ولی به نظرمن اینطور نیست!چون اون چندین بار این تقاضا(برقراری رابطه) رو از شما داشته ولی چون شما حاضر نشدید اون رفته دنبال کس دیگه ای...نقل قول:
تا اونجا که من میدونم فریب خورده این پسر شده
نمایش نسخه قابل چاپ
ولی به نظرمن اینطور نیست!چون اون چندین بار این تقاضا(برقراری رابطه) رو از شما داشته ولی چون شما حاضر نشدید اون رفته دنبال کس دیگه ای...نقل قول:
تا اونجا که من میدونم فریب خورده این پسر شده
اون دختر سختی های زیادی تو زندگی کشیده من اینو می فهمم،ولی راه اشتباهی رو برای خلاص شدن از مشکلات انتخاب کرده.چه وقتی که حاضر شد با شما دوست بشه چه وقتی که ازتون خواست رابطه داشته باشید چه وقتی که با یه پسر دیگه (وشاید چندین نفر) بارتباط برقرار کرد(در چه حدی هم بماند) چه موقعی که خودکشی کرد.خودتون نگاه کنید این دختر هنوز نمی تونه راه حل مناسب برای مشکلاتش پیدا کنه.و فقط مشکل به مشکلاتش اضافه میکنه.اون نیاز داره به کسی که اونو با واقعیت ها روبرو کنه،یکی مثل پدرومادرش که اونو از وضعیت خراب جامعه آگاهش کنن.مطمئنم اونم دچار افسردگی شدید هست.نقل قول:
بیبیند اونموقع هم اگه بحث ازدواج کشیده شده بود وسط با اون پسر چون تو اوج مشکلاتش من تنهاش گذاشتم و رفتم با کس دیگه ای که سریعا قطع ارتباط کردم با اون شخص اما یه دوستی سالم داشتم
من احساس میکنم برای تلافی کردن این کار رو کرد اما جوری که برای من خیلی دردناکه
اگه میتونید بهش توصیه کنید بره پیش روانشناس.بذارید اول مشکلاتش رو حل کنه بعد اگه خواستین به رابطتون فکر کنید.
هرچند به نظرم این رابطه خوبی نخواهد بود چون اون به شما وابسته شده بیشتر از اینکه دوستتون داشته باشه.
من که دخترم بهتون میگم،اگه دختری کسی رو دوست داشته باشه(برای ازدواج) هیچوقت به فکر پسر دیگه ای نمی افته.
میشه بگید سر چی اختلاف پیش اومد که شما ترکش کردی؟نقل قول:
بیبیند اونموقع هم اگه بحث ازدواج کشیده شده بود وسط با اون پسر چون تو اوج مشکلاتش من تنهاش گذاشتم و رفتم با کس دیگه ای که سریعا قطع ارتباط کردم با اون شخص اما یه دوستی سالم داشتم
این خیلی خوبه که پشیمونه ولی شما میدونی خودکشیش برای این بوده که شما برگردی؟چون شما رو دوست داشته؟یا اینکه نمی خواد کیس ازدواجش رو از دست بده؟یا شایدم تحمل این کارش برای خودش خیلی دردناک بوده نه بخاطرشما؟نقل قول:
بعد اینکه این قضیه رو فهمیدم 3 بار خورکشی کرد
نادم و پشیمونه
دختری که بخواد با هر کسی باشه اینکار رو میکنه برای یه نفر؟
من اشتباه برداشت کردم عذر میخوامنقل قول:
من وقتی میگم با این نوع رابطه مشکل ندارم منظورم این نیست که هر کی به هر کی میرسه باهاش بخوابه
من خودم از خیانت متنفرم و هیچوقت اینکار رو نمیکنم همونطور که به هیچ دختری دست نزدم تا حالا با اینکه خیلی فرصتش برام پیش اومده من میگم من و اون با هم مشکلی نداشتیم
شما الان فقط 23سال داری،وهنوز به ازدواج فکر نمیکنی،شما هنوز به معیارهای ثابتی برای ازدواج نرسیدی،اینطور نیست؟نقل قول:
ما دوست معمولی نبودیم ما هزار و یه رویا برای خودمون ساختیم تو این 4 سال که همش رو سر من خراب شد
ببینید بهترین کار اینه که اون دختر بره پیش یه روانشناس تا مشکلاتش رو حل کنه،حتما ازش بخواید این کارو بکنه.چه قرار باشه با شما ارتباطشو ادامه بده چه نده.شما هم یه مدت سعی کن به ذهن خودت استراحت بدی.لازم نیس بهش بگی میخوای ازش جدا بشی،یه فرصتی هم به اون بده تا خودش رو پیدا کنه یه فرصتی هم به خودت بده ببین چی از ازدواج میخوای؟اصلا میشه از حالا برای 5سال دیگه از کسی قول ازدواج گرفت؟(اونم بعد از این همه اتفاقات)
فقط یه مدت یکی دو ماهه به خودت وخودش فرصت بده.
نظرت چیه؟
محمد عزیز،
من شما را نمی شناسم ولی حدس می زنم با این دختر خیلی فرق داری. اگر از همون قماش بودی، می گفتم کبوتر با کبوتر ...
برادر من، شما که به قول خودت دستت هم به یک دختر نخورده، چرا می خوای با کسی ازدواج کنی که در یک دوستی یک ماهه با طرف می ره ویلای شمال !!!
چرا می خوای با کسی ازدواج کنی که سه شب توی خونه خاله اش ( خودش یا اون پسر؟؟) کنار اون مرد می خوابه؟
مادر این دختر نگفت تو کجایی؟ چه می کنی؟ برای خاله مذکور مساله حل شده است؟
دوست پسر داشتن، رابطه داشتن و حتی رابطه جنسی داشتن، با روابط ناسالم و ناشایست داشتن فرق داره. روابط این دختر سالم نیست.
ما ازدواج نمی کنیم که کسی را تربیت کنیم ( گفتی مثل پدر و مادر براش بودم )
ازدواج نمی کنیم که کسی را نجات بدیم ( اشاره کردی که شرایط خانوادگی بدی داشت و کمکش کردی )
ازدواج نمی کنیم که کسی را درمان کنیم ( پیشنهاد دوستی که می گن ببرش روانشناس درمان بشه )
.
.
.
با آدم بی مشکل ازدواج می کنی، بعدش هزار تا مشکل از توش در می آد. وای به حال این خانم که از دور اینقد مشکل داره، چه برسه به نزدیک.
نمی خواد خیانت این خانم را فراموش کنی، خودش را کلا فراموش کن.
اومن موقعي كه باهاش كات كردي حاضرشده بايكي رابطه جنسي برقرار كنه.حتي به فرض اگه باهاش ازدواجم بكني از كجا معلوم وقتي با هم جر و بحث و قهر كنين دوباره دچار اين اشتباه نشه؟؟؟
حتي حاضر براي اين كه بهت خودشو ثابت كنه دختريشم بده!!!!يعني اصلن اين دختر به هيچ وجه نمي تونه پايبند باشه!!!!!!!!!!!!!!
منم گفتم اگه.... کبوتر با کبوتر...یه بار دیگه پستمو بخون.نقل قول:
من شما را نمی شناسم ولی حدس می زنم با این دختر خیلی فرق داری. اگر از همون قماش بودی، می گفتم کبوتر با کبوتر ...
شیدا جان منم نمی گم باهاش ازدواج کن ودرمانش کن!میگم بهش بگو "بره" یعنی ایشون مثل یه دوست معمولی بهش پیشنهاد بده که بره پیش مشاور.نقل قول:
ازدواج نمی کنیم که کسی را درمان کنیم ( پیشنهاد دوستی که می گن ببرش روانشناس درمان بشه )
به هرحال همونطور که ما داریم به این آقا راهنمایی میدیم با اینکه نمی شناسیم این آقا هم میتونن به یه هموطنش کمک کنه.
