RE: با وضعیتی که من دارم , قطع ارتباط کار درستیه یا نه؟
سلام.
من فكر مي كنم وضعيت شما و دوست دخترتون رو درك مي كنم. من تقريبا در شرايط مشابهي قرار داشتم. چهار سال پيش با يكي از همكلاسي هام كه خيلي دوستم داشت دوست شدم. ...خيلي بهش از لحاظ روحي وابسته شده بودم..ولي اون آقا پسر كم كم افتاد تو شرايط روحي شما. مي خواستيم ازدواج كنيم ولي پول نداشتيم. كاري هم نمي تونستيم بكنيم. بايد درس مي خونديم تا پيشرفت كنيم. اون تلاش مي كرد ولي نمي شد. ديگه به هيچ چيز اهميت نمي داد. وزن كم كرد و بيشتر اوقات مي خوابيد. درس هاشو پاس مي كرد با نمره هاي متوسط.كه البته با هوشي كه اون داشت بايد شاگرد اول مي شد ولي... چند بار خواستيم جدا بشيم ولي با يه قرار ساده دوباره همه چيز از نو شروع مي شد. من خيلي مي ترسيدم و ناراحتش بودم. اواخر حتي مي گفت گاهي سيگار مي كشه مي كفت مگه تو دنيا لذتي هم هست؟ چرا بايد تازه تو 40 سالگي به همه چيز برسم و تازه اون موقع بايد به فكر بچه هام باشم!....من شده بودم مامانش! هميشه مراقبش بودم ولي حالش بهتر نشد...تا اينكه تصميم گرفتم فراموشش كنم...اولش سخت بود ولي شد...يك سال گذشته...اونم حالش الان بهتره...و داريم جداگانه به اهدافمون فكر مي كنيم. هر دمون موفقيم .من حتي دارم به ازدواج با يكي ديگه فكر مي كنم.
ممكنه فكر كني سنگ دلم.
ولي از عشق نمي شه براي پر كردن خلا درونمون استفاده كنيم. چون در اين صورت به خودمون و كسي كه دوستش داريم كم فروشي مي كنيم. ما بايد اون قدر خودمون و زندگيمون رو دوست داشته باشيم كه بتونيم اوني رو كه دوست داريم خوشحال كنيم.
گاهي اوقات بايد توقف كنيم و با خودمون خلوت كنيم. بايد ياد بگيريم دوباره خودمون رو دوست داشته باشيم.
من الان احساس خوشبختي مي كنم و خوشحالم رابطم رو تموم كردم. من از تصميمي كه گرفتم رضايت كامل دارم.
اميدوارم شما هم يه روز اين احساس رو داشته باشي.
در مورد نظر مشاور كاملا موافقم
دوست دخترتون خيلي ناراحت مي شه...من اين تجربه ي هق هق هاي تنهايي رو داشتم و مي دونم چقدر عذاب آوره...ولي در دراز مدت براي خودش خيلي بهتره...يعني براي هر دوتون.