پشیمونم از اینکه عقد کردم ولی راه برگشتی هم ندارم

عزیزم این یه چیز طبیعیه که هر وقت زیاد خودتو به کسی آویزون کنی اون طرف ازت دلزده میشه یکم خودتو محکم بگیر از خودت استقلال شخصیت نشون بده به راحتی خودتو تو دسترسش قرار نده یکم باید واسش ناز کنی که بعضی وقتا هم اون بیفته دنبالت اصلا تو رابطه التماس کردن معنی نداره سعی کن خودتو بالا بکشی به خودت عزت نفس بده با التماس کردن داری خودتو جلوش کوچیک میکنی فقط چاره کارت یکم بی محلیه یکم واسش ناز کن ببین چطور میفته دنبالت- - - Updated - - -

سعی کن برای خودت سرگرمی به وجود بیاری که اینقد بهش وابسته نشی به محض اینکه به فکرش افتادی خودتو با اون کارا سرگرم کنی مثلا رابطتو با دوستات بیشتر کن با دوستات برو بیرون کلاس ورزش یا هر چیزی که بهش علاقه داری رو انجام بده مردا از زنایی خوششون میاد که بهشون وابسته نباشن و از خودشون استقلال شخصیت داشته باشن

اسم تاپیک قبلیت یا اسم کاربری قبلیت را بگو می شه پیداش کرد، تا بدونیم موضوع چی بوده.

خودت هم می گی که همه توی تاپیک قبلی گفتند ازدواج نکن گوش نکردی.

اسم کاربری قبلیم niaz64 بود حالا که ازدواج کردم و سخت هم پشیمونم حالا باید چیکار کنم توروخدا یه راه بهم نشون بدین حدیدا جلو فامیلش به مسخره میگه پشیکونم باهاش ازدواج کردم از همشون متنفرم خانوادم هم بهم گیر دادن میخوان باهاش صحبت کنن میگم نمیخوادت میگن رفتارش با ادمایی که تازه عقد کردنو خوشحالن فرق میکنه

شما توی اولین تاپیکتون از مدیر همدردی پست داشتید و هیچ توجهی نکردید.

توی تاپیکهای بعدیتون هم که به حرف کسی گوش نکردید. فقط غر زدید و اظهار وابستگی و درموندگی کردید.

الان هم که روال همونه. قراره ما چیکار کنیم؟

این آقا از اول هم شما را نمی خواسته و بارها اعلام کرده. نمی دونم برای چی حاضر شده عقد کنه.
به عقل اون هم باید شک کرد.
وقتی نمی خواد برای چی اومده نزدیک؟

الان هم که می گی حاضر نیستم جدا بشم.
کسی که 5 سال خودت سعی کردی، بهت علاقمند نشده، ما آدرس کدوم عطاری را بدیم ازش معجون عشق و علاقمندی بخری؟

مشکل شما در خودتون هست.
توی تاپیکهای قبلیتون که کم هم نیست همه دوستان و کارشناسان خیلی تاکید کردند بر تمرکز روی خودتون و درمان وابستگی و منفعل بودن و ... که هیچ توجهی نکردی.

اخه قبلا دوست دخترش بودم ولی حالا دیگه چرا

سلام الهه جان درحال حاضر بهترین کار اینکه شما برید پیش یک مشاور. در ضمن شما یک مدتی از این آقا دور بشید شاید این امر موجب بهتر شدن اوضاع بشه،ولی حتما به یک مشاور مراجعه کنید.

امشب بهم کلی اس داد میگه جرا همش میجسبی بهم منم تصمیم گرفتم یه مدت فکرکنم اصلا یه شهر ذیگه هستم بهش گفتم بزار برم یکی از کشورهای حاشیه واسم کار هست اینجوری از من راخت میشیم نمیزاره میگه نه خدا من چیکارکنم اخه فرشته مهربان توروخدا به دادم برس

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط الهه4

امشب بهم کلی اس داد میگه جرا همش میجسبی بهم

---

الهه عزیز به همسرت به اندازه ای که نیاز داره محبت کن بیشترش اذیتش میکنه.
به نظر من نیاز به محبت مثل نیاز به غذاست!!!!! دیدی وقتی میریم مهمونی و میزبان غذای خوشمزه درست کرده خوشحال میشیم و شروع میکنیم به خوردن حالا وقتی سیر شدیم و میزبان(به خصوص از گونه ی خاله و عمه) اصرار میکنه که کم خوردیم و به زور برامون بازم غذا میکشه تا بخوریم اذیت.
عزیزم همسرت الان سیره و محبت های تو فقط اونو ازت دور میکنه.
لزومی نداره تهدید به جداییش بکنی یا باهاش دعوا بکنی فقط کمتر بهش زنگ بزن.

محبت زیاد خیلی وحشتناک تر از محبت کمه .
خانمی من خواستگاری داشتم که به مدت یه سال اون قدر بهم محبت کرد که حالم از هرچی عشق و عاشقی بود بهم خورد.
به همین خاطر هم هر روز ازش دورتر شدم تا جایی که ردش کردم.
محبت مثل آبه
همونطور که آدم از بی آبی می میره ، از توی آب افتادن هم می میره .
توی هیچ چیزی افراط و تفریط نکن. این توی قرآنم اومده .
چاره کار شما کم کردن محبتته .
حالا برای اینکه مطمئن بشیم مشکل همینه به این سوالا صادقانه جواب بده ؟
روزی چند بار به همسرت تلفن می زنی ؟
روزی چند بار اس ام اس می زنی ؟
اس ام اس هات بیشتر حاوی چه مطالبی هستن ؟
چقدر و چطور به همسرت ابراز علاقه می کنی؟
اون چقدر و چطور بهت ابراز علاقه می کنه ؟
در روز چند ساعت ازش بی خبری ؟
شروع کننده زنگ و اس ام اس شما هستین یا ایشون ؟ (یا به طور متوسط چند بار شما و چند بار ایشون )
درخواست کننده ملاقات همدیگه شما هستین یا ایشون ؟(یا به طور متوسط چند بار شما و چند بار ایشون )
جواب های همسرتون در برابر ابراز علاقه شما چیه ؟
و این سوال !!
آیا ازش می خواید که بهتون ابراز علاقه کنه ؟ مثلا بهش بگید که بگو دوستم داری .

خانمی دوستان بهت این همه راه کار دادن باز میای میگی تورو خدا بگید من چی کار کنم ؟
میگی میترسم مشکلاتم رو به خانوادم بگم مادرم بیماری قلبی داره ، بعد میگی می خوام خود کشی کنم ؟؟؟ یعنی خود کشی کمتر مادرت رو ناراحت میکنه ؟

دوستان گفتن یک مدت تماست رو کمتر کن و ... بعد رفتی به همسرت پیشنهاد دادی که میخوام برم یک کشور دیگه ؟؟؟؟ ای خدا
نمی خواد از مشکلات فرار کنی ، باید حلشون کنی ... به همسرت احترام بگزار ...اگر میگه بهم نچسب بگو چشم و واقعا این کار رو نکن ... اگر میگم بهم زنگ نزن بگو چشم

بزار یک مدت همسرت راحت باشه ...بزار فرصت داشته باشه که بخواد بهت نزدیک شه و دلش برات تنگ شه .اصلا همچین فرصتی بهش دادی ؟

خیلی خیلی عادی رفتار کن .بزار اون هم تغییراتت رو مرتب ببینه .
اصلا از همسرت گله زاری نکن
انقدر فعال باش و به کارای دیگه مثل ورزش و ... خودت رو مشغول کن تا همسرت در موردت کنجکاوی کنه .( البته منظورم این نیست که پنهان کاری کنی ، به هیچ وجه ... ولی بزار ازت در مورد کارهات سوال بپرسه .)
بهش فرصت بده .بزار احساس آزادی کنه ...وقتی خیلی احساس راحتی و آزادی کرد به زندگی با تو و عشق تو بر میگرده