-
عزيزم كوتاه نياو رابطه ات رو قطع كن. به فكر سرگرم كردن خودت باش تا فكر و خيال نياد سراغت.
بهتره به مادرت بگي جريانو البته تا اونجايي كه برات دردسر نشه تا اون پشتت باشه نترس
خدا كمكت ميكنه
تو بعضي خونواده ها دختر فاميل قرب نداره شمام اينطوري هستي اين اتفاقات رو به فال نيك بگگير و بدون كه خدا دوستت داره
بعدشم وقتي كسي دوستت نداره چرا بايد باهاش ازدواج كني؟
-
یعنی شما هنوز عقد نکردید و اون توقع داره که شما نیازهای جنسیش رو برآورده کنی ؟ ؟؟؟؟ اصلا یعنی چی ؟
عزیزم باید با خانوادت در میون بگذاری و واقعیت رو کامل براشون تعریف کنی ، هرچه بیشتر در جریان کار شما باشند ، بهتر راهنماییت می کنند .شما واقعیت رو از خانوادت پنهان کردی و بعد توقع داری که درکت کنند ؟!
پسری که نه فکر عقد و مراسم و ... هست نه زندگی ، چی از شما می خواد ؟ با چه رویی ؟
ببین عزیزم خودت هم یک جاهایی خیلی مقصر بودی ، نامزدی برای این هست که دو طرف با اخلاق و رفتار و تفاوت های همدیگه آشنا بشن ، نه اینکه بلند شی بری خونشون یا ...اگر هم میخواستید همدیگر رو ببینید باید با هم بیرون میرفتید نه خونه
کار خوبی کردی که عید باهاشون هیج جا نرفتی ، اصلا اگر عیدی هم می آوردند نباید میرفتی و همه جا خودت رو سر زبون ها ببندازی ، زن و شوهر که نیستید ....فقط نامزد شدید که با هم آشنا شید
روند نامزدیتون خیلی اشتباه بوده و زیاد هم طول کشیده ، باید هرچه زودتر تکلیفتون مشخص شه ، زیاد هم طولش ندید ، ولی بزار که از طرف اونا باشه
-
پریای عزیز، تمنای بزرگوار ممنون از راهنمایی هاتون.ممنونم
-
مرضیه خانوم سلام . من مشاور نیستم و نظر شخصیم رو میگم. خانواده نامزدت فامیل درجه یک شما هستن و شما که هنوز رسما همسر پسرشون نشدید این طور بهانه برای خودشون میارن که حالی از پدر شما نپرسن و به عیادت نیان وای به روزی که عروسشون بشین . و فکر میکنم در باره شما اینطور نظر دارن که به شما لطف کردن که نامزد پسرشون شدین وگرنه بی محبتی به خانواده و پدر شما نمی کردن. بنظرم هر چه زودتر به این رابطه پایان بدین بهتره که هنوز نامزدیتون همه جا و بین در و همسایه اعلان نشده.
-
mehdihn عزیز ممنون از راهنمایی تون. منم به این موضوع پی بردم که خانواده دایی من ، فکر میکنن چون من قبلا طلاق گرفتم حالا باید با تمام بدی های پسرشون بسازم . دوست خوبم گفتید که تا فامیل و همسایه ها هنوز متوجه نشدن بهتره جدا بشین. از وقتی که ما نامزد کردیم درست یک سال میگذره و همه فامیل و آشناها این موضوع رو میدونن و حتی نامزد قبلیم و خانواه اوناهم در جریان نامزدی مجدد من هستن. همین موضوع هست که منو خیلی میترسونه و داره منو دیونه میکنه. هرکی از آشناها و فامیل منو میبینه میپرسه کی عروسی میکنید و منم مجبورم دروغ بگم و بگم فعلا که نامزدم داره درس میخونه. وقتی این حرف رو میزنم خیلی از خودم بدم میگیره انگار که مثلا نامزدم یه دختره اونم توی سن پایین که حالا برای ازدواج شرطش ادامه تحصیله. نمی دونستم کار به اینجا کشیده میشه سال قبل که نامزد کردیم توی خرداد ماه بود و قرار بود امتحان وکالت آبان ماه برگزار بشه نامزدم بهونه آورد که مدرکم هنوز دستم نرسیده و توی امتحان وکالت شرکت نکرد و خیلی راحت به امسال موکولش کرد. امسال هم مطمئنا از عروسی خبری نیست چون وقتی اون امتحانشو بده و نتیجه امتحانش اعلام بشه دیگه نزدیکای سال جدید میشه و باید بزاریم برای سال دیگه مراسم عروسی رو. بطور خلاصه یعنی علاوه بر این یکسالی که عمرم هدر رفت یکسال دیگه هم باید بزارم روش. توی همین یکسال گذشته چندتا خواستگار داشتم که بخاطر اون رد کردم و حالا خیلی پشیمونم.
