از همه دوستان ممنونم که همراهیم کردن.
فرشته مهربان لطفا تاپیک رو قفل کنید من به جوابم رسیدم ممنونم.
نمایش نسخه قابل چاپ
از همه دوستان ممنونم که همراهیم کردن.
فرشته مهربان لطفا تاپیک رو قفل کنید من به جوابم رسیدم ممنونم.
سلام
چرامیخوایدعشق وعلاقتون روبه پای درس ودانشگاه وکارفراموش کنید؟
مگه عشق براحتی بدست میادکه براحتی هم ازدستش بدید؟
مگه نمیگیدهمه خبردارن پس میتونن پشتیبانیتون کنند
چراارزش واهمیت موقعیت خودتون رونمیدونیدشمایی که براحتی میتونیدبریدابرازاحساسات کنیدچرابایدعذاب بکشید
شماکه مثل مادخترامشکل ابرازعلاقه واحساسات ندارید
چرا؟چرابایدارزش عشق این همه درپیش ماکم بشه
وقتی موقعیت شمارومیبینم افسوس میخورم من اینجاعذاب میکشم که نمیتونم حرف دلم روبگم عذاب میکشم که چرا بایداینطوری بشه ؟چرابایدعاشق بشم وبهم بگن فراموش کن ؟اگه اون اقابخوادبه سراغت میادتونگوخودتوکوچیک نکن مدام به این فکرکنم که منومیخواد؟جلومیاد؟و...
شمامیگی درس ودانشگاه نمیذاره جلوبرم
درس وکارجای خودش روداره زندگی هم جای خودش رو
ازکجامیدونیدبلافاصله بعدتحصیلات کارپیدامیکنید؟
ازکجامیدونیدعشق دوباره سراغتون میاد؟
دوست عزیز می دونی واقعیت چیه ؟
نرفتن به خواستگاری و درس خوندن برای ما پسرها همون رد کردن خواستگار به بهانه "دخترم می خواد درس بخونه " است .
این فرهنگیه که جا افتاده .
حالا اگه از باباهامون بپرسیم کی ازدواج کردن همه توی سنای پایین ازدواج کردن . نوبت نسل جدید که می رسه باید خونه و ماشین و پختگی و بلوغ عقلی و .... داشته باشن .
که با این اقتصاد مملکت هیچ وقت هم بهش نمی رسند./
دوست عزیز . لطفا فکر کن با حقوق یک میلیون تومن چقدر باید کار کنی تا آماده ازدواج بشی .
حساب کنی کلا تا 30 سالگی بی خیال میشی .
پس شما که توی 27 سالگی می خوای بری اولین کارت رو بکنی . حداقل تا 35 باید کار کنی تا آماده بشی.
یه خواستگاری رفتن که ازت چیزی کم نمیکنه .
سلام
به نظرمن ما نمیتونیم به شما بگیم برو جلو یا نه. چون شناخت ما از شما اونقدر زیاد نیست که بتونیم تو مهمترین تصمیم زندگیت برات تعیین تکلیف کنیم.
ولی اینو میدونم که در همچین مواقعی همه چی بستگی به دختر , پسر داره.
اینکه پسر چقدر پشتکار داشته باشه،چقدر تلاش مکنه،چقدر مسئولیت پذیر باشه ...
دخترم مهمه،اینکه چقدر بتونه با سختی های راه کنار بیاد،چقدر بزرگ شده باشه،چی براش تو زندگی مشترک مهم باشه،پول وخونه ماشین یا محبت وعشق همسرش و اینکه میتونه پا به پای همسرش تلاش کنه برای یه زندگی خوب که هم توش پول هست هم عشق.
اگه فکر میکنی شرایط همچین پسری رو الان داری باقیش رو بذار اون خانم تصمیم بگیره،ببینم میخواد با شما درسختی ها همراه بشه برای یه زندگی خوب یا نه؛از اولش میخواد راحت باشه ودنبال سختی و.... نیست.
سختی که میگم شاید وقتی کنار عشقت باشی زیاد نباشه حتی ازش لدت هم ببری.
