-
سلام بهار جان
می خواستم بگم که کاملا درکت می کنم چون من هم دقیقا مشکل تو رو دارم. نمی دونم چرا اینقدر استرس دارم. منم اصلا آدم خجالتی نیستم ولی بیشتر اوقات در مواجهه با دوستان یا اقوام و .... اونقدر استرس می گیرم که نفسم بند میاد و طپش قلب شدید و لرزش دست ها و.... گاهی انقدر اذیت میشم از این حالت که عصبی میشم. به خاطر این مساله پیش چند تا دکتر رفتم همشون واسم قرص پرانول نوشتند. وقتی می خورم حالم خیلی خوب میشه دیگه اون علائم سراغم نمیاد. پیش یه روانشناس هم رفتم بهم گفت که اول باید بفهمی که گرم مزاجی یا سرد مزاج یعنی طبعت گرمه یا سرد. معمولا اونهایی که سرد مزاجند استرسشون بالاتره. من سرد مزاج هستم و روانشناسه بهم گفت که باید مزاجت رو تغییر بدی با استفاده از بعضی مواد غدایی اگه بهتر نشدی دوباره بیا پیشم تا یه روش دیگه رو امتحان کنیم.
-
سلام دوست عزیزم
بابت تاخیرم عذرخواهی می کنم
خب می دونی همه ما، همه انسانها در مواجهه با دیگر افراد یک استرس متوسط تا شدید رو تجربه می کنیم
به تناسب اهمیت موقعیت این استرس زیاد و کم می شه
شاید برات جالب باشه که بدونی این رفتار ذاتی انسان از دوران کودکی با او همراهه و می تونیم اون رفتار رو در بسیاری از نوزادها ببینیم و شاید شنیده باشی که می گن : غریبی می کنه!
گاهی این استرس ناشی از عدم امنیته و گاهی ناشی از عدم اعتماد به نفس
بعنوان مثال بعضی افراد در مواجهه با اساتیدشون یا حتی مواجهه با افسر راهنمایی و رانندگی دچار استرس می شوند
و بسیاری مثالهای دیگه که اگر یه بررسی کنی متوجه خواهی شد چندان رفتار عجیب و غریبی نداری و بسیاری از انسانهای اطراف شبیه تو رفتار می کنند و شاید بارها از دوستانت شنیده باشی که در مواجهه با شخصی یا دیدار فردی، خیس عرق شده اند، وقتی از در خانه ای بداخل امده اند می گویند چقدر گرمه!! و یا کف دستشان عرق می کند... پس تنها نیستی اما این وضعیت بیشتر ناشی از موقعیتهایی است که در انها قرار می گیریم و یا خود را قرار می دهیم! اگر کمی مهارت کسب کنیم انگاه هیچ موقعیتی موجب استرس ما نخواهد شد
حالا چند سوال برای اینکه ببینیم شما دوست خوب ما:
چند سال دارید؟
چه مدرک تحصیلی دارید و به چه کاری مشغولید؟
اخرین دوستی عمیق و خوب شما بر می گردد به چه زمانی و با چه کسی؟
چه مواقعی احساس آرامش می کنید؟
از خانواده خود بگویید
از خودتون چه انتظاری دارید؟
چرا از خودتون دلگیر می شوید؟ اخرین باری که خودتون رو سرزنش کرده اید به چه دلیل بوده؟ حق داشتید؟
آخرین نتیجه سونوگرافیتون رو بهم می گید؟
راستی آزمایش خونتون رو هم برام بنویسید
دکتر به شما تا کنون دارویی داده؟
اگر بخواهید علائم استرستون رو بنویسید چه موارد مهمی رو می نویسید
منتظرم و باید بگم فعلا جای نگرانی نیست، یه کارهایی رو بلد نیستی یاد می گیری و اون زمانه که زندگی با دوستان شیرینتر هم می شه
-
سلام.ممنون از اینکه جواب دادین.همدردی شما ودوستان دیگه به آدم آرامش میده حتی اگه کمکی نشه.24 سالمه.در حال حاضر هنوز دانشجوام(دانشجوی سال آخر کارشناسی) وبیکار
فکر نمیکنم دوستی عمیقی تا حالا با کسی داشتم اما خب هرازگاهی یکی دوتا دوست صمیمی یا اسما صمیمی از جایی داشتم که خیلی زود تموم شده هرکدوم به دلایلی
تقریبا هیچوقت احساس آرامش ندارم وقتی تنهام همش دلم گرفته و هیچ کار نمیتونم بکنم وقتی هم میرم بیرون یا دانشگاه بیشتر استرس دارم واحساس تنهاییم بیشتر میشه .همیشه استرس درونی دارم به طوری که گاهی بعضی دوستانم متوجه چنین رفتارم شده اند.
خانوادم 4 نفره و فقط یک برادر دارم که هیچکدوم کاری به هم نداریم و تقریبا میتونم بگم اسما خانواده ایم چون ما خیلی روابطمون با هم سرده و خانوادم خیلی منزویند.حتی مادرمم نشاط و سرزندگیشو از دست داده و من هم چند سالیه که افسردگی دارم اما درکل مشکلی از نظر خانوادم ندارم.
