-
شما به همسرتون بیشتر محبت کنین و دلشو بدست بیارید
با غر زدن به همسرتون رو اعصابش راه میرید و یواش یواش دلسرد میشه ازتون
بهتره بهش محبت کنین تا دوباره روزهای خوشتون برگرده و همون دوتا مرغ عشق بشین که قبلا بودن
شما به خانوادتون محبت کنین ولی تا زمانی که سو استفاده نکردن ازتون و وقتی میبینین که رفت و امد با خانوادتون باعث ناراحتی خودتون و همسرتون میشه و تاثیر بدی داره رفت و آمدتون رو کمتر کنین باهاشون تا تو زندگی آرامش داشته اشین
-
دوستان عزیز ممنون ازتون
بله تصمیم گرفتم بیشتر به شوهرم احترام بذارم دیشب که اومد خونمون موقع رفتن تا بیرون بدرقه اش کردم میخوام همیشه همین کارو بکنم هر کس دیگه هم جای اون بود سرد میشد من خیلی باهاش بدرفتاری کردم
اما در مورد خانواده م فکر نمیکنم اوضاع درست شه ولی دیگه میخوام خودمون دو تا بیرون بریم و کمتر تحویلشون بگیرم مثل خودشون ولی بهر حال فکر میکنم تا خونه خودم نرم اوضاع درست نمیشه فقط دلم میخواد هرچه زودتر این 6ماه تموم شه و برم خونه م تا خیلی رفتار ها رو نبینم و زجر نکشم. روز شماری میکنم
در مورد ازدواج خواهرم هم نمیخوام دخالتی بکنم و عکس العملی نشون بدم به نظرتون کارم درسته؟؟
-
آ:applouse:ره عزیزم کارت درسته خیلی وقتا خودمون راه درستو می دونیم فقط باید بقیه یه تلنگر بهمون بزنن که به خودمون بیایم
-
سلام عزيزم
يه سوال يعني تو تا حالا شده كه شوهرتو بدرقه نكردي ؟
واي خيلي كار بدي كردي
بايد از روز اول هميشه اينكار رو مي كردي ميدوني چقدر تاثير خوبي داره حتي وقتي هم دلخوري بايد ميرفتي
مردا خيلي حساسن اگر بشكنن. اگه دلسرد بشن ديگه جمع بشو نيستن
زندگيتو جمع كن
شوهر خوبي داري
آينده داره.
در مورد خانواده تم هميشه اگه چيزي گفت ماست ماليش كن با مهربوني .دفاع نكن. ولي با مهربوني و سياست يه جوري از دلش در بيار . زرنگ باشو نذار بفهمه خيلي چيزا رو.
قربونت:16::heart::o
-
ممنون پریای عزیز
راستشو بخواین بله من هیچوقت به استقبال شوهرم نمیرم و بدرقه اش هم معمولا نمیکردم
من قبول دارم رفتارام خیلی بد بوده ولی باور کنین همه ش به خاطر رفتارای خانواده م بوده شاید درک نکنین
چند وقت پیش بابام حالش خوب نبود شوهرمم به خانواده ش گفته بود مامان باباش یه شهر دیگه ن ولی بنده خداها پا شدن اومدن عیادت بابام. بعد که رفتن بابام گفت اینا واسه چی وسط هفته اومدن الان اصلا وقت اومدن نبود....
حالا جالبه بابام بازنشسته س و مامانم خانه دار و همیشه تو خونه بیکارن. اگه به جای اونا پدر و مادر زن داداشم میومدن (که نیومدن) بابام و مامانم کلی هم خوشحال میشدن چون اونا تحصیلکرده ان حالا مهم نیست که بسیار خسیس و بی فرهنگن ولی پدر شوهر من درس خونده نیست و روستایی ان. این تازه یه نمونه ش بود
تا حالام 100 بار خانواده مو دعوت کردن باغشون ولی خانواده م بهونه آوردن و نرفتن
مامانم هرررررررررررررررررررررر شب به مامان زن داداشم زنگ میزنه ولی سالی یه بارم به مادر شوهر من نمیزنگه
با وجود این وقتی من میرم خونه مادرشوهرم انقدر بهم میرسن که شاید مامان خودم نرسه.
