-
یه جا هم من خوندم باشگاه میرید که کلی وقتتون رو میگیره
در برنامه ریزی زندگیتون یه تجدید نظر کنید
من احساس میکنم شما نباید سر کار برید یا حداقل زمانش رو کمتر کنید
با همسرتون بشینید و منطقی برنامه ریزی داشته باشید
این شیوه زندگی در آینده لطمه جدی وارد میکنه چون به مرور از هم زندگی با هم سرد میشید
-
داشتم فکر می کردم با این فاصله ای که شما از شوهرت گرفتی، ممکنه به زندگیت لطمه های دیگه هم وارد بشه.
دوستی نوشته بود که تاپیک های قبلی ... رفتم دیدم بله. این اتفاق هم افتاده.
توقعات زیاد شما از زندگی و خودتون و دویدن زیاد برای رسیدن به نقطه پایان، باعث شده که از مسیر لذت نبرید.
صبح تا سه که محل کار هستید. یکساعت هم منزل مامان و نهار. چهار تا هفت هم که همسر می خوابند. ده یازده هم که شما می خوابی.
اون دوساعت هم که با هم هستید و بیدارید که تا شام بخورید و بچه را بخوابونی تمام.
برنامه زندگیت را باید عوض کنی.
برخلاف دوستان، می گم که لازم نیست شغلت را ول کنی. شغل خوب و ساعت کار مناسبی داری.
باید برنامه زندگیت را عوض کنی.
زندگی خانوادگیت و ارتباطت با همسرت را در اولویت قرار بدی.
توقعاتت را کنترل کنی.
رابطه شما و همسرت برای من بیشتر مثل یک رابطه دو تا شریک است تا زن و شوهر. فکر می کنم بعد عاطفیش قوی نیست.
-
سلام مهتاب جان.
وجود کوچولوی نازنینی که نیومده قرار حاجی بشه رو بهتون تبریک میگم.
من فقط یه نکته ی کوچیک به دهنم رسید که لازم دونستم بهت بگم؛
وقتی کاری رو به همسرت میسپری انجام بده این کار هرچند هم که کوچیک باشه در وهله ی اول ازش تشکر کن! این حس قدردانی شما زمینه ساز کمک های بعدی میشه.
دوم اینکه اینکار اگر هم اشتباه بود نیازی نیس شما درستش کنی یا بلافاصله اصلاحش کنی؛ صبور باش و بازهم ازش تشکر کن، باور کن این تشکر خانما معجزه میکنه.
همون جور که شما وقتی در مورد آشپزی همکارات می شنوی و حسرت میخوری؛ طبیعتاً همسر شما هم وقتی در مورد غذای گرم خانمای همکارش حرفی می شنوه دلش می خواست این حس رو تجربه کنه، پس بهتره که گهگاهی برای آشپزی توی خونه هم برنامه ریزی کنید.
این احساس مسئولیت زیادی شما باعث شما که ایشون فکر کنه تمام این کارا وظیفه ی شماست. بهتره علاوه بر مسئولیت کارای شخصیشون که کاملاً باید به خودشون واگذار کنین، گاهی اوقات مسئولیت هایی مثل رسوندن دخترتون به کلاسش رو هم به عهده همسرتون بذارین.
اگه درمورد کارای شخصیش کوتاهی کرد شما نه عصبانی شین و نه براش انجام بدین اما در مورد کارایی مثل کلاس دخترتون اول ازشون بخواین که:"می تونه دخترتونه رو برسونه یا نه!" و بعد اگه جواب منفی بود احساسی که دارین غیر از عصبانیت رو بیان کنین مثل اینکه بگین "ولی گمونم دخترمون دلش بخواد باباشو به دوستاش نشون بده" .اگر بازم جواب منفی داد خودتون انجام بدین و بازهم تاکید میکنم به هیچ عنوان بی مستولیت خطابش نکنین!
برای تعطیلات هم من پیشنهاد می کنم قبل از رسیدنش بهش یادآوری کنین بگین مثلاً دو روز تعطیلی در پیش داریم.ازش بخواین که این بار رو تو برای تعطیلاتمون برنامه بریز. حتی اگر ایشون پیشنهاد استراحت در خانه رو دادن. بعد از گذروندن تعطیلات بگین که چقد به استراحت نیاز داشتین؛ و تعطیلات بعدی علاوه بر سپردن برنامه ریزی به همسرتون بگین استراحت سری پیش عالی بود منتظر برنامه جدیدش هستین.
بودن در شرایط شما سخته؛ یه تنه مسئولیت یه زندگی رو به دوش کشیدن طاقت فرساست اما شما میتونین با درایت و سیاست این وضعیت رو به اعتدال برسونین.
در حرم امن الهی ما رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنین!
-
سلام دوست خوبم من کارشناس نسیتم و خودم هزارتا مشکل با شوهرم دارم اما دوست داشتم مطالب زیر رو بهتون بگم .
من هم مثل شما سر کار می رم . با این تفاوت که ساعت کار من تا 4/5 بعد از ظهره و تا به خونه برسم ساعت 5 شده . یک دختر 10 ساله دارم .از وقتی دخترم 2/5 سالش بود شوهرم با خانواده ام مشکل پیدا کرد و دیگه از اونا هیچ کمکی نگرفتم . مادر و پدر همسرم هم سالهاست فوت شدن . پس می بینی که کاملا دست تنهام با این وجود به همه کارهام از آشپزی و تمیزکاری و رسیدن به درس و مشق دخترم و حتی هفته ای دو روز باشگاه هم می رسم . تازه شوهر من اصلا مثل شوهر شما گوش به فرمانم هم نیست با اینکه تو بهترین دانشگاه تحصیل کردم و موقعیت شغلی ام خیلی بهتر از ایشونه . به نظر من قدر شوهرتون رو بدونید و برنامه ریزی جدیدی برای کارهاتون داشته باشید تا بتونید همه کارها را با اولویت بندی انجام بدبد
-
مرسی دوستان از راهنمائیها و هشدارای دلسوزانتون ، چقد کمک کنندست . دوستون دارم .
آره بابا شوهر من اونقدام بد نیست ، فقط تو خونه نسبت به مسائل بی تفاوته که اونم به قول دوستان و به اعتقاد خودم تقصیر خودمه ، همه چیزو به عهده گرفتم معلومه اون بی خیال می شه .
بریم مکه ، برگردیم باید یه تجدید نظر تو برنامه ریزی زندگیم انجام بدم . مخصوصا با وجود بچه ای که قراره بیاد .
باید بشینیم یه روز در کمال آرامش با هم صحبت کنیم .
تا حالا چند بار تصمیم گرفتم ، عوض شدم ، راضی هم بودم ولی خیلی زود برمی گشتم به اصل اخلاق خودم ( اخلاقای مردونه و ریاست طلبی و ... )
-
خواهرشوهرمنم تقریبا برنامه زندگیش مثل شماست تازه با این تفاوت که اغلب شام ها هم خونه مامانشه اما من اصلا از این برنامه خوشم نمیاد زن و شوهر باید یه زمانی از وقتشون رو هم بذارن برای باهم بودن . شرایط برای منم فراهمه که بریم خونه مامانم غذا بخوریم و اینا اما من ترجیح میدم خونه خودم و کنار همسرم غذای سرد و حاضری بخورم اما ارامش دو نفرمون گرفته نشه