ممنونم از همگی به خاطر پاسخ ها و راهنمایی ها.
وقتی این پست رو نوشتم خیلی ناراحت و خسته بودم.
الان که دوباره می نویسم تعطیلات تموم شده. ما چند روز آخر تعطیلات دوباره برگشتیم خونه مادرشوهرم. این بار اوضاع بدتر بود. شوهرم گفت من تنهایی و خصوصی می خوام با خانواده ام صحبت کنم. بنابراین منم شهرستان رفتم خونه یکی از آشناهامون و شوهرم رفت خونه مادرش تا راجع به مشکلات خواهرشوهرم باهم صحبت کنن. از این که مث غریبه ها با من رفتار کردند خیلی ناراحت شدم.
منم دیگه ازش نپرسیدم چی شد و به چه نتیجه ای رسیدین. حالا هم که برگشتیم همه حواسش پیش اوناس. همش اعصابش خورده. حرف نمی زنه.
من نخواستم نقش superwoman بازی کنم. من فقط دلم میخواد مشکلات خواهرهاش حل شه تا ما هم به زندگی عادی خودمون برگردیم.
دیگه نمی خوام راجع به خواهرهاش و زندگیشون با شوهرم حرف بزنم. شاید اگر سکوت کنم و این بحث ها رو داخل خونه خودمون نیارم ذهن شوهرم کمتر درگیر بشه...
- - - Updated - - -
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
صبا_2009
لازم نيست شما خودت رو مستقيما درگير مسائل اونا كني
فقط به همسرت اجازه بده پيش شما دردو دل كنه
و باهاش در مورد خواهراش همفكري كن
و ابراز نگراني كن و
بهش بگو خوبه اونا تو رو دارن .
سلام
سال نو شما هم مبارک باشه.
من ناراحتی هام رو به شوهرم منتقل نکردم.
توصیه های بالا رو انجام داده ام. باز هم از راهنمایی های خوب شما خیلی خیلی ممنونم.
فقط یک سوال دارم:
مشکلات خواهرشوهرهای من به این زودی تمومی نداره. یکی از اونها داره برای طلاق اقدام میکنه. تازه اگر هم جدا بشه به حمایت بیشتری از طرف همسر من احتیاج پیدا میکنه.اصلن شاید پاشه بیاد تهران برای کار و ... میخوام خودم رو کمی از ماجراهاشون دور کنم. تماس های تلفنی دم به دقیقه شوهرم رو به روی خودم نیارم. چیزی نپرسم. اگر نظر منو پرسید بگم نمی دونم و ... نمیخوام شوهرم هر هفته کارش رو ول کنه بره شهرستان و یا نصف حقوقش رو بابت پول تلفن بده و توی خونمون همش حرف طلاق باشه و ...
چه کار کنم که حالا از این ور بوم نیوفتم؟
چه روشی پیش بگیرم که در دراز مدت قابل استفاده باشه؟
دیروز به شوهرم گفتم آخه من چه گناهی دارم که تو یه کلمه هم باهام حرف نمی زنی؟
اونم یکم سعی کرد بهتر باشه ولی فکرش خیلی مشغوله.
- - - Updated - - -
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
maryam123
.
اشتباه خیلی خیلی بزرگت این بوده که خودت رو قاطی زندگی خواهر شوهرات کردی.درسته نیتت خیر بوده اما درست و به جا عمل نکردی.بهتره شنونده باشی...سنگ صبور باشی اما بهشون نگو چیکار کنن و چیکار نکنن.
اگر مشکلات زندگی خواهر شوهرت زندگی شما رو گرفته فقط به خاطر عدم سیاست شما بوده.از اینکه جزییات زندگیت رو گفتی و از اینکه دخالت کردی توی زندگیشون.
مریم جان میخوام از این به بعد هیچ حرفی نزنم. شوهرم خیلی غصه میخوره. اگر من بی تفاوت باشم یا کمتر باهاش صحبت کنم راجع به خواهرهاش، شاید اون هم تمرکزش روی موضوع کمتر بشه. هم خودش آروم بشه و هم دوباره بتونیم به زندگیمون و کارمون و مشکلات خودمون فکر کنیم...
ولی موضوع اینه که نمی خوام بعدن بگه من اونا رو دوست ندارم و ...
چطوری موضع خودم رو مشخص کنم؟ چطوری متعادل رفتار کنم؟ به نظر شما من خودخواهم؟ بعد از هفت ماه تحمل مردی که همش حواسش جای دیگه است، انقدر عصبی شده که معده درد گرفته...
من به خاطر تحویل سال نو و کنار هم بودن مون و آرامشمون خیلی از این سایت ممنونم. ممکنه دوباره کمکم کنین؟
چه کار کنم؟