RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل
به نظر من شما هم تو دعواهاتون یه مقدار جبهه میگیری چون شوهرت عکس العمل شدید نشون میده شما هم بررسی نمیکنید چقد ممکنه حرفش درست باشه یعنی شدت عمل ایشون رو شمام اثر می ذاره و شمام سریع عکس العمل عکس نشون میدید و فقط با رفتار شدیدش بدون توجه به مزمون حرفش برخورد می کنید و دلیلش همینه که شوهرت احساس مسکنه شما پشتش نیستی
RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل
فرشته عزیز من هم اوایل تقریبا مسئله تو رو داشتم و همسرم فکر میکرد که من به اون توجه نمیکنم و دیگران را بر اون ترجیح میدم ... هر وقت من مخالف نظر اون نظر میدادم به من میگفت کی بهت گفته تو اینها رو بگی یا اگه این کار رو کنی موفق بشی یا حتی من به خواهر زادم محبت میکردم ناراحت میشد و میگفت تو دیگران رو به من ترجیح میدی اگه کسی ما رو دعوت میکرد به یه مهمونی (همسرم از ابتدا هم گفته بود خیلی اهل رفت و آمدهای خانوادگی نیست ولی الان خیلی خیلی خیلی تغییر کرده و از این بابت خوشحالم) و اون میگفت نریم به این دلیل ها ولی من میگفتم طرف احترام گذاشته و ما رو دعوت کرده زشته ناراحت میشه و ... اون میگفت که اونها واسه تو از من مهمترن . میدونی منم اوایل ناراحت میشدم و باهاش بحث میکردم ولی یه جاهائی بدونه اینکه اسمی از تلافی بیارم یا بگم چون تو فلان مهمونی نیومدی منم این مهمونی نمیام ... تقریبا بعضی از حرفهای خودش رو به خودش برگردوندم مثلا اگه جائی دعوت میشدیم میگفت اونها همه بازنشسته اند یا چند سالی از زندگیشون گذشته و زندگیشون رو روال افتاده و ... من هم هر از چند گاهی این بهونه ها رو می آوردم ولی چندین بار هم تو این برخوردها میگفت زشته که طرف دعوت کرده نریم ... دقیقا همون حرفی که من میزدم بهم زد من احساس میکنم گاهی باید مثل خود طرف برخورد کرد شاید اینجوری متوجه اشتباهش بشه ... البته این هم بگم همسر شما خیلی پر توقع هست که همه بهش احترام بزارن وقتی یه مهمونی دعوت شده اگه دیر رسیده چرا کسی برای اون صبر نکرده این یه نوع خودخواهی به نظر من همسرتون باید بدونه اگه جائی دعوت میشه به موقع برسه یا اگه نرسید ناراحت نشه اون هم یه مهمونی هائی مثل افطار ... یا اینکه دعوای ایشون با دائیشون سر جائی که کادو عروسیتون رو دادن دعوا کنن و ... میدونید به نظر من همسرتون باید یه مقدار توقع و انتظاراتشون رو بیاره پائین و شما هم از اون طرف بیشتر بهش توجه کنین و سعی کنید یه مدت اگه حتی پیشنهاد داد که با فامیلا برید پیکنیک یا مسافرتی جائی قبل از اینکه به خانواده انتقال بدید خودتون به یه بهانه ای از این تصمیم منصرفش کنید مثلا بگید خودمون دوتا بریم دوست دارم یه مسافرت دو نفره بریم و ...
RE: نه علت بزرگترین مشکلمون رو می دونم و نه راه حل
مرسی دوستان عزیز
مثل اینکه همه با این موضوع که من باید حمایتش کنم موافقن...اوکی من تلاشم رو برای هم حسی می کنم ولی مسئله اینجاست که ایشون همونطور که بعضی از دوستان گفتن پر توقع هم هست چطور می تونم اون رو متوجه این نظر اشتباهش بکنم و بهش کمک کنم که این رفتارش رو تعدیل کنه؟؟؟ راه حل بزرگترین مسئله من اینه دوستان عزیز!!