از خودم فکر نکنم انتظار بالایی داشته باشم اما همیشه دلم خاسته پیشرفت کنم اما برعکس پسرفت کردم و مثل مرده های متحرک شدم.خب منم مثل بقیه همیشه دلم خاسته زندگی شاد و بدون استرس داشته باشم و بتونم تفریح کنم درس بخونم و برا جامعم مفید باشم و به علایقمم برسم اما هیچکدوم نشده.
دلگیر و ناراحت میشم چون هرروزمو دارم به پوچی میگذرونم چون نمیتونم به چیزایی که میخام برسم چون حتی تو روابطمم نتونستم موفق باشم و آرامش ندارم.
ناراحتم به خاطر مسایلی که در تلیپیک اولم در همین صفحه نوشتم و امیدوارم دیگه نیاز نباشه تکرار کنم.ناراحتم از اینکه همیشه استرس دارم و تنهام و گرفته .آرامش ندارم و نمیتونم اصلا شاد باشم.
ناراحتم از اینکه هیچوقت نمیتونم در کنار کسانی که دوستشون دارم باشم یا هیچوقت نیستند یا زود از دست میدمشون یا به خاطر روابط سردم و اینکه نمیتونم علاقه و محبتمو حتی ذره ای بهشون نشون بدم اونا زود ازم خسته میشن و...
ناراحتم از اینکه افسردگیم با اینکه نمیخام نشون بدم تو روابطم ولحن وبیانم وحالاتم قشنگ مشخص شده
ناراحتم از اینکه نمیتونم حواسمو به هیچی جمع کنم و حتی یک جمله هم نمیتونم درس بخونم یا سر کلاس عملی حواس ندارم و احساس خنگی میکنم.
ناراحتم از اینکه دوستانمو به راحتی و بی دلیل از دست میدم
ناراحتم از اینکه چندساله همه کار میخاستم بکنم و به علایق و نیازهام برسم به کلاسهای مختلف برم اما افسردگیم همیشه مانع شده و نرفتم واحساس گناه و پوچی میکنم.ناراحتم از اینکه با این روحیه قراره به کجا برسم و سر ازکجا دربیارم؟؟
آخرین بار که خودمو سرزنش کردم ...راستش من اکثر مواقع دارم خودخوری میکنم و خودمو سرزنش میکنم تو همه موارد مخصوصا روابطم و نمیدونمم حق دارم یا نه فک کنم بله
سونوگرافی و آزمایش خونمم خوب بوده ولی منظورتون چه داروییه آخه تاحالا دارو انواع واقسام زیاد استفاده کردم آهن و کلسیم و روی و مسکنها و حتی داروهای اعصاب که به خاطر آلرژیم قطعشون کردم.
علایم استرسم زیادند شاید هرچی فکرشو بکنید هرکدوم در شرایط و محیطهایی برام مهمند مثل:
تنگی نفس و ضربان قلب شدید/احساس سرما و یا گرما وعرق کردن شدید/کندن بی اختیار موهام/دستشویی رفتن لحظه ای/وسواس /گرفتگی عضلات تمام بدنم پلک ،دست وپا،صورت ،قفسه سینه و...البته اینم بگم پروپرانول نمیتونم استفاده کنم.
ببخشید اگه طولانی شد میخاستم کامل جواب بدم.
-
همه ی این مشکلات رو منم دارم . ولی من دلیلش رو میدونم .
اوایل به خاطر مشکلات مالی و خانوادگی دوست نداشتم با کسی رابطه ی صمیمی داشته باشم . خونمون هر روز دعوا بود و وضع زندگیمون داغون .
منم همیشه ترس داشتم از اینکه دوستام متوجه اوضاعم بشن . همین باعث شد من رابطمو با همه در حد دوستی معمولی حفظ کنم . الان هم همه ی دوستام مجازی هستن و هر وقت این دوستیها به سمت صمیمی شدن میره فرار میکنم .
بگرد ببین چه عاملی باعث کم شدن اعتماد به نفست شده .
-
پس علت و ریشه اضطرابت تا حدودی مشخص شد .. ریشه اضطرابت این خشم فرو خورده ای هست که داری .این محیط سرد و یخ زده و ماتم گرفته . این عدم امنیت و صمیمیت ومحبتی که توش رشد کردی داره خودش رو به شکل استرس نشون میده .. میفهمم اونقدر درد کشیدی که فلج شدی و دیگه قدرت از جا بلند شدن نداری ولی سعی کن با قدم های کوچیک رو خودت کار کنی. کتاب های روان شناسی بخون یا اگه میتونی کمک حرفه ای بگیر .
-
راستش من همیشه استرس دارم یه استرس شدید درونی که این استرس گاهی اوقات اونقدر زیاد میشه که عصبیم میکنه و در ظاهر جلوی دیگران مشخصه حتی سردی و زردی دست وصورت یا لرزش و...مثل همین مورد که گفتم جلوی دوستام استرس میگیرم فک کنین اونم کنار صمیمیترین دوستت اصلا دلیلشو نمیتونم بفهمم .من همه کار میخام بکنم اما هیچکار نمیکنم حتی تصمیم گیری کدوم برام مشکله