شما با ازدواج نمیگی خداحافظ ارشد...فقط باید ارشدتو یکم دیرتر بگیری.که اگرم واقعا مصممی میتونی از الان هم کار کنی.
من دیدم پسر دانشچویی که دست فروشی میکنه.این واقعا ارزشمنده.که میخواد رو پای خودش وایسه.وگرنه یه لقمه نون گیرش میاد.
شما باید خودت انتخاب کنی.
هردو راه سخته.ولی ببین کدوم سختی لذت بیشتری برات داره؟
ما تو زندگی دنبال چی هستیم واقعا؟آرامش؟ خب شما میگی این آرامش وقتی پول ومدرک فوق وخونه باشه جوره؟آره اینا هم آرامش میاره ولی در کنار دوست داشتن.
نه اینکه یه عمر زندگی با پول وخونه داشته باشی بدون عشق...
البته ممکنه هم درآینده با یکی دیگه هم خوشبخت بشیا،اینو کسی انکار نمیکنه.
ولی اگه میدونی از طرف خانواده حمایت میشی تاحدودی، برو با اون دختر حداقل حرف بزن.شاید اون حاضر نشه با این شرایط کنار بیاد اصلا.دیگه اینجوری حسرت نمیخوری که کاش حرف دلمو زده بودم.
ولی ولی اول خودت مطمئن باش که پشتکارشو داری برای راه سختی که پیش رو داری؟
من دیدم ازدواج های دانشجویی که الان هم خونه داره هم ....
راستی چرا زود میگی تاپیکتو ببندن وقتی من هنوز نظر ندادم؟!!!!:mad: :rolleyes:
شما چقدر اون خانمو میشناسی؟
تا حالا هم کلام شدی باهاش؟
چرا گفتی به حضورت حساس شده؟ازکجا اینو متوجه شدی؟
سلام دوستان.
من 1 سالي شايدم بيشتر ميشه که به اين سايت سر ميزنم اما امروز عضو شدم!
لازم شد که همين ابتدا از تمام کارشناسا و اعضايي که بدون چشم داشت تلاش ميکنن که مشکلات همديگه رو رفع کنن و از هيچ راهنمايي مضايقه نميکنن تشکر کنم.
يه سري از بچه ها اسمشون برام آشناست، يکيش اميده که چندتا تاپيک زده بود در مورد راهنمايي هايي که ميخواست و من دنبالش ميکردم و چند وقتيه که يکم آقا صابر رو ميشناسم در کل اسمش توو چشم بود و همچنين ساير اعضا...
آقا صابر ميشه بگي نتيجه اي که گرفتي چي بود؟
کارشناسهاي امروزي ميگن بايد براي ازدواج پشتکار داشته باشي، درآمدي و کاري برا خودت دست و پا کرده باشي، و به بلوغ فکري هم رسيده باشي... خلاصه اينکه با دست خالي و بدون فکر تصميم نگيري که بري خواستگاري.
آره درستش هم همينه و کسي هم منکر اين صحبت ها نيست.
نظر من اينه که حداقل بايد تکليف درس مشخص باشه و کم کم ميشه بقيه کارها رو پيش برد. نميشه کسي رو توي آب نمک خوابوند تا وضعيت مشخص بشه و رابطه ي دو نامحرم حتي با رعايت موازين شرعي در دراز مدت کار عقلاني نيست، اينکه خانمي رو با قول ازدواج در آينده پاي بند خودمون کنيم کار صحيحي نيست چون ممکنه فرصت هاي ازدواج بهتري براي ايشون فراهم بشه و ما با خودخواهي اين فرصت ها رو ازش گرفتيم.
همونطور که آقا اميد هم گفتن از يه طرف اگه بخوايم مدرک تحصيلي ارشد بگیریم و بعدش سربازی و بعدش دنبال کارم باشیم و تا یه کار ثابت گیر بیاریم و بعد پس اندازی داشته باشیم و ماشین و (و بعضآ خرید خونه) و ... سن از 30 سالگی مطمئنا به بالا میزنه.
دکتر حسن عباسی میگن ما باید سن ازدواج رو به زیر 20 سال بیاریم. البته من تا حدودی با نظر ایشون موافقم و این نظر روی همه افراد صدق نمیکنه. قدیم ها اکثر پدر مادرهای ما زیر 20 سال ازدواج میکردن و هر دوخانواده حمایت میکردن اما کسایی که مشکلات رو به دوش میکشیدن خود زن و شوهر بودن.
وقتی شما توی سن 30 به بالا ازدواج میکنی اون شور و علاقه و لذتی که میشه توی سن کمتر از 30 سال داشت کمرنگتر میشه و توی این سن بیشتر متوجه مادیات میشی.
نیاز عاطفی و جنسی نیازی هست مثل همه ی نیازی های عادی دیگه انسان، کمبود نیاز عاطفی و جنسی در دورانی که انسان بیشتر به اون نیاز داره و اگه بهش پاسخ داده نشه ممکن هست با مشکلاتی روبرو میشه. دکتر عباسی این نیاز رو مثل آب و غذا میدونه که با نبودنش ادامه حیات غیر قابله و به همین خاطر هست که میگن باید سن ازدواج به زیر 20 سال برسه. البته باید بلوغ فکر رو هم در نظر داشت. گاهی میشه یک شخص 20 ساله به بلوغ فکری رسیده باشه و یک شخص 25 و ... نه! پس گاهآ کارشناسان برای ازدواج دلیل سنی میارن، سن ملاک ازدواج نیست بلکه قدرت تحلیل و نحوه ی تفکر یک فرد و هدفش از ازدواج مشخص میکنه که وقت ازدواج رسیده یا نه.
اگر کسی تصمیم به ازدواج داشته باشه و بعد مطمئن باشه که بعدآ از این تصمیم خود به هر دلیلی پشیمون نمیشه میشه گفت میتونه به ازدواج فکر کنه.
حال کسی که میخواد ازدواج کنه و به قول معرف آه در بساط نداره و هنوز خودش رو اول راه میدونه چکار باید بکنه؟ کسی که میخواد هم ازدواج بهنگام داشته باشه و هم بعد به مشکل حادی نخوره!
من میگم میتونه تا فارغ التحصیلی صبر داشته باشه و بعد میتونه برای خواستگاری اقدام کنه، خب با جیب خالی یعنی میشه؟؟ راستی سربازی هم باید بره....! آره میشه، کسایی که متاهل هستن میتونن توی شهر خودشون خدمت سربازی کنن، اگر کسی تحصیل کرده هم باشه یه فرقی با کسی که تحصیل نکرده داره، بنابراین کسایی که توی شهر خودشون هستن بعد از ظهر ها وقتشون خالیه. بعضی ها میتونن کار نیمه وقتی پیدا کنن و درآمدی داشته باشن (مسلما این درآمد انقدر نیست که همه نیازهای مادی رو برطرف کنه). اگر شخصی رو که میخوایین باهاش ازدواج کنین، این درک رو داشته باشه که توقعاتش رو کمتر بکنه و به کمترین قانع باشه، به مشکل حادی برخورد نمیکنین. در واقع باید کسی رو باید انتخاب کرد که از هر لحاظ هم سطح باشین.
دختر و پسرهایی هستن که مدت سربازی رو عقد هستن اما کارشناس ها به دلایل مختلف مدت بیش تر از 1 سال رو صلاح دختر نمیدونن. یکی از دلیل هاش منصرف شدن پسر از ادامه زندگی با دختر هست چون دختر در طول این مدت همه چیز خود رو به پسر ارائه میکنه (از لحاظ عاطفی و جنسی) و وقتی پسر کاملا سیراب شد اینجا ساز مخالف میزنه. به همین خاطر به دختران توصیه میشه در دوران عقد کاملا در اختیار شوهر نباشن. اما این صحبت ها روی همه صدق نمیکنه و ممکنه کسانی باشن که بیش از 5 سال عقد هستن و بعد ازدواج به هیچ مشکلی هم نخورن.
