشون استرس میاد سمتش و شاید واقعا دوستون داشته باشه بفهمه دیگه تحویلش نمیگیرید بترسه
امیدوارم مشکلات شما حل بشه.طلاق راحت نیست.برای من که خیلی سخت بود و شما رو درک میکنم
- - - Updated - - -
ولی هیچ چیز هم مثل صحبت کردن مستقیم و بی واسطه نیست
-
سلام دوستان. ممنون از همدردي شما با من. خانم گل آرا فاصله شهر من و اين خانوم 4 ساعته باورتون نميشه بارها شده وقتي شبكار بودم و قرار بود بريم خونه پدرش خسته ميومدم ماشينو استارت ميزدم و ميگفتم بذار 1 ساعت هم شده زودتر ببرمش پيش خانوادش. ايشونو قبل عقد اومد شهرستان ما بهش گفتم همه جاي شهر مارو ببين قابل مقايسه با شهر شما نيست چون كوچكتره. بردمش روستاي پدريمون گفتم من و خانوادم تعلق خاطر زيادي به اين روستا داريم. همه روستايي زاده هستيم . فردا نگي چرا مامانت چادر بسته كمرش، بابات بيل گرفته رو كولش. ديد و قبول كرد. خاغنمم اون موقع دانشجوي يكي از شهرهاي شمال كشور بود بعد ار عقد مادرم براي ديدنش رفت اونجا البته با مادر خودش. به مادر من گفته بود مامان اگه هم اتاقيام ازت پرسيدن كجايي هستيد يا از كجا اومديد بگو تهران!:mad: اونم ناراحت شده بود اما چيزي بهش نگفته بود. دوستان همينطوذ كه قبلا گفتم از شرايط ازدواج ما زندگي تو شهر ما بود. ميگه مشكلي ندارم اما مطمئنم دروغ ميگه. بارها گفته بود خدا كي از اين خراب شده ميريم! ميترسم از آينده موضوع يك عمر زندگيه.بياد و يه بچه بذاره رو دستمو باز فيلش ياد هندوستان كنه. اخرين بار كه رفتم دنبالش مادرش گفت بايد بياي شهر ما زندگي كني. جلو پدر و مادرش به من و بابام توهين كرد. گفت غلط كردين اومدين دنبال من:mad:پدر منم ديد باباش حرفي به دخترش نميزنه آروم نموند و جوابشو داد. ميگيد صحبت حضوري اما وقتي روبرو ميشيم فقط توهين ميكنه. ميگه تو مرد نيستي وگرنه واسه زنت 1000 سكه مهر مينداختي. تو غيرت نداري و الا 6 دونگ خونه ميزدي به نام زنت و يه عالمه توهين ديگه. نميدونم چكا بايد براش ميكردم هم مرد خونه بودم هم زن خونه. نذاشتم اب تو دلش تكون بخوره. مادرم خيلي دوسش داشت اما اون نه. آخرين باري كه مادرم ديدش گفت خوشحال بودم خدا يه دختر بهم داد ه اما آرزوي منو زير خاك كردي. بهش ميگفت تو دهاتي هستي نميفهمي. از سر كار كه ميومد براش غذا ميبرد ميگفت سيرم مزاحم من نشيد. با اين كاراش و برخورداش ازش دلچركين شدم. نميتونم ببخشمش. پيش خودم ميگم سه بار من رفتم و پا پيش گذاشتو يه بار هم اون بياد! انتظار زياديه؟
-
نه برادر من ! اصلا انتظار زیادی نیست...
پس به مشکلاتی که با خانومتون دارین، اختلاف فرهنگی رو هم اضافه کنین. ببینین من میگم اختلاف فرهنگی. نمیگم فرهنگ شما بالاتره یا ایشون یا کدوم ارجحیت داره.
ایشون شما رو دوست داشته و قبول کرده اما فرهنگ و خونوادتون رو نه.
مسلما ایشونه که باید با انتخاب خودش کنار بیاد. همونطور که شما باید کنار میومدین که حتما پخته تر از ایشون عمل کردین. مثلا برخورد پدر خانومتون با همسرش....چقدر از نظر شما عجیب بود؟ در حالیکه فرهنگ اونا اینطوریه...
نه قراره شما مثل پدر خانومت بشی نه قراره خانومت مثل مادر شما درسته؟
...
اگه شما ازش اینقدر دلچرکین هستی چرا دنبالش رفتین؟ چرا براش پول میریزی؟
...
جواب اون سؤالی که پرسیدم رو به خودتون دادین؟؟؟ با همه این اوصاف علاقه ای بهش دارین؟
من حدس میزنم علاقه ای هرچند کم هست. چون یه مرد وقتی بخواد زنی رو طلاق بده هیچییی جلودارش نیست...درسته؟
بحث علاقه شما به ما ربطی نداره.
من فقط حرفم اینه اگه هنوزم میخواین زندگی کنین باهاش، تنها برین سراغش. و ازش بخواین تنها با شما رو به رو بشه.
غرور رو بذارید کنار و فقط احساستون رو بگید ... این مسئله شخصیه. ما نمیتونیم بگیم چی بگید. حتی میتونین دلخوریاتون رو بگین اما نه با توهین و تهدید ... دوستانه.
بهش فرصت بدین فکر کنه. مثلا تا همون برج 8. بگین اگه نیاد سر زندگیش یعنی دوستتون نداره و شما برای همیشه فراموشش میکنین.
و واقعا تا آبان کلیه راههای ارتباطی رو قطع کنید...حتی خونوادتون تماس نگیرن.
