-
خودت و با این حرفا بیشتر آزار میدی حق تو که از شوهرت انتظار داشته باشی اما فعلا نه گلم فعلا باید زندگیت و خودت مهم باشی تا بتونی روحیه اتو حفظ بکنی برای ساختنش از دل مادرت و خانوادت بعدا با همسرت با خرید دسته گل و شیرینی میتونی در بیاری آفرین به تیپ و قیافهات برس ثبت نام کن کلاس یوگا ، یا شنا سعی کن راهی که بهت آرامش میده را پیدا بکنی و شوهرت و یه مدت به حال خودش رها بکن سخت میدونم اما میتونی به خودت انرزی مثبت بده اگه تهران هستی بهت بگم یه جلساتی هست که فکر کنم هزینه ای هم نداره آشنای ما میره خیلی روحیه گرفته و امید به خوب شدن زندگیش پیدا کرده و داره بهترم میشه بهت بگم اون جلسات و بری
-
سلام عزیزم.
نظرات دوستان خصوصا فرشته مهربون آنقدر کامل بود که من حرفی برای گفتن ندارم.فقط برای شما و همه دوستان آرزوی موفقیت دارم و سر نماز همه رو دعا میکنم.
-
عزیزم سعی کن دیگه به گذشته ها فکر نکنی و شرایط الانتو با اون موقع ها مقایسه نکنی.
شرایط زندگی الانتو بپذیر وسعی کن کم کم بسازیش .نمیدونم خودت الان چیکار میکنی .مثلا سر کار میری یا با خانوادت چقدر رفت و آمد داری.یه جورایی سعی کن دور و برتو شلوغ کنی که صبح که پا میشی کلی کار واسه انجام دادن داشته باشی.کلاسای مختلف.دید و بازدید با دوستای خوب .تفریح رفتن با دوستان.بیا اینجا و از برنامه روزانه ت برامون بگو که چیکارا میکنی ...
-
سلام از همه دوستای گلم ممنون که نظر می دین با من همدلی و همراهی می کنین..
راستش دارم یه شرکت ثبت می کنم تا بطور مستقل کار کنم و تو مراحل تاسیسش هستم ...
دیروز شوهرم ظهر رفت بیرون با موتور ...گفت می خوان شرکتشون رو جابجا کنن و دنبال ملک جدید می گرده .. برام جای تعجب بود ظهر جمعه بنگاه ها باز هستند ؟؟ اهمیت ندادم ... خونه رو مرتب کردم شامی که دوست داشت درست کردم حدود ساعت 9 اومد چند تا بستنی خریده بود خیلی خوشحال شدم دوباره با هم نشستیم پای فیلم و با دخترم شوخی می کرد و.. یه لحظه احساس کردم خوشی هام داره بر می گرده اما دو یا سه بار دیدم داره اس ام اس می ده کاملا عادی رفتار کردم بچمون مریض شده ...خودشو برا باباش لوس می کرد گفت می خوام بغل بابا بخوابم شوهرم گفت باشه عزیزم کلی قربون صدقه اش رفت .. نصفه شب ساعت 2 یهو از خواب بیدار شدم دیدم شوهرم داره اس می ده گوشی رو طوری تو دستش گرفته بود که انگار نیم ساعته دستشه .. فهمید دیدمش منم به دخترم نگاه کردم ببینم حالش خوبه یا نه شوهرم هم دوباره خوابید یا شایدم ژست خوابو گرفت دوباره صبح ساعت 4 دیدم گوشی دستشه .. ویه سری هم اس ساعت 9 صبح که بعد من باید برای یه سری آزمایش می رفتم بیرون چون هم مسیر بودم ازش خواهش کردم باهم بریم اونم قبول کرد .. توشرکتشون باید کاری انجام می دادم رفتم اونجا ...بعد تو شرکتشون یهو دیدم پشت لباسش چندین جا رنگ قرمز شده ... لباسش سبز بود گفتم این قرمزا چیه گفت آفتاب سوخته شده ؟ گفتم نه ..گفت چیه اومدم بگم شبیه رژ هست گفتم شبیه بعد حرفو خوردم گفتم نمی دونم ..دوباره پرسید چیه ؟ گفتم شبیه اون موقع ها شده که من رو موتور می نشستم پشتت ...چون یکی دوبار پیش اومده بود یهو ترمز کنه رژم یکم بماله به لباسش اما این دفعه چندین جا بود یعنب اگه واقعا رژ باشه تصادفی نبوده چون چندین لکه بود اگرم رژ نبود که واقعا نمی دونم پشت لباس چنین لکهای قرمزی از کجا می تونه باشه ....
یه لحظه لبخند زد بعد با هول گفت اصلا ولش کن ... منم خداحافظی کردم اومدم خونه ... تو راه تو تاکسی نتونستم جلو بغض و اشکمو بگیرم ...
چرا تا فکر می کنم زندگیم داره درست می شه .....