پس میشه در کنار عقد یا ازدواج کامل زیر یک سقف و در حین سربازی درآمدی هم داشت تا حداقل نیازها برآورده بشه و بعد از سربازی دنبال کاری با درآمد بیشتر و بهتر بود. اینجا کمی حمایت خانواده ها نیاز هست اما کسی که زیر بار مسئولیت میرود اقا پسر هست و باید هر مشکل و پیش آمدی رو از قبل احتمال بده و زود شونه خالی نکنه.
بعد از تثبیت شغل و درآمد میشه کم کم به ادامه تحصیل هم فکر کرد.
کسایی که به این صورت ازدواج میکنن به طور نمونه ازدواج دانشجویی همه شان از قبل درآمد مکفی ندارن و همه شان پس اندازی ندارن که پشتیبانی برای ازدواج بدونن. این نمونه ها کم نیستن همه چیز به خود شخص بستگی داره، مطمئنا کسی که پس اندازه و درآمدی نداره مشکلاتی پیش روش خواهد بود اگه به این مشکلات تن بده در ازای اون آرامشی خواهد داشت که خدای متعال در کتاب مقدسمون به زبان اورده، انرژی ای در کنار ارضای عاطفی و جنسی بدست خواهد اورد که میتونه از پس مشکلات بر بیاد، از همه لحاظ امید به آینده در او بیشتر میشه، احساسی خواهد داشت که تا به حال اون رو در موقع تجرد تجربه نکرده بود. این مزیت های ازدواج هست که به نظر به مشکلاتش ارزش داره و حتی مشکلات رو پوشش میده. در صورتی که هر دونفر زن و مرد دیدگاهی صحیحی از ازدواج که همان رسیدن به آرامش است رو داشته باشن و تمام مشکلاتش رو سنجیده باشن.
حرف بعضی ها اینه که عشق نون و آب نمیشه، این حرف کسایی هست که از ازدواج هر توقعی بجز هدف اصلی دارن و اگر مخاطب شما اینان هستن بهتر هست که دوری بشه.
پدر و مادرهای ما از همون ابتدا خونه، ماشین، کار درست و حسابی و درآمد خوب نداشتن... دخترهای این خانواده ها کم نیستن که به سلامت روح و روان و مسئولیت پذیری خواستگار بیشتر اهمیت میدن.
و خلاصه بگم همه چیز به خود شخص بستگی داره که چند مرده حلاجه.....
به قول مولانا :
ای برادر تو همان اندیشه ای مابقی خود استخوان و ریشه ای
خیلی خوب بود روح الله عزیزم ممنونم برادر
باید بیشتر فکر کنم هنوز گیجم و نمی دونم
در جواب ریحانه باید بگم ما تو یه منطقه زندگی می کنیم برا همین زیاد می بینمشون و هر بارم دقیقا تو یه لحظه چشم تو چشم می شدیم من همه مسیر های رفت و آمدمو عوض کردم تا نبینمشون دیگه اینقدر هم دیگه رو دیدیم که هم از دیدنشون می ترسیدم همشم ناخواسته بود ...
اینجا اینو باید بگم من کسیم که از همه بیشتر برا رسیدن بهشون اشتیاق دارم اما واقعا احساس می کنم نمی شه نمیشـــــــــــــــــه
همه اینا به حرف قشنگه کدوم خانواده اجازه می دن یه پسر 21 ساله بره برا خواستگاری نمی گم نیست اما واقعا انگشت شمار شده
بد بختانه یا خوشبختانه هردو تو یه منطقه زندگی می کنیم و می شه گفت منطقه خوبی از شهر ساکن هستیم پس نمی شه توقع داشت حاضر باشن سختی بکشن یکی امروز بهم گفت جای دیگران فکر نکن الانم جای اون خانم فکر کردم و تصمیم گرفتم و جواب رد به خودم دادم
باید کمی بیشتر فکر کنم بعد تصمیم بگیرم ممنونم از همه
صابر جان
خوب فکر کن و تصمیمی بگیر که بعدها یک عمر خودت و سرزنش نکنی که کاش جرات داشتم و حداقل حرف دلم و بهش می زدم.