تو این 6 ماه اون احساس نکرده داره شما رو از دست میده....چون میبینه که شما مشتاقین...خونوادتون تماس دارن، شما زنگ میزنین...پول میریزین.
بذارین کمبود شما رو حس کنه...به خدا حس میکنه اگه این کارو کنید.
چون خونواده جای همسرو نمیگیره.
-
سلام گل آرا مهسا وساحل عزیز ممنون از راهنماییتون با زنم صحبت کردم گفتم میام شهرتون میریم یه جا میشینیم صحبت میکنیم اما بهم میگه من اختیارم دست بابامه باید زنگ بزنی از اون اجازه بگیری. دلشو به دست بیاری! راضی نشد حقیقتش منم زنگ نزدم باباش چون تو این مدت اصلا از من دفاع نکرد و بدتر آتیش دخترشو تندتر کرد. نمیدونم چکار کنم به نظرتون صلاحه واسه صحبت کردن با زنم از باباش اجازه بگیرم؟
-
نمیدونم پدر ایشون واقعا اجازه نمیده یا نه....من خودم بابام چون از خانواده شوهرم ناراحت بودند اجازه نمیداد.ولی من خودم یواشکی بدون اجازه خانوادم رفتم باهاش صحبت کردم ولی بازم نشد.
شما سعی کنید بی واسطه و مستقیم از خانمتون بخواید باهاتون صحبت کنه.ولی اگر قبول نکرد به خاطر زندگیتون به پدرش با احترام بگید.هیچ قولی ندید فقط بگید می خواید صحبت کنید و تصمیم بگیرین با هم.
همه راها رو برید که هیچ وقت پشیمون نشید....
-
زن شوهردار قانونی و شرعی اختیارش با شوهرشه. ( فمینیست ها ساکت، لطفا )
اختیارم دست بابامه یعنی چی؟
این همون طنابیه که موقع عقد باهاش رفتی تو چاه.
یادته بهت گفت سکه ها را همون قد بزن که بابام می گه. بعد عقد خودم می بخشم.
الان هم باباهه می خواد بگه خونه شش دانگ بده.
دخترش (همسر شما) گولت بزنه که من نمی تونم بدون اجازه بابام برگردم، خونه را بزن به نامم. بعد بهت پس می دم.
شما هم که ماشالله آماده به فرمان!
صحبت و جلسه و آشتی کنون تا می تونی برو.
اما چیزی به نامش نکن.
کلاه مهریه و سه دانگ خونه واسه یه عمر کافیه.
نذار یه کلاه جدید بره سرت.
مگه همین خانم نبود که چند روز پیش بهت گفته بود خونه به نامم کن، بچه دار هم نمی شم، اینها شرطهامه.
اختیار بچه دار شدنش هم با باباشه؟
این خانواده برای شما نقشه دارند. حواست باشه.
-
امروز رفتم به بچه هام سر زدم خیلی بانمکن منصوره و فاطمه قراره دفعه بعد واسشون مداد رنگی و النگو ببرم. اینم سرگرمی منه. البته 2 تا خییر دست به نقد هم بردم تا به اون موسسه کمک کنن. کاش ما آدم بزرگا مثل بچه ها ساده بودیم صادق بودیم :joyous: دوستان تصمیم گرفتم فعلا به چیزی فکر نکنم. میخوام بهش کم محلی کنم. بسه هر چی خوردم کرده. بذار اون دنبالم باشه. خانم شیدا کاش یه کوچولو از روحیه و جسوری شما را منم داشتم.:)نمیدونم چرا اما اونایی که رو منو زنم شناخت دارن مثل دوستان همکاران و از جریان ما با خبرن همشون راهنماییم میکنن سمت طلاق و جدایی. اما میدونم اگه کارمون به جدایی بکشه دار و ندارمو میگیره چون اهل بخشش نیست. خانم مهسا 63 واسه طلاق توافقی چطور اقدام کردید؟ خودتون گفتید یا شوهرتون؟ ممنون میشم اگه در مورد قوانین طلاق اطلاعات بهم بدید
-
فراسوی عزیز،
تبریک می گم به خاطر سعادتی که برای امر خیر دارید.
انشالله که شاد کردن دل اون بچه ها به زندگیتون شادی بیاره.
من شما را به طلاق تشویق نمی کنم.
اما این که مسیری را بری که نهایتش بشه دادن اموالت + طلاق، هم درست نیست.
برای همین می گم هشیار باش.
دنبال درست کردن زندگیت باش. مخصوصا که خیلی هم براش هزینه کردی.
اما حواست باشه که اگر خانم شما اهل زندگی باشه بدون شرط و شروط مادی برمی گرده.
اگر بدون شرط مادی برنگشت، بدون که کلکی توی کارشه. چون قبلا عدم صداقت و یکرنگی خودش را اثبات کرده.
کار خوبی می کنی که یه مدت به خودت و فکرت استراحت می دی.
بذار خانم هم تو این مدت فکرهاش را بکنه.
این دفعه صبر کن تا تماس از طرف اونها باشه.
وقتی تماس گرفت، بگو خودت رفتی. بی خبر و بی بحث و حرفی. خودت هم باید برگردی.
ولی من چون دوستت دارم و زندگیمون را دوست دارم،
برای حفظ ظاهر و احترام تو جلوی خانواده ات، می آم شهرتون دنبالت و می آرمت خونه.
اما دفعه بعد از این خبرها نیست.
یعنی از یه جایی شروع کن که کلا شرط و شروط را بی خیال بشه.
فعلا استراحت کن و با خودت خوش باش.
انشالله به زودی خانمت هم سرعقل می آد.