تاکیدم بر این هست که اون دختر بره مشکلاتش رو حل کنه(دوستی با این آقا یکی از مشکلاتشه).بالاخره اگه ایشون رابطه رو هم تموم کنن همونطور که تاالان بهش کمک کردن میتونن آخرین کمکش هم بکنه اونم فقط با گفتن یه حرف(بره پیش مشاور)
- - - Updated - - -
نقل قول:
Reihane_b: راه فرار از مشکلاتش اینه،بعد از ازدواجم شاید همین باشه،چیکار می کنید؟
mohamad_021: من فعلا به ازدواج فکر نمیکنم دنبال یه راه برای اروم شدن میگردم هر بار که باهاش صحبت میکنم یا حرف میزنم فقط هم خوابیش با اون پسر جلوم تداعی میشه
حرفای من برای قبل ازدواجهنقل قول:
ما ازدواج نمی کنیم که کسی را تربیت کنیم ( گفتی مثل پدر و مادر براش بودم )
ازدواج نمی کنیم که کسی را نجات بدیم ( اشاره کردی که شرایط خانوادگی بدی داشت و کمکش کردی )
ازدواج نمی کنیم که کسی را درمان کنیم ( پیشنهاد دوستی که می گن ببرش روانشناس درمان بشه )
.
اولین باری که از هم جدا شدیم و کل این قضیه از اونجا شروع شد زمانی بود که یه دختری با ویژگیهایی که همیشه آرزوش رو داشتم رو پیدا کردم و اشتباها وارد دوستی شدم با این شخص ولی اصلا از نظر اخلاقی با من سازگار نبود و به سرعت به دوست دخترم(اناهید)برگشتم .ایشون تو همون موقع با پسری به اسم میلاد آشنا میشه ولی زمانی که من بهش برمیگردم با اونم ادامه میده.که بعدها قضیه ویلا و این صحبتها پیش میاد.ما خودمون از یه خانواده ای هستیم که حتی جرات نمیکنیم قلیون بکشیم خودم به شخصه طرف هیچ کدوم از اینا نرفتم .ولی خانواده آناهید یه خانواده بی بند و باره.با اینکه پدر خودش روانشناسه بارها به خاطر خیانت به همسرش از هم جدا شدند تا دست آخر از هم طلاق گرفتند.به کوچیکترین چیزی که اهمیت میدن دخترشونه
اکثر مواقع تنهاست تو خونه.حتی یه مدت سیگار هم میکشید که با قاطعیت جلوش رو گرفتم
این دختر خیلی تنهاس دوستان من میترسم اگه دوباره ترکش کنم دست به کار بدتر از این بزنه و هیچوقت نتونم خودم رو ببخشم از طرفی هم به خاطر رابطش با یه پسری که 10 سال از خودش بزرگتره و خیلی زشته یه نفرت عمیقی تو دلم ایجاد شده ازش که نمیتونم کنترلش کنم بعضی مواقع و بروز میدم وبشتر خوردش میکنم .چند وقت پیشا انقدر تحقیرش کردم که خودش میخواست بره اما نذاشتم
من واقعا رو این چیزا حساسم و نمیتونم به راحتی از این مسائل بگذرم بعضی از دوستان پیشنهاد میدن که بهش فکر نکن یا خودت رو سرگرم کن اما باور کنید هر کاری میکنم نمیتونم از سرم بیارمش بیرون حتی قرضهای ضد افسردگی هم میخورم ولی باز هیچ تاثیری نداشته به حالم
خودم تا اونجا که تونستم دوستام رو برادرم و خیای از دوستای آناهید رو حتی تو زندگی راهنمایی کردم همیشه الگویی بودم برای دوستام
اما حالا تبدیل شدم به یه فرد عصبیه شکست خورده که از همه چیز خستس
نسبت به همه چیز بدبینم همش فکر میکنم که شاید همسر آیندم هم با کسی خوابیده باشه شاید اونم یه سری چیزا رو مخفی کنه ازم
از طرفی عشق این دختر باعث شده غیرتم رو بذارم زیر پا و باهاش ادامه بدم همش فکر میکنم اون پسری که اینکار رو کرده الان داره به آناهید من و کاری که باهاش کرد فکر میکنه همش فکر میکنم بدن لخت آناهید من رو دیده چیزی که حق من بود بعد اینهمه زحمتی که واسش کشیدم
من کلا الان به فکر ازداوج نیستم چون میخوان تو کار ترقی کنم و بتونم واسه همسره آیندم یه زندگی خوب رو بسازم اما باور کنید به کس دیگه ای به غیر از اناهید نمیتونم فکر کنم از طرفی هم نمیخوام که داشته باشمش
قلبم و تعصبم مدام در حال جنگن با هم.دوست داشتم همه اینا خواب بود و میشد قداست وپاکی این دختر رو بهش برگردوند اما زمونه نامرد یه سیلی محکم بهم زد و منو از خیلی چیزا دور انداخت
- - - Updated - - -
شیدا جان منو آناهید از نظر عقیدتی خیلی فرق دارم و اینو قبرول دارم اما همیشه یه الگو بودم براش و از م پیروی میکرده کالا از اونومقع که ازش جدا شدم به کل عوض میشه و تبدیل میشه به همچین آدمی من خودم رو هم مقصر میدونم تو این رابطه
کاش به همین راحتی میتونستم فراموشش کنم مثه خون شده تو رگام.نبودنش یه درده بودنش یه درد
- - - Updated - - -
شیدا جان منو آناهید از نظر عقیدتی خیلی فرق دارم و اینو قبرول دارم اما همیشه یه الگو بودم براش و از م پیروی میکرده کالا از اونومقع که ازش جدا شدم به کل عوض میشه و تبدیل میشه به همچین آدمی من خودم رو هم مقصر میدونم تو این رابطه
کاش به همین راحتی میتونستم فراموشش کنم مثه خون شده تو رگام.نبودنش یه درده بودنش یه درد
آقا محمد به نظرمن بهتر اینه که اینجور به قضیه نگاه کنید،که به اونم بگید بذار هر دومون از شوک شرایطی که بهمون وارد شده بیرون بیایم بعد تصمیم بگیریم که رابطمون رو ادامه بدیم.یعنی برای یکی دوماه.بهش بگید که دوست داری اونم تو این مدت با یه مشاور صحبت کنه راجب همه مشکلاتی که تا الان داشته(نمی خواد خیلی مستقیم بهش بگید میخواید جدا بشید،چون اون الان خودش تحت فشارهای روحی زیادی هست که اینم ممکنه بهش اضافه بشه).
خودتونم نمی خواد مدام به قضیه اش با اون پسر فکرکنید چون اینجوری فقط دارید ذهنتون رو تخریب می کنید.سعی کنید به اون جریان فکرنکنید در عوض به این فکر کنید که آیا این همون دختری بود که همیشه دنبالش بودین؟
خب نبوده پس.نقل قول:
شیدا جان منو آناهید از نظر عقیدتی خیلی فرق دارم و اینو قبرول دارم اما همیشه یه الگو بودم براش و از م پیروی میکرده کالا از اونومقع که ازش جدا شدم به کل عوض میشه و تبدیل میشه به همچین آدمی من خودم رو هم مقصر میدونم تو این رابطه
شما نمیتونی رو تغییر این دختر خانم حساب کنی درسته؟چون تا شمارهاش می کنی میشه همون آدم سابق.
پس فکرکنید که همچین آدمی هم به درد شما نمیخوره،اینو عقلتون میگه.تو زندگی نمیگم همیشه باید باعقل پیش رفت و دل رو بی خیال،ولی در مورد شما واقعا حرف دل معنایی نداره.چون یه جورایی عشق وعلاقه بین شما هم از بین رفته.قبول داری؟
ولی من میگم اون دخترم آدمه،ما شخصیت سیاه نداریم اونم مثل بقیه خاکستریه،اونم حرف برای گفتن داره.که باید شما به مشاور راهنماییش بدی.
واقعا متاسفم ولی شما باید بهش بگی که تو هر قشری ما آدمای مختلفی داریم(اگه گفت مشاور نمیرم واین حرفا)نقل قول:
.ولی خانواده آناهید یه خانواده بی بند و باره.با اینکه پدر خودش روانشناسه بارها به خاطر خیانت به همسرش از هم جدا شدند تا دست آخر از هم طلاق گرفتند
میدونم چی میگید.شما همه رویاهاتون 4سال با این خانم تصور کردی،آینده رو درکنار ایشون تصور کردی،ایشون انگیزه ای بودن برای تلاشهای شما....میفهمم همه اینارو میفهمم چون هزاران نه صدها هزار آدم همین مشکلو داشتن ومجبور شدن حرف عقل رو به دل ترجیح بدن چه بسا که الان عاقلانه تصمیم نگیری چند سال دیگه(مثل الان که پشیمونی از دوستی 4سال پیشتون) ازاینکه این کارو نکردی پشیمون بشی واون موقع نه دوست داشتنی هست نه...نقل قول:
شیدا جان منو آناهید از نظر عقیدتی خیلی فرق دارم و اینو قبرول دارم اما همیشه یه الگو بودم براش و از م پیروی میکرده کالا از اونومقع که ازش جدا شدم به کل عوض میشه و تبدیل میشه به همچین آدمی من خودم رو هم مقصر میدونم تو این رابطه
کاش به همین راحتی میتونستم فراموشش کنم مثه خون شده تو رگام.نبودنش یه درده بودنش یه درد
ولی بازم خودت فکرکن.نه به جدایی،به اینکه آینده ات رو چه طور دوست داری باشه؟همسرآینده ات چه جوریه؟چقدر وضعیت الانت در جهت اون آینده داره پیش میره؟
خیلی از ماها دوست داریم میشد زمان رو به عقب برگردوند ای کاش...نقل قول:
قلبم و تعصبم مدام در حال جنگن با هم.دوست داشتم همه اینا خواب بود و میشد قداست وپاکی این دختر رو بهش برگردوند اما زمونه نامرد یه سیلی محکم بهم زد و منو از خیلی چیزا دور انداخت
ولی واقعیت همیشه تلخه...
با نتیجه گیری کلی که امشب پیش خودم کردم و صحبت شما دوستای خوبم به این نتیجه رسیدم که این دختر خیلی از دنیای من دور شده خیلی از اون بهشتی که با هم ساختیم دور شده من واقعا دوسش دارم بچه ها همیشه هم به عنوان یک همسر بهش نگاه میکردم
اما با توجه به شرایط الان و وضعیتی که واسمون شکل گرفته به نظرتون میشه بهش یه فرصت دوباره داد یا باید برای همیشه همچین دختری رو بوسید گذاشت کنار؟
من واقعا به جایی رسیدم که نمیتونم خودم برای خودم تصمیم بگیرم .دنبال یه راه حلم که از این جهنمی که توش هستم بیام بیرون
ریحانه عزیز من وقتی از آناهید دورم کلا انگیزه هیچ کاری رو ندارم. به نوعی آناهید برای من مثه شارژر عمل میکنه.وقتی نیس نمیتونم به درستی تصمیم بگیرم. من هیچوقت تو خوابم نمیتونستم با همچین دختری وصلت کنم.اما الان موندم که چه جوری میشه از این سد گذشت؟ اصلا باید بگذرم یا پا بذارم رو غیرتم و نا دیده بگیرم برای همیشه این مساله رو
- - - Updated - - -
ادم گرم مزاجی نیستن دوست من تحت یه شرایط خاص تن به این کار دادن.من اگه نمیرفتم با کسی هیچوقت با کسی آشنا نمیشد که بخواد این مسائل پیش بیاد
یکی از عواملی که منو از جدایی از این دختر بازداشته همینه که خودم رو مقصر میدونم مگه نه اگه منم باهاش راست بودم شاید هیچوقت همچین اتفاقی نمیفتاد
میدونم که 4سال باهاش زندگی کردی وآینده ات هم با اون تصور کردی،ولی متاسفانه یا خوشبختانه(یعنی100% خوشبختانه:)) به نتیجه درستی رسیدی.نقل قول:
با نتیجه گیری کلی که امشب پیش خودم کردم و صحبت شما دوستای خوبم به این نتیجه رسیدم که این دختر خیلی از دنیای من دور شده خیلی از اون بهشتی که با هم ساختیم دور شده من واقعا دوسش دارم بچه ها همیشه هم به عنوان یک همسر بهش نگاه میکردم
آقا محمد باید دیر یا زود با واقعیت روبرو بشید.واقعیت همون نتیجه گیری خودتونه...نقل قول:
اما با توجه به شرایط الان و وضعیتی که واسمون شکل گرفته به نظرتون میشه بهش یه فرصت دوباره داد یا باید برای همیشه همچین دختری رو بوسید گذاشت کنار؟
می فهممتون،منم نمیگم آسونه،به هر بحث4 سال وابستگی و... ولی به خودتون فرصت بدید.نقل قول:
ریحانه عزیز من وقتی از آناهید دورم کلا انگیزه هیچ کاری رو ندارم. به نوعی آناهید برای من مثه شارژر عمل میکنه.وقتی نیس نمیتونم به درستی تصمیم بگیرم. من هیچوقت تو خوابم نمیتونستم با همچین دختری وصلت کنم.اما الان موندم که چه جوری میشه از این سد گذشت؟ اصلا باید بگذرم یا پا بذارم رو غیرتم و نا دیده بگیرم برای همیشه این مساله رو
شما یه مردی وهیچ وقت نمی تونی این کار اون خانم رو فراموش کنی،حتی اگه خودت بخوای.چون اعتماد بین شما از بین رفته.ولی امیدوارم این مساله باعث نشه تو زندگی بدبین بشید(خیلی مواظب باشید،چون معمولا آقایون بعد از همچین اتفاقی نسبت به همه خاما بدبین میشن که این میتونه زندگی مشترک آینده تون رو تهدید کنه)
اون خانم شاید بتونه با کس دیگه ای خوشبخت بشه(البته اگر وفقط اگر مسیر زندگیشو عوض کنه) ولی این خوشختی با شما اتفاق نمیفته چون دیگه اعتمادا از بین رفته
شما چرا داری دوستمون رو به راه شتباه سوق میدی،خداروشکر آقا محمد خودش فهمیده اس و میدونه که این روابط در هیچ شرایطی مجاز نبوده براش.نقل قول:
شمایی که ادعات میشه دوستش داری چطور متوجه نشدی ایشون ادم گرم مزاجی هستند؟
به نظر من سر این قضیه 90 درصد خودت مقصری باید وظیفه داشتی ارضای جنسیش می کردی
والسلام
ایشون هیچ تقصیری هم در این اتفاق ندارن.
ببین آقا محمد شما خودت میدونی که کار درستی نکردی که رفتی با یکی دیگه،ولی این اصلا توجیه قابل قبولی برای اون خانم نمیتونه باشه.نقل قول:
ادم گرم مزاجی نیستن دوست من تحت یه شرایط خاص تن به این کار دادن.من اگه نمیرفتم با کسی هیچوقت با کسی آشنا نمیشد که بخواد این مسائل پیش بیاد
یکی از عواملی که منو از جدایی از این دختر بازداشته همینه که خودم رو مقصر میدونم مگه نه اگه منم باهاش راست بودم شاید هیچوقت همچین اتفاقی نمیفتاد
پس شما هیچ تقصیری در خطای دیگران ندارید،ولی اگه بخواید بیشتر از این زندگی خودت و اون خانم رو تلف کنی،شاید مقصر باشی...
درضمن ما اول در قبال زندگی خودمون مسئولیم بعد زندگی دیگران(اگه میدونی با این خانم زندگی خوبی نخواهی داشت به هیچ دلیلی نباید این کارو بکنی حتی اگه خدای نکرده خدای نکرده بگه خودکشی می کنم)شما اگه خودت تو زندگی احساس خوشبختی داشتی همسرت هم این حس رو خواهد داشت وگرنه هر دو یه عمر عذاب می کشید فقط.
دقت کن یه جوری با خانم مطرح کن که بتونه راحت تر باهاش کنار بیاد(بالاخره اونم چه به این تالار بیاد چه نیاد هموطنمونه وباید بهش کمک کنیم،شما نه البته!) مثلا بگید تا پیش مشاور نرفته برای حل مشکلاتش شما نمی تونی باهاش کنار بیای،چندوقتیم باید از هم دور باشیم.
اگرم دوست داشتی این تالارو بهش معرفی کن شاید بچه ها بتونن کمکش کنن
پس سفت وسخت در مقابل مشکلات بایستید وبرای آینده زیبا تلاش کنید