دوست من امیدوارم نقل قول زیر کمکی بهت کنه
نگران نباش حل میشه....
نمایش نسخه قابل چاپ
فکر میکنم جواب آقای مدیر به نگار، در لینک http://www.hamdardi.net/thread-13553.html به دردت بخوره که در تصمیمت شک نکنی: (متاسفانه امکان نقل قولش نبود، کپی کردم)
با سلام
در این زمینه فرایند پیچیده و مسائل زیادی هست كه انشاءالله بزودی مطالب آنرا به تدریج در تالار همدردی خواهم آورد.
اما به طور خلاصه:
در دوستی های قبل از عقد و ازدواج، هیچ تعهدی وجود ندارد. یعنی تا وقتی به طور قانونی و شرعی صیغه عقد جاری نمی شود، افراد تعهدی در برابر یكدیگر ندارند. لذا به این معنا هست كه هم حق انتخاب برای جدا شدن دارند و هم ممكن است به خاطر فشار موانعی اصولا امكان ازدواج و عقد فراهم نگردد.
لذا در صورت ورود به احساسات، ایجاد علقه و وابستگی به وجود می آید، و وقتی كه این رابطه به هر نحوی به هم می خورد فشار زیادی به خصوص به خانمها وارد می شود. و فكر می كنند مشكل در عشق و ... می باشد. در حالیكه اشكال در خودشون هست كه بدون هیچ تعهدی و قطعی شدن انتخاب (از طریق عقد)، وارد مسائل احساسی شده اند.
مشكل بعدی اینست كه از شروع احساسات تا انتها كه مسائل جنسی هست به طور ظریف و با سرعت پیش می رود. و توقف آن بسیار سخت تر می شود. لذا بعد از ابراز نگاه احساسی،نوبت كلام احساس، لمس احساسی، نوازش،بوسه و مسائل جنسی و ... می شود كه همه اینها نسبت به كسی كه هنوز در قطعیت تعلق و ازدواج آن احتمال وجود دارد كار عقلانی و صحیحی نیست.
مشكل دیگر سوءتفاهمات و مسائل بعدی هست كه اگر ازدواج صورت بگیرد با آن برخورد خواهید كرد.
اگر یك دختری بدون اینكه از نظر منطقی، شرعی و قانونی به وسیله عقد در علقه كسی باشد، (مثل دوست پسر خود)، می تواند ابراز احساسات كند، پس از ازدواج می تواند برای همسرش این نگرانی وجود داشته باشد كه خانمش می تواند بدون هیچ تعهدی ، نسبت به جنس مخالف احساسات نشون دهد و این ریشه های سوءظن و بدبینی را به وجود می آورد.(دقت كنید ما كلی مطرح می كنیم و ممكن است آقایی پیدا شود كه اصلا این مسائل برایش مهم نباشد.)
خلاصه:
شما گشتی در انجمن مشاوره ازدواج ، در زیرشاخه ارتباط دختر و پسر بزنید،و آمار بگیرید تعداد دختران و پسرانی كه تصور می كردند صد درصد به هم میرسند و خودشون را درگیر مسائل احساسی رابطه كرده اند و متاسفانه بعضی درگیر مسائل جنسی و ... هم كرده اند،و بعد جدایی و ترك اتفاق افتاده است. و حالا با یك شكست عاطفی سخت و حتی جسمی روبرو شده اند.
البته باز هم دلایل زیادی وجود دارد كه در این خلاصه نمی گنجد. مثلا
وقتی رابطه وارد فاز احساسات می شود،شناخت واقعی طرف مقابل به طور كلی مشكل می شود. و احتمال انتخاب اشتباه زیاد می شود. چون انسانها از نظر روانشناسی دچار خطای هاله ای می شوند. ما معمولا عادت داریم كه ضعفها و نقاط منفی كسی را كه دوستش داریم نبینیم و به عكس نقاط مثبت كسی را كه دوست نداریم را نیز نمی بینیم. در حالیكه لزوم شناخت طرف مقابل اینست كه واقع بین باشیم و این با احساس ورزی تعارض دارد.
یك نكته صریح به شما:
اگر كسی با تو این بازی ها را در می آورد و می گوید:« كه تو منو دوست نداری و گرنه به زبان می آوردی» ، یقین بدان كه یا می خواهد با تو بازی كند، یا اینكه فوق العاده نسبت به ازدواج بی مهارت هست، و راه و روش ازدواج را نیاموخته است، و باید در ازدواج با این آدم بسیار تامل كرد،كه بشناسی كه با تو بازی می كند،یا مهارت ندارد.
اگر مهارت نداشته باشد، پس از اینكه شما برای او توضیح دهید، قانع می شود و سعی می كند دست به عصا پیش برود.
اما اگر با تو بازی می كند، در صدد توجیه و سفسطه بر می آید و با شگرد مختلف شما را به دام احساسات خواهد كشاند.
میشل جان من هم با دوستی ها مخالفم. اما احساس می کنم فرهنگ جامعه به این سمت رفته که پسرا دیگه اجازه نمیدن که خانواده براشون دختری رو انتخاب کنه . و حتما تاکیدشون بر اینه که خودشون با هم آشنا بشن و تصمیم بگیرن. حداقل توی ازدواج هایی که توی فامیل در این پنج سال اخیر دارم می بینم بالای 90 درصد خودشون آشنا شدن. باور کنید راست میگم. دخترایی بودن که پنج شش سال کوچکتر از من بودن و دوست شدن و ازدواج کردن و زندگیشون هم روز به روز داره پیشرفت می کنه . اما من به خاطر تعصباتی که داشتم اینکارو نکردم و اجازه آشنایی به کسی ندادم. تا همین یه سال اخیر که دیدم بیست و شش سالم شده و حتی یه نفر خواستگار هم نداشتم. اما کلی آدم درست و حسابی پیشنهاد یه مدت آشنایی رو داده بودن و من قبول نکرده بودم. الان یه ساله با کسی آشنا شدم و مشکلات رز فلاور عزیز برام پیش اومده. اما حداقلش اینه که دیگه در حرف زدن با یه جنس مخالف استرس نمی گیرم و راحت حرف می زنم.
یکی از روانشناس های معروف که اومده بود داشگاهمون می گفت دیگه نمیشه بگیم دوست نشید و ... بلکه باید این دوستی رو مدیریت کنیم و فرهنگش رو در جامعه ایجاد کنیم که به راه متفرقه نره . می گفت الان دیگه اقتضای جامعه حکم می کنه که دختر و پسر خودشون با هم آشنا بشن. دیگه کسی -حداقل در تهران - دید خوبی نداره به پسری که مادرش براش به دنبال دختر می گرده . دکتر مجد این حرفارو زد. گفتم منبعش رو هم بگم بد نیست.
خلاصه من اینو می پرسم. الان من آخرای بیست و هفت هستم. تا کی منتظر بشینم مادر کسی منو پسند کنه؟ پسرا هم که خودشون تا مدت چند ماه آشنا نشن پا پیش نمیذارن . یعنی انقدر فضای جامعه بد شده که می ترسن شاید. یعنی ما گاهی مجبوریم مثل رز فلاور عزیز هزینه هایی مثل وابستگی رو بپردازیم و این فقط فرهنگیه که نمی دونم چرا به این سمت کشیده شد !!!!!
سلام آسمانی عزیزم.
خیلی خوشحالم که جنبه های مثبت تجربه ات رو هم می بینی. اگه دوست داشتی یه تاپیک ایجاد کن که بتونیم در مورد مشکلی که پیش اومده، صحبت کنیم.
اما منظور من از گذاشتن پست مدیر همدردی، تاکید ایشون بر کنترل احساسات بود. یعنی همون مدیریتی که خودت اشاره کردی. و میخواستم رز فلاور بدونه، طبق نظر آقای مدیر، اصرار اون شخص به دست دادن، چه مفهومی می تونه داشته باشه. و اینکه این دوستمون کار درست رو انجام داده. در واقع بیشتر تاکیدم روی این قسمت از صحبت های مدیر همدردی بود:
یك نكته صریح به شما:
اگر كسی با تو این بازی ها را در می آورد و می گوید:« كه تو منو دوست نداری و گرنه به زبان می آوردی» ، یقین بدان كه یا می خواهد با تو بازی كند، یا اینكه فوق العاده نسبت به ازدواج بی مهارت هست، و راه و روش ازدواج را نیاموخته است، و باید در ازدواج با این آدم بسیار تامل كرد،كه بشناسی كه با تو بازی می كند،یا مهارت ندارد.
اگر مهارت نداشته باشد، پس از اینكه شما برای او توضیح دهید، قانع می شود و سعی می كند دست به عصا پیش برود.
اما اگر با تو بازی می كند، در صدد توجیه و سفسطه بر می آید و با شگرد مختلف شما را به دام احساسات خواهد كشاند.
ممنونم میشل عزیز. من حتما تاپیکی ایجاد می کنم و مشکلم رو بیان می کنم. الان به خاطر اینکه ذهنم خیلی به هم ریخته ست می ترسم نتونم درست حرفامو بیان کنم. اما همین روزا به کمکتون نیاز دارم.
اما رز فلاور ، عزیزم ، درخواست هایی که این آقا داشته کاملا غیر منطقی بوده . اون در حالتی که حتی جرات بیرون اومدن با تو رو نداشت همچین درخواست هایی می کرد. پس بدون که اگه با هم بیرون می رفتید قطعا درخواست های بدتری داشت و بدون که خدا با تو بوده که بیشتر و بیشتر وابسته ش نشدی و انرژی خیلی زیادی براش نذاشتی . اینو بدون که همیشه وضعیت های خیلی بدتری هم هستند که تو هوز وارد اون ها نشدی.
تو با مردی آشنا شدی. می دونم برات سخت بوده . اما موفق شدی بشناسیش و کار اشتباهی هم نکردی. و این باری به تجربیات تو اضافه کرد که قطعا در آینده بهش نیاز خواهی داشت. من مطمئنم -از بین حرفهایی که زدی - که تو صبور تر شدی از نحوه رفتارهای این آقا . چون این توصیفاتی که ازش کردی نشون میده که تو صبورانه برخورد کردی . می دونم که زمان و انرژی رو از دست دادی.. اما بگرد و پیدا کن که چیزهای زیادی هم یاد گرفتی ، تجربیاتی هم به خودت اضافه شد و حالا که متوجه شدی کیس خوبی نبوده باید این هزینه رو در قبال همه اینها که بدست آوردی بپردازی و اون هزینه قطع وابستگیه که من یقین دارم که تو می تونی.
یه اس ام اس بزن و حرفت رو بزن. بگو که "با رفتارهای تو من یقین کردم که دیگه راهی برای ادامه نمونده . لطفا دیگه نه هرگز به من زنگ بزن و نه اس ام اس بده. حتی من نیازی نمی بینم که جواب این اس ام اس رو هم بدی. خدانگهدار" این قسمت آخر رو به این دلیل بگو که اگه پیامت رو جواب نداد خوشحال نشه بگه الان دوباره ناراحتش کردم. بذار فکر کنه حتی اگه جواب نداد خواست خودت بوده. امیدوارم منظورمو واضح گفته باشم
البته بازم خودت می تونی جمله رو تغییر بدی. اما در واقع کات رو بزن. بذار یه نقطه شروع داشته باشه قطع رابطه ت . چون اگه این کارو نکنی و فقط از دید تو رابطه تموم بشه و اون در جریان نباشه هر لحظه و هر روز احتمال داره که تو برگردی.
