-
قبلا گفتی که تو یه شهر زندگی نمی کنید. و یکی از مشکلاتتون هم همین بود. الان محل زندگیتون به هم نزدیک شده که امکان ملاقات دارید؟
- - - Updated - - -
اوکی. متوجه شدم. ببخشید فکر کردم این پستم هم میره دنباله پست قبلی. اما خودت پست گذاشتی، این شد یه پست جدید.
-
نه اومدن دیدنم که برای طلاق توافق کنیم ک دیدمش وفردا میاد برای بقیه کارا
-
سلام مهساجون
خيلي متاسفم كه اين تاپيكو ميبينم اميدوارم خداي بزرگ بهت صبروآرامش بده.:323:
مواظب خودت باش عزيزم.
درضمن بعد طلاق يه تاپيك جديد باز كن ودرد دلتو بگو تادوستان راهنماييت كنن از اين بحران به سلامت خارج بشي.
-
سلام مهسا جان.
امیدوارم آنچه که به صلاحته اتفاق بیافته ،هرگز توی ذهنت هیچی رو بزرگ نکن، من از یه سال قبل از جدایی داشتم گریه میکردم که من نمیتونم و نمیشه و بعدش اتفاقای بدی میافته و دیگران چی میگن و اوووووووووووووووه که چه چیزایی توی ذهنم نمیساختم ولیییییییییییییی هیچکدوم اتفاق نیافتاد،هیچکدوم:) من از اون روزی که جدا شدم حتی یه قطره اشکم نریختم،در حالی که یه سال تمام داشتم زار میدم.:311:
همه ین اتفاقا داره توی ذهن ما میافته و الا در دنیای بیرون هیچ خبری نیست پس ذهنت رو آروم کن، بعدشم مردی که 6 سال از عقدش گذشته ولی نتونسته زندگیش رو جمع کنه (حالا به هر دلیلی)دیگه شیون نداره عزیزم. این جور مردای بی عرضه با نقاب خونواده شون خودشون رو توجیه میکنن و الا توی 6 سال آدم آپلو هم میتونه هوا کنه برسه به جمع کردن زندگیش:fatigue:
امیدت به خدا باشه و از این دور باطل بیا بیرون
-
مرسی مریم جان و bird عزیز
البت دیگه تموم شد و فقط رفتن به محضر موند....
سخت بود ولی میدونم.الن حرفم میشه مثل این دوست دختر و پسرها که خودشون رو گول میزنند;)
من دوره سختم دو سال پیش تموم شد ولی الان هم هر وقت میبینمش تا چند وقت گیجم
میدونم باید محکم باشم
ولی واقعا سخته:(
-
مهسا جان به خودت مسلط باش. شنیدی که میگن ترس از تنهایی از خود تنهایی بدتره؟ منم با نظر مریم موافقم مطمئنم بعدش حالت بهتر میشه الان همش ترس و استرس داری که چی میشه ولی بعد جدایی تکلیفت معلوم میشه.
اگه واقعا تصمیمتو گرفتی تمومش کن و دیگه بهش فکر نکن مطمئن باش میتونی سعی کن با آدمای جدید دوستای جدید تفریحات جدید ورزش و .... خودتو سرگرم کنی چیزایی که مربوط به گذشته ت بوده همه رو بریز دور حتی سعی کن دکوراسیون اتاقت رو عوض کنی لباسای جدید بپوشی....در مورد خانواده شوهرتم بهت اطمینان میدم سر خودشون و دخترشون میاد پس به کینه و انتقام فکر نکن و واگذار کن به خدا که به قول خودت دوستت داره. موفق باشی
-
چیزی برای گفتن ندارم
ولی خیلی خیلی ناراحت شدم ...
خدا خو د ش کمکت میکنه ....
-
از همه دوستای خوبم ممنون از بابت همدردیشون
ولی جالب اینجاست من اصلا از تنهایی نمی ترسم و نمیدونم چرا ...
اخه دو سال تنها بودم کاملا.ولی از ازدواج مجدد خیلی میترسم با اینکه عشق بچم
ولی همه بهم رو این مورد تحت فشار قرار میدم که بهش فکر کنم
نمیدونم شاید زمان درست کنه همه چیزو....
بازم ممنون ازتون
-
الان خیلی زوده که به ازدواج مجدد فکر کنی ...
باید چند ماهی رو صبر کنی که از نظر روحی به حالت عادی برگردی
اطرافیان درست میگن ولی الان نه ...