واقعا میترسم از اینکه دوباره پشت سرم حرف و حدیث باشه. همه میدونن که من نامزدیم و با بهم خوردن این نامزدی دیگه هیچکس سراغ من و خانوادم نمیاد. دارم از ترس دیونه میشم.
-
شما به چه قیمتی میخوای ازدواج کنی به هر قیمتی فقط به صرف اینکه فکر میکنی شاید خواستگار گیرت نیاد پس خودت چی خواسته هات چی چرا اینقد خودتو کم میبینی
-
سلام
ببین مرضیه جان من نه میگم به هم بزن نه ازدواج کن این تصمیمی هست که تو باید بگیری اما زودتر...
به نظرم به خانواده ات حق بده خب این فکر رو بکنن
تو الان هیچی از این اتفاق هایی که افتاده بهشون نگفتی
اونا الان یه مرد میبینن که داره برای زندگی آینده اش زحمت میکشه و درس میخونه
و دخترشون که بهونه میاره بدون اینکه دلیلی بگه و حرفی بهشون بزنه میخواد جدا بشه
خب منم جای خواهر شما باشم با این شرایط و این قدر اطلاعات کم میگم "خب خواهرم داره بهونه ی الکی میاره
پسره خوبه داره درس میخونه زندگیشو درست کنه و لابد خواهر من چیزی گفته که اونا نمیان حتی از پدرم که بیماره سراغ نگرفتن!"
متوجه منظورم شدی؟
با خانوادت اتفاقات و درمیون بذار هرجوری که صلاح میدونی تو میدونی چه جوری باید با خانوادت صحبت کنی
بهشون حقیقت و بگو و ازشون بخواه حمایتت کنن تا بتونی درست و خوب زندگی کنی و تصمیمت رو عملی کنی
همونطوری که اولش گفتم نظری در مورد موندن یا جدا شدنت نمیدم اما این که مگی چون یه بار جدا شدم این بار نمیشه و حرف پشت سرم در میاد قابل قبول نیست
مردم میرن پشت سرشونم نگاه نمیکنن حرف همیشه هست... این تویی که باید برای زندگیت تصمیم بگیری و مصمم باشی تو تصمیمت
اگه ما تو زندگیمون خوشبخت یا بدبخت هم باشیم مردم حرفشونو میزنن و اصلا هیچ تاثیری تو زندگی اونا ندارن ... چه چند سال دیگه با بچه جدا شی چه الان جدا شی چه با نامزدت ازدواج کنی و خوشبخت شی همش حرف چند ماه بقیه ی آدماس ... بعد سوژه های جدیدی پیدا میکنن .. و گاهی هم یادشون میوفته و باز شاید یه حرفی در موردمون بزنن ولی جای ما زندگی نمیکنن و دردا و مشکلات مارو قرار نیست تحمل کنن....
- بشین خوب فکراتو بکن؛ ببین اگه دلایلت برای جدا شدن برات کافیه که بعدها پشیمونت نکنه معطل نکن به حرف هیچکی هم گوش نکن که پشت سرت حرف درمیاد! ( جلوی دهن مردم و نمیشه گرفت و لی میشه قوی بود !) مشورت هم بکن با اعضای خانواده ات
ایشالا که بهترین تصمیم و میگیری و خوشبخت باشی :rolleyes:
-
littlesister عزیز ممنون از راهنمایی قشنگتون. حق با شماست همه چیز بستگی به خودم داره. اما به هیچ وجه روم نمیشه قضیه رو با خانوادم مطرح کنم. فکر میکنم بهتره سکوت کنم تا خودشون پیگیر قضیه بشن. نمی دونم چی پیش میاد. برام دعا کنید.
-
حرفای little sister رو باید با آب طلا نوشت. چند بار بخونش
-
سلام مرضیه جان خوبی؟
الان پیگیرت شدم
چه خبر عزیزم؟
چکار کردی؟
ازنامزدت چه خبر؟
راستی راجع به امتحان وکالت بهت بگم که نامزذت بهت دروغ گفته. برای شرکت لازم نیست مدرکت حاضر باشه فقط باید درسها رو پاس کرده باشی. خیلی دروغ گو هستش.بعدشم الان دو ساله قاضی میگیرن.من خودم دارم میخونم
ایشالله هم من هم نامزدت قبول بشیم
خبر بده