شمام اگه جای من بودین انقدر اعصابتون بهم میریخت که مثل من رفتار میکردین:(
- - - Updated - - -
در مورد خانواده تم هميشه اگه چيزي گفت ماست ماليش كن با مهربوني .دفاع نكن. ولي با مهربوني و سياست يه جوري از دلش در بيار . زرنگ باشو نذار بفهمه خيلي چيزا رو.
قربونت:16::heart::o[/QUOTE]
کار از ماست مالی گذشته شوهرم خیلی چیزا رو میدونه همه رفتارهای خانواده مو داره میبینه
یعنی ممکنه به خاطر این چیزا درآینده منو سرزنش کنه؟؟؟؟
-
عزیزم از همسرت پیش خانوادت تعریف کن ، از مهربونی هاش از وفاداریش ، .....از هر خوبی که داره که شما عاشقش شدی ... تمام خوبی هاش رو به خانوادت بگو تا اون ها هم مثل تو جذبش بشن .
پسر خوب و اهل زندگی تو این زمونه کم پیدا میشه ، اگر پیدا بشه باید رو سر نگهش داشت ، این و جدی میگم .اکثر پسرا دیگه یا اهل سیگار و مشروب هستند یا اهل دود یا رفیق بازی و ..یا خیلی ببخشید روابط نا مشروغ ....یکی از این عیب ها رو شوهر آدم داشته باشه دیگه زندگی آدم میشه جهنم .
تا میتونی با همسرت دوست باش و سعی کن دو تایی با هم از زندگی لذت ببرید .
تعریف هایی که از خواستگار خواهرت کردی ، مطمئن باش توی زندگی خیلی براش دردسر ساز میشه ، اما الان خواهرت فقط داره به روزهای خوشی فکر میکنه ، الان نمیتونه آینده رو ببینه ، خیلی احساسی دارن تصمیم میگیرن .
مشکلات شما با همسرت به مراتب خیلی خیلی کمتر هست ، خیالت که از همسرت راحت باشه شب موقع خواب راحت سرت رو بالشت میزاری می خوابی ، امان از روزی که همسر آدم شریک زندگی آدم و کسی که می خوای یک عمر در همه شرایط بهش تکیه کنی ، اهل زندگی نباشه ، اون وقت متوجه اشتباهاتت میشی .
قدر همسرت رو بدون و عشق و علاقت رو بهش نشون بده .
-
بازم سلام عزيزم
همين روشتو ادامه بده. خودت جور خونوادتو بكش. خودت خوبه ميگي6 ماه مونده
اين مدت رو سعي كن بيشتر با شوهرت باشي كمتر به خونه دعوتش كن. خيلي كم.
نذار با مادرت روبرو بشه.(كمتر ببيندش شايد دلش براش تنگ شد)خيلي كم باشه باهاش بيرون برو . پارك. خونه اونا.رستوران.با هم بريد پيك نيك.نميدوني چه مزه اي ميده.دونفري(من عاشق تفريح هاي دونفري ام;)) هيچ كسم با خودتون نبرين هيچ كس
ببين چقدر رابطه تون بهتر ميشه. معلومه عاشقته. نگران نباش كسي به عشقش سركوفت نميزنه عزيزم.
يه چيز ديگه هم اينكه از اول بايد رابطه شوهرت با خونوادتو كنترل ميكردي يعني جوري بياد كه قربش نره. جلو اونا خيلي تحويلش بگير
(كاريكه من ميكنم چون خصلتاً خونوادم سردن . و من هميشه بايد وقتي ميريم خونه پدرم بايد اونو سرگرم كنم و باهاش باشم)
در پايان رابطه جسميتم بيشتر كن.
حيف زندگي و عشقتونه كه خراب بشه.
