-
RE: عاشق استاد م شده ام
این موضوع خیلی اتفاق می افته
خود من تدریس کامپیوتر می کردم ، با اینکه خیلی ساده می رفتم و می اومدم و حتی خیلی ساده برخورد می کردم و اصلا صحبت خارج از درس نمی کردم ، به طور مطلق خشک ! باز هم دختر هایی بودن که ...
یا معلم زبان های خانم ، هم این مشکل رو دارند ، جذب کننده می شن
ولی خود من یا حتی خیلی از اساتید ( من استاد دانشگاه نیستم:311: ) صحبت کنید اصلا این حس هایی که شما خانم می کنید رو نمی کنند ، چه بسا جایی دیگه و فرد دیگری رو دوس داشته باشند
رفتارشون هم جهت جلوگیری از خشک بودن کلاس هست که داشنجوها فراری نشند
ولی خوب ما همیشه ویترین اینجور آدم ها رو می بینیم ، مثلا چند سال پیش تدریس می کردم ، اوج مشکلاتم بود و بسیار زود عصبانی می شدم ولی چون تو کلاس آروم بودم طرف می گفت به خاطر آرامشت می خوامت :316::311:
بماند که کیس های بدتری رو دیدم که چه استاد آقا ، چه خانم بر خلاف ظاهرشون چه انسان هایی بودن
شما هم باید با این موضوع کنار بیایی ، وقتی موضوع حل بشه ، بعدا خودت خندت می گیره
-
RE: عاشق استاد م شده ام
منم میدونم حسی که بهش دارم اشتباه محضه و ولی نمی دونم چه طوری بهش فک نکنم . :302:
البته از زهرا 2 هم بابت مقاله توقف فکر ممنونم.:72:
-
RE: عاشق استاد م شده ام
مطمئن باش این موضوع به جایی نمی رسه . این رفتارایی که گفتی خیلی خیلی معمولی اند. یعنی چی واقعا که چون لبخند زد یا چون لکچر رو با دقت گوش داد یعنی عاشقت شده :311:
من هیچی نمی تونم بگم . فقط اینکه یه دوستی داشتم که تو دانشگاه عاشق یکی از پسرای ترم بالایی شده بود و می گفت اونم منو دوست داره . من از نگاهاش می فهمم . آخر بعد یه سال به توصیه یکی یه کتاب گرفت و داد دست من که بدم به پسره و مثلا واسطه بشم برای رسوندن پیام عشق :311: :227: هیچی منم کتاب رو بردم دادم و گفتم دوستم داده . بنده خدا پسره داشت از تعجب شاخ در می آورد . اصلا حتی نمی دونست من از بچه های دانشگاهم . هیچی گفت که دوستت رو نشونم بده و شماره ش رو بده باهاش حرف بزنم. منتظر شدیم و هیچی . می دونی چی شد.؟ آقا به طرز محترمانه ای از دوستم عذرخواهی کرد و گفت که ببخشید من اصلا تا حالا شما رو تو دانشگاه ندیده بودم :311:
بعد دوستم می گفت من از نگاهاش می فهمم که دوستم داره:311: خلاصه ش کنم آقا گفتن که لطفا اصلا به من فکر نکن. من قصد ازدواج ندارم و می خوام درس بخونم :311: یه سال دوستم پیام داد و التماس کرد و نتیجه ش این شد که کارش رسید به روانشناس و قرص های اعصاب و آرام بخشهایی که فقط تمام روز رو می خوابید و اون آقا حتی حاضر نشد یه بار باهاش بره بیرون :163:
خلاصه اینکه ابراز عشق از جانب دختر به پسر هیچ وقت جز تحقیر و پشیمونی نداره همین حالا احساست رو کنترل کن که ممکنه به جاهای بدی برسی . :305:
اون عاشقت نیست عزیزم . اگه عاشقت باشه پسرا تعارف ندارن . مثل ما دخترا نیستن که بخوان با نگاه و ... ثابت کنن. راست و حسینی پا میشن میان میگن سلام علیکم . من دوست دارم :227:
الکی خودتو درگیر این چیزا نکن. سال دیگه این موقع داری به این کارات می خندی
راستی اون دوستم که گفتم دوسه هفته پیش عروسی کرد. با کسی که میگه حتی حاضر نیست یه تار مو شو با اون پسر دانشگاه عوض کنه :310:
-
RE: عاشق استاد م شده ام
از یلدا و داوود ممنونم .:72:
بله منم دیگه مطمئنم اون به من اصلا فک نمیکنه ولی نمیدونم چه طوری بهش فک نکنم و انقدر خیالپردازی نکنم ؟ چطوری روی درس هایم تمرکز کنم ؟؟؟؟؟:325:
-
RE: عاشق استاد م شده ام
-
RE: عاشق استاد م شده ام
مریم خانوم، راهکارش اینه که بدونید واقعیت فکر کردن به این مسائل برابر با فکر کردن به همون فجایعی بود که خدمتتون عرض کردم. شما اگر بدونید یعنی به این اطمینان برسید که مصرف یک غذا باعث سرطان یا مرگ می شه محاله بهش علاقه مند بشید یا بهش حتی فکر کنید. شما به این نتیجه برسید با مطالعه تاپیکهای مختلف که چنین رفتاری باعث مرگ روحی شما می شه.
