-
نمیدونم شاید نباید به زودی وارد رابطه دیگه میشدم اما مشکل من این بود که نمیتونستم ایشون رو فراموش کنم و اون خواستگارم هم مدت ها منتظر جواب من بود
الان دچار یک دوگانگی احساسی شدم به وضع موجود عادت کردم اما حسرت میخورم که چرا با عشق ازدواج نکردم و ازدواجم سنتی هست
وقتی کسایی رو میبینم که با وجود سختی ها به عشقشون میرسن خیلی غمگین میشم و یاد خودم میوفتم که منم آرزو داشتم با عشق ازدواج میکردم
-
مسلما برای خانم ها فراموش کردن عشق سابق بسیار سخت است. اما ظاهرا تا به اینجا که از پست های شما پیداست تلاشی برای آن انجام نداده اید.
تا همین جا که تاپیک به دو صفحه رسید چند بار از احساس تاسف و احیانا حسادت به کسانی که با دوستشان ازدواج کردند گفتید، خود نشان دهنده شدت درگیردی ذهنی شماست.
به خودتان قول بدهید، نه تنها برای هموار کردن مسیر خوشبختی خود، بلکه برای سعادت و خوشبختی مردی که اکنون همسر شماست و به شما عشق میورزد، از هیچ تلاشی برای جلوگیری از یادآوری خاطرات دوست سابقتان و بیرون راندن آن ها از ذهنتان، و متوقف کردن فکری که شروع میشود، فروگذاری نکنید. اگر نتوانستید روی قول خود بایستید، به روشی خود را مجبور کنید مثل قسم.
زندگیتان را هرطور هست حفظ کنید خواهر گرامی
-
عزیزم شما دو سال در یک رابطه بودی که سالی یکبار همدیگه رو می دیدید. یعنی کلا دو سه بار بیشتر ندیدیش.
بعید می دونم مشکل شما عشق به اون آقا باشه. به نظرم مشکل شما کنار نیومدن با این شکست عاطفی باشه.
هنوز روح و روانت ترمیم نشده بود که وارد رابطه بعدی شدی.
خود اون آقا مطرح نیست. احساسات جریحه دار شده شماست که آماده نبوده.
مشاوره رفتی؟
راه حلی که می گم کارشناسی نیست و نمی دونم چقدر درسته. ولی اگر می شه از همسرت بخواه که یک مدت کوتاهی تماس نداشته باشید.
شاید اگر ازش دور بشی و فاصله بگیری، بتونی احساساتت را نسبت بهش بسنجی و شاید دلت تنگ شد و فهمیدی که دوستش داری.
-
ممنون از همه راهنماییاتو
با حرفای شما تونستم کمی روی خودم مسلط بشم به نامزدم نزدیک تر شدم اینکه گفتید چند روز باهاش حرف نزنم واقعا برام سخته دلم براش تنگ میشه وقتی ازش بیخبر باشم
شاید بخاطر وابستگی باشه که به وجود اومده ولی با این وجود گاهی دوباره تو فکر حرفهای دوستم میرم و اشتباهاتمو میبینم و خودمقصر پنداری دارم
اینجور مواقع که اسمش رو گذاشتم لحظات خودکشی روحی احساس نیاز میکنم به نامزدم و سریع به سمتش میرمو بهش ابراز دلتنگی و علاقه میکنم
حالا ازین میترسم که نزدیک شدن من به نامزدم از روی شرایط روحی بدم باشه که احساس نیاز به وجود کسی دارم و میخوام اون خلا رو حس نکنم
البته نامزدم از خیلی جهات کامل و خیلی خوبی ها داره که تو خیلی پسرهای امروزی نیست و مطمینم اگر قبل از دوستم باهاش بودم همونطور عاشقش میشدم