RE: تشکر از اینکه یک سال باهام همدردی کردین.
اینو نوشتم هم برای مریم و هم برای تسلیم خدا
دوست خوبم مشکلات تو این راه زیاده
تسلیم خدای عزیز همه اینها که میگی هست
اینا همون جنگهای روانیه
باید اینقدر قوی باشی که از پسش بر بیای
مثل این میمونه میخوای از یه چاه عمیق بیای بیرون اما همه اون بالا داد میزنن تو نمیتونی
باید کر باشی
یه چیزایی رو نشنوی
تکلیفت با خودت معلوم باشه
تسلیم خدا باشی و نشکنی
باید ببینی مزایا و معایب هر کارت چیه و بر اساس عقلت عمل کنی
نه احساست
تسلیم خدای عزیز
من هم پیشنهاد میکنم حتما مشکلاتتو بگو
حتا شده درد و دل کن
کسایی هستند که راه تو رو رفتن و شاید حرفهاشون آرومترت کنه
این یه سلسله تکراریه و خواهشا وارد جنگ روانی نشو
اینجا اومدیم که کمکی به هم بکنیم پس مایوس نباشید هردوتون
RE: تشکر از اینکه یک سال باهام همدردی کردین.
گهی پشت بر زین گهی زین به پشت
همه تو زندگیشون فراز و نشیب تجربه کردن و ما هم مستثنا نیستیم
همه زندگیمون که بد نبوده بوده؟ موفقیت هایی هم داشتیم و خواهیم داشت ... حالا فوقش اینو می پذیریم که تو ازدواج شکست خوردیم، آیا به معنی شکست تمام زندگی هست؟
اینا رو من دارم میگم که جریان زندگیمو اینجا اکثرا میدونن و الان دو قدم بیشتر تا محضر فاصله ندارم، آزمایش خون و محضر ... در این شرایط دارم میگم نفسم از جای گرم بلند نمیشه ... منی که متاسفانه دومین بار این مسئله رو تجربه می کنم و همه میدونستند چقدر می ترسیدم ... از چیزهایی که هرگز اتفاق نیافتادند!
می ترسیدم طلاق بگیرم خانواده م طردم کنن : نکردن
دید جامعه عوض بشه به من و کسی نزدیک نشه اعم از مرد و زن : نشد
میترسیدم خونه دوستهای متاهلم نتونم برم : نزدیکترین دوستم که متاهله و خواهرش از الان خودشونو دارن می کشن که فوری بیا خونه ما مسافرت !
می ترسیدم ازم سو استفاده بشه : مواظب هستم ! و اگه نذارم نمیشه
می ترسیدم کسی سراغم نیاد و دوستم نداشته باشه: هنوز جدا نشده پسری که عاشقم بود دوباره اومده سراغم ( البته من بهش فکر نمی کنم ) و همه چیزو راجع به من میدونه
این ترس هایی که داریم 10-20 درصدش واقعا اتفاق میافته بقیه ش وهم و خیالاته
RE: تشکر از اینکه یک سال باهام همدردی کردین.
Maryam jan unai ke belakhare khodavand yek delo mosamameshun mikone vase jodai,
unai ke khoda jorato tavane in karo tu deleshun mizareo amadegie ruhishe anjamesho beheshun mide,
kheili jelotaraz unaii hastan ke daran zajr kosh mishan vali ghodrate eghdam kardano nadaran,
hatman khoda shomaharo bishtar dus dare ke nejatetun dado rahatetun kard vali ye adamai mese man azabeshun tamumi nadare,
fekonam unai ke tunestan beborano tamum konan pishe khoda Aziz taraz unaian ke be marge tadriji mahkum shodan,
...
RE: تشکر از اینکه یک سال باهام همدردی کردین.
سلام و ممنون بابت این همه همدلی:46:
اول یه تشویق برای این همه درک و شعور بالای بچه های این تالار:104:
بعدشم یه تشویق واسه خودم که با ترسام روبه رو شدم و سعی کردم برای خودم با تمام ویژگی های خوب و بدم ارزش قائل بشم:104:(ببخشید اگه خودخواهانه شد:163:)
دیشب وکیلم حدود 2 ساعتی باهام حرف زد و گفت که صبح مادرش رفته دفتر وکیلم و کلی گریه کرده و گفته که من راضی به این جدایی نیستم چون داریم یه دختر خیلی خوب و یه خانواده خیلی خوب رو از دست میدیم ولی نمیدونم با پسرم که دیوانه س چیکار کنم و ....
عصر هم خود آقا تشریف بردن دفتر وکیلم و ظاهراً که کاملاً از موضع قدرت حرف زده و کلی من رو تحقیر کرده و گفته که من خودم کسی رو مد نظر قرار دادم و قراره تا یک ماهه دیگه باهاش ازدواج کنم و اون طوری که وکیلم میگفت ظاهراً با دختره دوسته.
تسلیم خدا، دوست خوبم محکم باش و قدر خودت رو بدون و با ترسهات روبه رو شو. خدا حقی از کسی ضایع نمیکنه .حرفم رو باور کن:46:
بازم میام براتون تعریف میکنم. ولی تا سه چها روز دیگه همه چی تموم میشه ایشالا
RE: تشکر از اینکه یک سال باهام همدردی کردین.
سلام مریم جان
اول از همه خوشحالم که حالت خوبه و انشاله روز به روز بهتر هم میشی.
