-
سلام مهسایی جان
قبلش یادت باشه اینجور سفرها مطمئنا مشکل سازه.سفر با خانواده شوهر یا با خانواده زن.چون خواه نا خواه در این سفرها فاصله ها کم میشه و احتمال اینکه حرمتها شکسته بشه زیاده.من خودم شخصا اصلا اینجور سفرها رو دوست ندارم و تا اونجایی که بشه حاضر نیستم همسرم با خانوادم بره سفر .اون هم در یک ماشین.خودش میتونه زمینه سازه خیلی مشکلات بشه.
بهتر بود خودت و خانوادت ارامش خودتون رو حفظ میکردید و با سوال و جواب و ابراز ناراحتی هیزم پای این اتیش نمیگذاشتید.خیلی وقتها سوال پرسیدن خودش میتونه در اینجور مواقع باعث سرریز شدن خشم و ناراحتی طرف مقابل بشه که شد.
خوب بود سیاست به خرج میدادی و گوشی رو میگرفتی و یکمی با مادر همسرت حرف میزدی و میگفتی جاتون خالیه و ....اینجوری هم همسرت رو خوشحال میکردی و هم مادرش رو.یا خوب بود کلا خودت رو میزدی به بی خیالی .
همسرت مطمئنا میدونسته که با این رفتاراش کسی هست که نازش رو بکشه.بنابراین اینجوری رفتار میکرد.اما اگر شما و خانوادت خودتون رو میزدید به کوچه علی چپ ممکن بود همسرت هم به جمع شما اضافه بشه
از طرفی شاید واقعا بین همسرت و مادرت مشکلی پیش امده بوده و همسرت نمیخواسته چیزی بروز بده.و اون سوال شما یک تیر خلاص بود به سمت همسرت.
میتونستی به همسرت بگی اگر نگران مادر هستی میخواهی برگردیم تهران؟
و از این حرفا...
الان فعلا چیزیه که شده.خواهش میکنم برای شما و همه خانومها بشه تجربه.با خانواده مسافرت رفتن کار منطقی نیست.مشکل ساز میشه بعدا.
شما هم بهتره سر مسائل این چینینی نگی از زندگی خسته شدم و ....
بازهم خداروشکر کن که بدتر از این نشد.
زندگی پره از این فراز و نشیبها.
با سیاست و دانا باش و موقیعتهایی ایجاد نکن که بعدا خودت توش گیر کنی.
با همسرت بحث نکن.رفتار عادی داشته باش تا ارامش بهش برگرده.
به خانوادت هم بگو مشکلی برای مادر همسرم پیش امده بود که باعث شده بود بهم بریزه و خودش از اینکه مسافرت اونجوری شده ناراحته و از من خواسته ازتون عذر خواهی کنم.شما هم دیگه به روش نیارید.
خودت هم صبور باش و باارامش رفتار کن.
موفق باشی
- - - Updated - - -
سلام مهسایی جان
قبلش یادت باشه اینجور سفرها مطمئنا مشکل سازه.سفر با خانواده شوهر یا با خانواده زن.چون خواه نا خواه در این سفرها فاصله ها کم میشه و احتمال اینکه حرمتها شکسته بشه زیاده.من خودم شخصا اصلا اینجور سفرها رو دوست ندارم و تا اونجایی که بشه حاضر نیستم همسرم با خانوادم بره سفر .اون هم در یک ماشین.خودش میتونه زمینه سازه خیلی مشکلات بشه.
بهتر بود خودت و خانوادت ارامش خودتون رو حفظ میکردید و با سوال و جواب و ابراز ناراحتی هیزم پای این اتیش نمیگذاشتید.خیلی وقتها سوال پرسیدن خودش میتونه در اینجور مواقع باعث سرریز شدن خشم و ناراحتی طرف مقابل بشه که شد.
خوب بود سیاست به خرج میدادی و گوشی رو میگرفتی و یکمی با مادر همسرت حرف میزدی و میگفتی جاتون خالیه و ....اینجوری هم همسرت رو خوشحال میکردی و هم مادرش رو.یا خوب بود کلا خودت رو میزدی به بی خیالی .