-
RE: عاشق استاد م شده ام
مریم جان
این دوره زمونه ازدواج استاد با دانشجوش توی محیط دانشگاه اصلا وجهه خوبی نداره و این آقا هم مطمئنا این موضوعو میدونه. برای همین سنشو بیشتر گفته و خیلی خشک برخورد میکنه. اگه قصد ازدواج با دانشجوهاش رو داشت (یا حتی سواستفاده) کافی بود یکم با دانشجوها بیشتر گرم بگیره اونوقت کاملا دستش باز بود! شما اولین نفر نیستی که این حسو داری. من توی دوران دانشگام انقدر ازین موارد دیدم که دانشجوها حتی عاشق استادای متاهلشون میشدن و متاسفانه این موضوع خیلی رایجه! چون برتریشونو توی علمشون میدیدن توی ذهنشون از این استادا یه اسطوره میساختن! در حالی که اونا هم آدمای عادی بودن با کلی عیب و نقص...
مریم جان یک روز با خودت منطقی حرف بزن و از خودت بپرس که چی؟؟؟ از عشقی که میدونی به هیچ جا قرار نیست برسه به چی میخوای برسی؟؟ بعضی وقتا فقط خود آدم میتونه خودشو قانع کنه!
شاید این یه امتحانه برای اینکه ببینی چقد هدفای زندگیت برات مهمه و بهترین فرصت باشه برای اینکه به خودت نشون بدی چقد قوی هستی
((مهسا جان توو تاپیک دیگران آدم باهاشون همدردی میکنه نه اینکه راجع به مشکلات خودش حرف بزنه!!!مگه اینکه مشکلش درس عبرتی باشه که فک نکنم واسه شما اینجور باشه ))
-
RE: عاشق استاد م شده ام
مریم جان
این جور فکرها تقریبا زیاد و برای خیلی ها پیش میاد. خیلی خودت رو بهشون حساس نکن. حساس شدن زیاد هم باعث تشدیدش میشه.
اعتماد به نفستو بالا ببر. در فکر خودت، خودت رو در برابر اون استاد یا هر جنس مذکر دیگه ای بالا ببر. منظورم غرور بیجا نیست. منظورم اون عزت نفس و ارزشی هست که خدا به تو به عنوان یک بنده خاص خودش داده.
دختر آرام و بی آلایشی که هدف های بلند زندگیش هرگز بهش اجازه نمی دن به این مسائل بی ارزش فکر کنه.
به خدا فکر کن. هر وقت هر فکر دیگه ای به ذهنت اومد منحرفش کن به سمت خدا.
ربنا انک رئوف الرحیم
-
RE: عاشق استاد م شده ام
اصلا قرار نیست یه بیل و کلنگ بگیری دستتو بیفتی به جون خودت تا از خودت یه آدم دیگه بسازی که فردا صبح که رفتی سر کلاس دیگه دوستش نداشته باشی و با خودت بگی این دیگه کی بود بابا و از این حرفا
عشق و محبت چیزیه که خدا در وجود ما قرار داده و تو نمی تونی یکباره کاری کنی که از بین بره
نه عزیزم . فقط آروم باش . آرامشت رو حفظ کن و خویشتن دار باش . سعی نکن عشقت رو شهره شهر کنی . با کسی در موردش تو دانشگاه صحبت نکن. سعی به جلب توجه از طرف استادت هم نکن. هرچی بیشتر باهاش در مورد بقیه صحبت کنی آتیشت تندتر میشه . دنبال اطلاعات زیاد ازش نرو . با کسانی که در موردش مدام صحبت می کنن خیلی برخورد نکن. خلاصه اینکه یه فاصله ایجاد کن بین خودت و تمام چیزایی که ممکنه ازش بشنوی و ببینی . وقتی هم حرکتی ، حرفی شنیدی عاقلانه فکر کن و اونو نشونه عشق نذار
شاد باش. به گردش و تفریح برو . تنها نمون. ارتباطت رو با خانواده ت و مخصوصا بچه های کوچیک بیشتر کن. اون وقت کم کم می بینی که چقدر آروم شدی و شعله سرکش هم شده یه شعله گرم محبت که فقط ته دلت می دونی که دوستش داری و نمی تونی با این موضوع بجنگی و نمی تونی هم براش کاری کنی . و کم کم همین محبت تو دلت آروم تر میشه و ممکنه در آینده بخوای این شعله رو تقدیم به عشق پاک کس دیگه ای کنی:227:
فقط آرامشت رو حفظ کن. :310:
-
RE: عاشق استاد م شده ام
یلدا جون با هات موافقم اساسی .:104::104::104:
راستش یه مدت (همون اوایل ) تصمیم گرفتم انقدر بهش فک نکنم ، داشتم موفق هم می شدم، ولی چون همکلاسی هایم همینطور در موردش حرف میزدند : مثلا اینکه کجایی هستش یا چند سالش هست و... بازم فکرش اومد سراغم . ولی این ترم اصلا با هاش درسی برنداشتم و با همکلاسی هایم هم که خیلی در موردش حرف می زنند زیاد صحبت نمیکنم .
خدا را شکر میکنم که به هیچ کس تو دانشگاه در این مورد چیزی نگفتم .
ممنون از راهنماییت یلدا جون . حرفهایت به دلم نشست:72: