ازتون ممنونم:72:
نقل قول:
بهار هر انسانی یه مجموعست. خیلی ها هستند که مجموعه تو رو آرزو می کنن، با همین گذشته و حالت. با افکاری که در گذشته داشتی و حالا داری. همین مسیری که طی کردی خیلی زیبا و ارزشمنده.
شاید اینطوره که تو میگی اما باید این ادما سرراهم قرار بگیرن.شرایط فراهم بشه.و منم مجموعه اونا رو بپسندم.
بطور بالقوه N تعداد ادم هست که با شرایط من همخونی دارن اما ایا من در طول زندگی و مرحله انتخاب میبینمشون؟
نقل قول:
تو مدتی دست از این دغدغه ها بکش ، فعلاً به ترمیم روحیه ات بپرداز . فعلاً با ارتباطتت رو با خدا محکم و عاشقانه کن
چشم.
نقل قول:
نگران بالا رفتن سن و این حرفها نباش
فرشته مهربان اگه به خودم باشه که بهش فکر نمیکردم.
نقل قول:
هروقت قرار شد خواستگار بیاد خبرمون کن تا راهنمایی بگیری
خواستگار که قراره بیاد اما من پیش پیش جوابم بهش منفیه چون، میشناسمش.اصلا مناسب من نیست.
حتما منظورت اینه که هروقت خواستگارو پسندیدم بیام ازت بپرسم چطور قضیه رو بهش بگم.درسته؟
و منظورت خواستگار سنتی که نیست؟
یه سوال دیگه...من به هرکسی که مثلا بیرون منو میبینه و برای برادر یا پسرش میپسنده میگم نامزد دارم.این خوبه؟
اصلا همچین موردایی خواستگار محسوب میشن؟ببخشید سوالای من ابتداییه:confused:
و باشه هرزمان کسی رو پسندیدم میام خبر میدم.:)
مینوش جان
تجاوز که نبوده به اون معنا اما توافقی هم نبوده.یعنی من اون موقع یه اپسیلون ارامش و دوربودن از خونه دلم میخواست.اون شخص همه اینا رو بهم میداد.هوامو داشت،محبت میکردو...اما نفت و اتیش کنار هم بودیم.همینه که عذابم میده.همینکه اونقد مست ارامشی که بخاطر دوربودن از خونه و دغدغه هام بودم که متوجه نشدم چه چیز مهمتری رو از دست دادم.من از اون پسر ناراحت نیستم چون بودن یه دختر و پسر اینطوری با هم یعنی یا پسره زجرکش بشه یا همین اتفاق بیفته.راستش اول مادر و خواهرش بام حرف زدن که بیان خواستگاری اما اون واسه ازدواج مناسب من نبود.من میخواستم فقط چون بهم ارامش بده.
حالافکر میکنم اگه انقد تو خونه تحت فشار نبودم اینطور نمیشد.شایدم به قول یه دوستی لج کردم به خودم و بقیه.
نقل قول:
بعد از اینکه روی روحیه ات و بهتر کردنش با کمک کارشناسای تالار کار کردی تصمیم بگیر برای اینکه ترمیم کنی اونو یا نه
باشه مینوش جان.
نقل قول:
به نظر من به خودت مربوطه زندگی قبل از ازدواج. چه ترمیم کنی چه نکنی هیچکدوم عیبی ندارن. هر کدوم که راحت تره واست بکن.
به نظر بقیه،خصوصا مردا اینطور نیست.درسته؟خودشوون هزارتا کار میکنن و به ما که میرسن انحصارطلب میشن.
نقل قول:
در مورد خدا که من خودم در همون محلی که به اطمینان به نبودنشه رسیدم و متوقف شدم. نمی دونم چطوری تونستی دوباره به بودنش برسی.
واقعا من دنبالش نرفتم خودش جوابارو برام فرستاد.اول از نظر منطقی برام ثابت شد که عالم باید خدایی داشته باشه.بعد ثابت شد چرا خدایی که باید باشه نامحدوده؟چرا نتونیم بگیم چیز دیگه ای خداست؟
بعد از اینکه وجود یه نامحدود بعنوان خدا اثبات شد رسیدیم به اینکه اصلا کجاست؟از کی بوده؟چه شکلیه؟چطوری با فرشته ها حرف میزنه و...((یه جاهاییش مغزم داشت میترکید:)))
و بعد اینکه چرا ماها تو این دنیا تو شرایط متفاوتی بدنیا میاییم و قرار داریم؟
فعلا من تا همینجاشو فهمیدم.:)