-
سلام اشک یخی عزیز.
به این همه صبر و استقامت و عشق ورزی همسرتون غبطه میخورم.واقعا ایشون فرشته هستن که تو همچین شرایطی به این زیبایی صبوری میکنن.
دوستان هم گفتن که تمام تلاشتو به پای همسرت بریز،اینکه در گذشته کم کاری کردی رو باید جبران کنی،کار های غیر منتظره براش انجام بده،خودت به خانوادش زنگ بزن و حالشونو بپرس.نذار خانوادش حس کنن که سطح شما بالاتره.
خودت پیشنهاد بده بریم پیش اونا ببینیمشون.حتی اگر تفاوت ظاهری هم دارین(لباس...) سعی کن دیگه لباس های خیلی گرون نپوشی تا اختلاف سطحاتون کمرنگ تر بشه و همسرت بهت نزدیک تر بشن.
میتونی براش یه هدیه بگیری و براش احساساستتو بنویسی و بگی دوست داری همسر خوبی براش باشی و ازش بخواه که بگه چه کارهایی دوست داره براش انجام بدی.
این 6ماه مونده به خونه رفتنت خیلییی مهمه که توقع بیش از توانش نداشته باشی و خیلی ساده همه چیزو بخوای.
در ارتباط با خانوادت به نظر من بهترین کار کم شدن رابطتونه.نذار همسرت خورد شه و رانندشون باشه و محبت خارج از حد بهشون کنه، الان چیزی نمیگه ولی ممکنه یه روزی تمام این ها جمع بشه و همسرت منفجر شه(خدا نکنه)
احترام خانوادتو داشته باش اما ارتباطتو باهاشون کمتر کن ولی بهشون خیلی هم محبت کن،بهشون اصرار نکن به همسرت احترام بیشتر بذارن،اینقدر واسه همسرت عزت بذار که خودشون بفهمن چه جایگاه رفیع انسانی همسرت دارن.حتی وقتایی که همسرت میان خونتون علاوه بر استقبال(که وظیفتونه و حتما باید برین)جوری رفتار کن که بفهمن چقدر برات مهمه همسرت اما مواظب باش زیاده روی نکنی که خانوادت حسادت کنن
مطمئن باش خونتون برین خیلی اوضاع بهترو شیرین تر میشه.نگران سردی همسرت هم نباش، شما که گرمتر بشی میبینی که چه زود مثه اوایل ازدواجتون عاشقانه زندگی میکنین(انشاالله)
موفق باشی
-
شمیم الزهرای عزیز پریا جون تمنا جون از همه ی شما دوستای خوبم ممنون
حرفاتون خیلی قشنگه وخیلی بهم آرامش میده سعی میکنم همه کارهایی که گفتین انجام بدم. تا شوهرمو برگردونم راستشو بخواین تا چند وقت پیش آرامشم خیلی بیشتر بود ولی با قضیه ازدواج خواهرم آرامشم خیلی بهم ریخته هم واسه خودش ناراحتم که داره انتخاب اشتباه میکنه و هم واسه اینکه میترسم با اومدن خانواده اون آقا که گفتم هم سطح خودمونن مقایسه ها و تبعیض ها شروع بشه و من و همسرم سرخورده بشیم
درحال حاضر حالم اصلا خوب نیست تنها چیزی که بهم آرامش میده حرفای شماس و اینکه میخوام زودتر برم خونه خودم
-
عزيزم توكلت به خدا باشه
باور ميكني شرايط منو تو چقدر نزديك همه. ولي من هيچ وقت كوچيكش نميكنم الان 7 ماهه شوهرم بيكاره ولي به روش نميارم بالاخره درست ميشه خودشم در عذابه ولي با اين وضع مملكت چه ميشه كرد؟
اگه به انتخابت و اينده اي كه باهاش داري ايمان داري پس خدا هم كمكت ميكنه
يه مدتم با شوهرت خوب باشي و اذيتش نكني اونم توجهش برميگرده:o