اگر مشکلت پایینتر بودن از نظر درسیه که به نظر من خیلی مهم نیست . اطراف من پرن از زنهایی که تحصیلاتشون بیشتر از شوهرشونه .
با صحبتهای امید موافقم در صورتی که شرایط حداقلیش (ساپورت خانواده) فراهم باشه . در غیر اینصورت ازدواج نه تنها آرامش برات نخواهد داشت بلکه آرامش امروزت رو هم ازت خواهد گرفت .
سوال
چه زمانی می توان گفت من علاقمند به یک انسان شدم خودمونیش می شه کی می شه گفت من عاشق شدم؟
چطور باید نه ارتباط با فرد مقابل داشت ولی از اخلاق و شخصیت و چیزهایی که در یک زندگی مهم است با خبر شد؟
اگر اینگونه که می گوید باید از طریق خانواده اقدام شود واقعا عملی هست؟ صابر از دختری خوشش آمد رفتن خواستگاری خوب جلسه دوم فهمیدن نه صابر خوشش نیومد حالا می گن ببخشیدا داماد خوشش نیومد؟ حالا این اتفاق چند بار تکرار شد (مثلا 3 بار) آیا شدنی هست؟
من موندم وقتی امدم همدردی همه گفتن 21 سالته ازدواج؟ این عشق گذراست! چی شده حالا همه حرفا و نظرات تغییر کرده؟ چرا همون موقع که هزار بار پرسیدم برم مستقیم صحبت کنم همه می گفتن نه اما الان جور دیگه ایی صحبت می کنید؟
بعد پرسیدن حالا از چی خوشت آمده؟ (آخه چطوری باید می گفتم از چی خوشم آمده واقعا جز ظاهر و رفتاری که در بیرون از یک نفر می بینیم چیز دیگری هم وجود دارد؟ من از ظاهر از شخصیت از نوع رفتارشون خوشم آمده آیا اینا کافیه یا نه گذراست؟ (آخه تا وقتی باهاش صحبت نکنم تا رفت آمدی وجود نداشته باشد که نمی دونم چه ویژگی های مثبت و منفی دارن!
بعد گفتن دوستی بده، یه وقت نری دوست شی!
فقط حرف این بود از کانال خانواده برید جلو می رم به بابا می گم می گه اگه دختره پشتت بود می شد رفت جلو (تو این سن) اما وقتی نه دختره پشتت هست نه خانوادش می شناسنت جز نه چیزی نمی شنوی
یعنی چی؟ یعنی برم دوست بشم باهاش؟ تا دختر خانم پشتم باشن تا رسمی اقدام کنم!!!
آخه چرا همه حرفا ناقصه؟
دوستی بده بله منم می گم بده پس چطور باید با اخلاقیات یک انسان آشنا شد تا تشخیص بدیم بدردمون می خوره؟
اصلا چه زمانی می تونیم بریم خواستگاری؟ مگه قبل خواستگاری جز چهره و چند بار دیدن در بیرون از دور (آخرشم گرفتن جزو) اطلاعات دیگه ایی در اختیار ماست؟
الان جوری شده دیگه با این وضع کشور خود پدر مادرا به یکی نیاز دارن که حمایتشون کنه (چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است)
بخدا اینقدر حرفای مختلف شنیدم دیگه ذهنم جواب نمی ده
بخدا از ازدواج کلا ترسیدم یعنی اصلا می ترسم فکر کنم می ترسم دوباره برگردم به سال 91 بچه سال خیلی بدی رو گذروندم
دیگه نمی خوام به ازدواج فکر کنم حداقلا تا 27 سالگی نمی خوام بهش فکر کنم
همونجوری که این سه سال به هر سختی بود گذشت از این به بعدم می گذره یا فراموش می شه یا تو ذهنم باقی می مونه اما الان به این نتیجه رسیدم تا شرایط درست نشد نمی شه
خودم می دونم تو 27 سالگی هم در نقطه صفر ایستادم (و الانم با اون زمان هیچ فرقی نداره) و تا می خوام کمی پس انداز کنم و کاری بگیرم حداقل 5 سال زمان می بره و من به 32 می رسم اما واقعا چاره ایی نیست.