-
دوستان عزیزم هی من میگم نره شما میگی بدوش ؟!
تقصیر من اقا توی سن 42-43 سالگی یادش افتاده باید ازدواج کنه ؟! که حالا جور کارهای اونو من بکشم ! ؟
اون رفته معتاد شده تقصیر منه ؟! که حالا من جور ش رو بکشم ؟!
اون موقع هم که اومدن برای ازدواج داماد بیکار بود ! گفت میخوام برم انگلیس درس بخونم بعد بر میگردیم ایران.
رفتن و اومن و وقتی اومدن بعد یه ماه شروع به ساخت کافی شاپ کردن ( 4 ماه طول کشید ) و حالا یه ماهه که راه افتاده.همش مشغول بودن نه بیکار...
-
عزیزمئ آروم باش درکت می کنم
منم پدر بی منطقی دارم
باعث ویرون شدن زندگی خودم و خواهر برادرام می دونم
الان شرایط شما که خوبه
تنها راهش اینه بهش چیزی رو معلوم نکنین. در اصل طلاق عاطفی بگیرید
به خواهرت بگو بابات چی گفته. بهش بگو پیش پدرت وانمود کنه که کارشونو عوض کردن و حرفشو گوش دادن
اینجور که تو می گی اون که از خونه در نمی یاد که بفهمه
با دامادتونم خواهرت حرف بزنه در مورد پدرت کم کم بگه رفتارهاشو و بگه باید پیشش چه طور رفتار کنه
آدمی که هفتاد سال ایطوری زندگی کرده عوض نمی شه
شما باید عوض بشین