یه توصیه برات دارم شاید بعضی دوستان باهام موافق نباشن اما من بر اساس تجربه خودم این حرف رو میزنم
اگه مطمئنی که این زندگی دیگه برای زندگی نمیشه سعی کن زودتر تمومش کنی خودتو زیاد درگیر کارای دادگاه و ... نکن با وکیلت صحبت کن که سر یه مبلغی باهاشون توافق کنه و توافقی جدا بشین . اینجوری زودتر فراموش میکنی و به زندگی برمیگردی. رفت و آمدهای مداوم به دادگاه اعصاب خودت و خانوادت رو به هم میریزه. به خاطر آرامش خودت هم اونو ببخش و واگذارش کن به خدا.
امیدوارم خیلی زود زمانی برسه که بیای و از شادی های زندگیت اینجا بنویسی.
RE: تشکر از اینکه یک سال باهام همدردی کردین.
سلام و ممنونم.
من اصلاً رفت و آمد دادگاه نداشتم و توی این راه هیچ آسیبی ندیدم خداروشکر چون از روز اول همه کارام دست وکیلم بوده و خودم هییییچ کار ی نکردم. بعدشم اینکه قراره تا یک شنبه همه چی تموم شه.
اون چیزی که ناراحتم میکنه تموم شدن این زندگی نیست چون به یقین رسیدم که لایق همین مقدار تلاش من هم نبود ولی خوب پشیمون نیستم از تلاشم چون به هر حال من مسئولیت داشتم و وظیفه م رو انجام دادم. اون چیزی که ناراحتم میکنه حرفاییه که به وکیلم میزنه، مثلاً همین دیروز گفته سریعتر تمومش کنید چون من میخوام با دختری ازدواج کنم که انقد کشته مرده منه که حاضره با 5 تا سکه زن من بشه.
نمیدونم کی میخواد این بیماری خودشیفتگیش رو درمان کنه!!!!!!!!!!
به هر حال خدا رو بابت همه داشته هام که خیلی هم عالی هستن شکر. همه توی شهر بهم میگن باید سور بدی ، باید شیرینی بدی که خدا انقد دوستت داشته که از دست این آدم بی لیاقت اومدی بیرون.
امیدوارم روزی بیاد که ببینم تاوان این کاراش رو داده،کینه ای نیستم و نفرین هم نمیکنم اما احساس میکنم حق من رو ضایع کرد و باید هزینه ش رو بپردازه.
RE: تشکر از اینکه یک سال باهام همدردی کردین.
ان شاء الله سرنوشت بهترین ها رو برات رقم بزنه و مطمئن باش هر کار خدا حکمتی داره که بعدا حتما حتما بهش می رسی
RE: تشکر از اینکه یک سال باهام همدردی کردین.
سلام مریم عزیزم
هیچ کاره خدا بی حکمت نیست.تو که اینقدر خوب و ماهی بدون خدا واست بد نمیخاد.بهترینها در انتظارته.برات دعا میکنم هرچه زودتر به روزهای خوب زندگیت برسی و تمام این دردایی که کشیدی رو فراموش کنی.اینم از محبت خدا بوده که تورو قبل از اینکه بیشتر جلو بری از اون مرد جدا کرده.
محکم باش و تمام امید و دلخوشیت به خود خدا باشه
RE: تشکر از اینکه یک سال باهام همدردی کردین.
سلام و ممنون از پیگیری هاتون.
روز پنج شنبه نامزدم اسمس داد که "یه کار خیلی واجب دارم اگه دوس داری زنگ بزن،ربطی به موضوع طلاق نداره"
منم جوابش رو ندادم،یه ساعت بعد با یه شماره ناشناس اسمس عاشقانه داد که از دوری تو میمیرم و.... دوباره عصر یه اسمس عاشقانه دیگه، و من اصلاً محل نذاشتم.
تا اینکه من به وکیلم گفتم بهش بگین وقتی قراره این رابطه کات بشه دیگه به من اسمس نده.برگشته به وکیلم گفته آره مریم یه بار بهم گفته که میخوام برم با همکارای اداره م دوست بشم!!!!!! این در حالیه که من اصلاً همکار مجرد ندارم و خودش هم میدونه که چقدر حفظ این حریم ها برام مهمه.
خیلی از وکیلم خجالت کشیدم به هر حال ممکنه این حرف رو حتی با درصد پایین باور کنه:302: دوست ندارم نظر دیگران راجع بهم عوض شه. آخه یه آدم چقدر میتونه از خدا بی خبر باشه. از وقتی این حرف رو شنیدم انگار دنیا دور سرم میگرده. هیچکی نبود کثافت کاری های خودش رو بریزه رو دایره و من هم همچین عرضه ای نداشتم اونوقت اون داره در کمال بی شرمی تهمت میزنه. یا مثلاً گفته پدرش مریم رو به 20 سکه فروخته(چون با 20 سکه توافق کردیم واسه جدایی):302:
چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا تو شاهد باش که چه خونی به دل من میکنه:302:
RE: تشکر از اینکه یک سال باهام همدردی کردین.
مریم عزیزم یه مدت می اومدم توی تالار ببینم خبری ازت شد یا نه که خبری نبود اتفاقی تاپیکتو دیدم..مریم این اس ام اس ها دست و پا زدن های اخر همسرته! امید وارم اون چیزی که لیاقتت هست رو به دست بیاری مطمئنم بیشتر از این ها حقت هست...عزیزم خیلی کار خوبی از نظر من کردی که توافق کردی تا زودتر کنده بشی و فراموش کنی...
راستی وکیلت حتی همون 1 درصد هم حرفاشو باور نمی کنه مطمئن باش اعصاب خودتو خورد نکن