الان داغونم
- - - Updated - - -
من تهران هستم در مورد اون کلاسها حاضرم خودمو بیشتر مشغول کنم ... تا اینقدر غصه نخورم هر وقت به عمقش فکر می کنم حالم بد می شه یخ می کنم بغض و گریه و..... دیگه نمی خوام فکر کنم ... می خوام خودمو مشغول کار کنم .. از این فضا بیام بیرون .. من لایق این چیزا نبودم...ممنونم که برام دعا می کنید ..بعضی وقتا تو اوج گریه یهو آروم می شم مطمئنم تاثیر دعاهای شماست و لطف خدا ...از خدا می خوام کمکم کنه خیلی شرایط سختی دارم
- - - Updated - - -
یعنی واقعا نمی دونم امشب چطوری برخورد کنم یعنی باز هم عادی باشم یا یکم سنگین تر ؟ جدی تر ؟
-
عزیزم خیلی عادی و معمولی باش انگار نه انگار که اتفاقی افتاده بهت هرچی سریع تر میگم آدرس کلاسارو که تو کدوم منطقه ها هستش بتونی بری واقعا بعضی مردا چه جوری میتونن با زندگیشون اینکارارو بکنن فقط رو خودت و دخترت کار کن فکرت و درگیر کن اصلا انگار نمیبینی کاراشو چیکارا میکنه خودت و بزن به اون راه بزار فکر کنه نمیفهمه یا براش کثافت کاریاش مهم نیستش ببخشد یکم تند گفتم آخرشو چون واقعا از اینجور آدما حرصم میگیره :47: و بدون تو داری موفق میشی تا حدودی هم شدی باید بهش زمان بدی تا به اشتباهاتش پی ببره و از اون منجلابی که واسه خوشو زندگیش ساخته بیاد بیرون فقط صبور باش عزیزم
-
من یه بار دیگه مطالب فرشته مهربون رو خوندم فکر کنم بازم اشتباه کردم باید بی خیال باشم به روش نیارم و رو خودم کار کنم...
ولی خیلی سخته بهم حق بدین
-
بهت حق میدم خیلی داری صبوری میکنی و صبرت مورد تحسینه مشخصه واقعا زندگیتو دوست داری
:104: اما بیشتر رو خودت زوم بکن یه مدت کمرنگ ببینش تو زندگیت
-
عزیزم من خیلی وقته که تاپیکهای شما رو می خونم و دنبال می کنم . من مشاور نیستم و در این زمینه تخصصی ندارم فقط نظرم رو می گم.بهتره که یا صفر باشی یا صد . یعنی یا کاملا با موضوع ارتباط با جنس مخالف به طور جدی برخورد کنی و یااینکه اصلا به روش نیاری که می ذونی داره چی کار می کنه این باعث میشه قبح کار از بین بره و براش عادی بشه و بشه جزئی از تفریحات سالمش .طوری رفتار کن که اون فکر کنه اگه روزی بفهمی تورو از دست خواهد داد.نه همسر الانش رو .یه همسر دوست داشتنی و مهربون در عین حال پر جذبه و مستقل. مخصوصا اینکه شما شاغلی و از لحاظ مالی بی نیاز. خودت رو قوی نشون بده نسبت به همسرت بی تفاوت با ظاهری کاملا شاد و سرحال .
-
می دونم یه چند وقت از خودم غافل بودم همین باعث شد شوهرم هم احترامی که باید رو به من نذاره .. باور کنید ما ورشکست شده بودیم حتی می شد یه مدت طولانی مانتو هم برا خودم نخرم که هیچ فشاری نیاد رو شوهرم اما جوابی که شنیدم بعد از 5 سال این بود که تو بلد نیستی تیپ بزنی ..به جای این که بگه ممنونم که درکم کردی که هر وقت بدهی داشتیم اولین گزینه ات خط زدن نیازهات بود .. تا جایی که امسال عید که 2 تا مانتو خریدم (وقت گذاشتم گشتم تا موردی که دوست دارم رو پیدا کنم )تعجب کرد گفت تو چطور شده خوش سلیقه شدی ؟ خیلی دوست داشتم بگم اگه پول باشه وقت هم باشه تیپ زدن کاری نداره ...اما سکوت کردم و یه لبخند ...متاسفانه من 4 سال از 8 صبح تا 8 شب پا به پاش کار می کردم فقط بعضی وقتا ساعت 6 میومدم که اونم می رسیدم خونه ساعت 7/30 بود حالا بچه داری و خرید خونه و سبزی و میوه و... مرتب کردن خونه .. بهداشت و.. همه وقت گیره همه می دونید .. اگه یه بار می خواستم برم خرید لباس فقط دو ساعت وقت داشتم برای همه خریدهای خودم و دخترم حتی می شد عید لباسی نخرم .. یا مشکل مالی یا وقت ..
اما الان دیگه نه تازه فهمیدم این به ضررم بود ...در صورتی که همسرم تو اوج بدهی می رفت طوطی می خرید یا عطر و ...اونم چند تا چند تا.. اما من دلم نمی یومد می گفتم پول مردم دستمونه .. طرف چشمش دنبال پولشه بعد من برم چند تا چند تا لباس بخرم .. اینو بگم تا لباسم ایرادی پیدا نمی کرد نمی خریدم
الان که منو از کارم اخراج کرده به قول خوذش و خونه هستم و دنبال اینم که یه کار جدید رو شروع کنم
-
چی کار کنم که به کاراش فکر نکنم فکر اینکه با هم رفتن موتورسواری و گردش دیوونم می کنه ... یاد خاطرات موتورسواری خودمون می افتم
چطور تونست ؟؟؟ یعنی خوش می گذرونن ؟ یعنی اصلا به این که در حق من خیانت می کنه فکر نمی کنه ؟
خدا کنه اشتباه کنم
اصلا نمی خوام فکر کنم اما یهو اتفاقاتی مثل امروز پیش می یاد که آدمو از حال خوش بیرون می کنه