زیاد هم غصه نخور. حتی خدا هم گفته لقد خلقنا الانسان فی کبد یعنی به درستی که انسان را در رنج آفریدیم. اینم بدون آدمها با شرایط تو زیادن. نمونه ش خود من . این هم مرحله ایه که باید بگذرونی و می تونی :*
ممنون ازمیشل عزیزواسمانی جان
درسته من وارددوستی نشدم یعنی این اقاحدودچهارماه بهم پیشنهاددوستی دادقبول نکردم بعدش بهم گفت بیامثل خواهربرادرباشیم ومن به ایشون گفتم که هیچ اعتقادی به رابطه دختروپسرندارم این چیه که بین شماهارواج یافته خواهربرادرمگه میشه قبول نکردم تااینکه خواستگاری کردیعنی ازهمون اول گفتش قصدش ازدواجه ولی به دلیل اینکه تحصیلاتش پایین ترازمن بودوقصدادامه تحصیل داشتم قبول نکردم تااینکه خواستگاری کردندومادرشون زنگ زدندخودشون اومدندباباباحرف زدندپیش مشاوررفتیم گفتش شمامشکلی باهم نداریدبعداومدبامامان حرف زدوگفتش که مابایدزودترخدمت میرسیدیم ولی شرایط اجازه ندادولی من گفتم بسه تکلیفم رومشخص کن جوابی نگرفتم فرداش زنگ زدم گفت این چه پیامی بودبهم دادی وگفتم که حقیقت همینه که نوشتم مامانش گوشی روگرفت گفت دخترم عجله نکن ماهم میایم من چیزی نگفتم یعنی نتونستم بامامانش حرف بزنم بعدش خودش کم کم سردشدواین رفتارهای سردوازخودش نشون داد انگارنه انگار که حرفی زده قولی داده وبراحتی هم حرف ازجدایی میزنه ومیگه کی بهم ابرازاحساسات کردی من هم بهش گفتم که اگه دوست نداشتم این همه منتظرت نمیموندم مگه بیکاربودم که باهات حرف بزنم میگه مثلااجتماعی وتحصیل کرده ای مگه چی میشه حرف زدی واسه خودش یه سری دلایل خاصی داره اون روزی هم قبول نمیکردکه چرانبایدبهم دست بدی مثلابه خیال خودش ناراحت هم شدکه چرامن ردکردم وقبول نکردم گوشی روقطع کرد مگه من باهاش نسبتی دارم کجاگفته شده براحتی میتونی دست بدی مثلامیخوادبگه که واسم ارزش قائل نمیشی من هم این رفتارهارودارم اخه شماقضاوت کنیداگه واسه ادم ارزش قائل میشدکه سعی میکردهرچه زودترجلوبیادخواستگاری کنه ووقت بخوادنه اینکه بهانه تراشی کنه امروزفرداکنه جلونیادبه خیال خودش یابه ظاهربه من بگه ازت ناراحتم
خجالت هم خوب چیزیه خجالت نمیکشه ازمن میخوادبهش زنگ بزنم واون حرف بزنه میگه شارژزیادخریدم ولی انقدراین ور اونورزنگ زدم تموم شدوازاین حرفا
بعدمدتهادیشب بهم زنگ زده بودتعجب کردم گفتم حالامیخوادچی بگه مدام تکرارمیکردکه الان شارژم تموم میشه بعدش برگشت بهم گفت چرابایدبهم دست ندی چرابایدمثل بچه هارفتارکنی زشته این کارها دیگران بهمون میخندندبه دیگران نمیتونم چیزی بگم ازکارهای بچگونه دست بردار من هم گفتم شرع گفته نبایددست بدی ماکه نسبتی نداریم ایشون هم گوشی روقطع کردند
خواهر عزیز اینجا ده نفر گلوی خودشون رو پاره کردن جوابش رو ندید تا به خودش بیاد
شما جواب دادی ؟!
اگه نمیخوای حرف دوستان رو گوش بدی و راه خودت رو ادامه بدی چرا وقت بچه هارو میگیری دختر خوب ؟
داری به زندگیت آسیب میزنی و موقعیت هاتو از بین میبری
لطفا کمی خوددار باش و با زمان موقعیتت رو درست کن
وگرنه اگه با این آقا بری سر یه زندگی جز بردگی کاری نباید براشون انجام بدی چون نبض شما افتاده دستش و خوب میدونه شما بهش وابسته شدی
حرفتون کاملامتین
باشه ازاین به بعدجواب نمیدم تاحساب کاردستش بیاد
شماراست میگیدمیدونه وابستش شدم چون براحتی میگه چی میشه نتونی تحمل کنی فوقش وابسته ترمیشی
بازم ممنون ازشماکه تذکردادین
راستی همه شماهاگفتین که جواب نده ولی هیچ کدوم بهم نگفتیدچطورخودم روقانع کنم یعنی میدونم کارم اشتباهه ولی میخوام یه چیزی مانع بشه چیکارکنم که فکرم مشغول نشه یاوقتی اس ام اس میبینم یاتک میبینم تمام قولهایی که بخودم دادم فراموش میکنم ووسوسه میشم که زنگ بزنم یابه تلفنش جواب بدم بااینکه دیگه این حس بهم دست میده داره بازی میکنه وفقط بازبون بازی میخوادبه خواسته هاش برسه چون اقدام رسمی واسه خواستگاری نمیکنه انگارنه انگار