همسرت مطمئنا میدونسته که با این رفتاراش کسی هست که نازش رو بکشه.بنابراین اینجوری رفتار میکرد.اما اگر شما و خانوادت خودتون رو میزدید به کوچه علی چپ ممکن بود همسرت هم به جمع شما اضافه بشه
از طرفی شاید واقعا بین همسرت و مادرت مشکلی پیش امده بوده و همسرت نمیخواسته چیزی بروز بده.و اون سوال شما یک تیر خلاص بود به سمت همسرت.
میتونستی به همسرت بگی اگر نگران مادر هستی میخواهی برگردیم تهران؟
و از این حرفا...
الان فعلا چیزیه که شده.خواهش میکنم برای شما و همه خانومها بشه تجربه.با خانواده مسافرت رفتن کار منطقی نیست.مشکل ساز میشه بعدا.
شما هم بهتره سر مسائل این چینینی نگی از زندگی خسته شدم و ....
بازهم خداروشکر کن که بدتر از این نشد.
زندگی پره از این فراز و نشیبها.
با سیاست و دانا باش و موقیعتهایی ایجاد نکن که بعدا خودت توش گیر کنی.
با همسرت بحث نکن.رفتار عادی داشته باش تا ارامش بهش برگرده.
به خانوادت هم بگو مشکلی برای مادر همسرم پیش امده بود که باعث شده بود بهم بریزه و خودش از اینکه مسافرت اونجوری شده ناراحته و از من خواسته ازتون عذر خواهی کنم.شما هم دیگه به روش نیارید.
خودت هم صبور باش و باارامش رفتار کن.
موفق باشی
-
سلام
نمیدونم چرا همیشه باید تازه عروسا و کم سن و سالا گذشت داشته باشن
پس این وسط تجربه و موی سفید و چندتاپیرهن بیشتر پاره کردن و اینا چی میشه؟
حب چرا همش هرچی سیاسته باید این عروس بدبخت برای مامان و شوهر و مادر شوهرش بکار بگیره؟
بیچاره این تازه عروسا
-
خانومی من الان دارم به جای تو سرم رو می کوبم به دیواااااااااار !!!!:mad:
به نظرم فقط یه راه حل داری... :
از مادرشوهرت پیش شوهرت تعریف کن!!!
بگو اون به من خیلی محبت میکنه انگار که من دخترش هستم!
بگو اونو مثل مادرم دوست دارم.
بگو مادرت هردوی مارو خیلی دوست داره. چقدر به ما محبت داره. چقدر نگران زندگی ماست.
ما هم باید حواسمون بهش باشه.
تو جلو جلو به همسرت بگو امشب به مادرت زنگ زدی؟؟؟
می دونم که چه کار سختیه ولی فکر کنم مجبوری یه مدت باهاش همراه بشی. بعدش کم کم حساسیت ها از بین میره . بعد کم کم همه چیز عادی میشه.
سعی کن یه جوری رفتار کنی که همسرت حرفات رو درباره مادرش باور کنه.(ساختگی نباشه)
سعی کن یه جوری با مادرش دوست بشی.
حتمن یه راهی هست.
برای اینکه با یه نفر دوست باشیم باید دوستانش رو دوست داشته باشیم و با دشمنانش دشمن باشیم!!! مگه نه؟
دوست همسر شما مادرشه!!!
جلوی همسرت طوری برخورد نکن انگار مادرش مزاحم زندگی شماست!
برو خدا رو شکر کن که دوستی های ناجور نداره و رفیق باز نیست و اهل خلاف نیست و دخترباز نیست و ....
.
خیلی اینکارا سخته. اونم اول زندگی. منم نمی تونم همیشه جلوی خودم رو بگیرم. گاهی وقتا توی عصبانیت حرفی می زنم که تمام تلاش هام به باد میره و دستم رو میشه. شوهرم هم میگه تو خانواده من رو دوست نداری!:( باید خیلی به خودت تسلط داشته باشی. سعی کن واقعن دوستش داشته باشی.