RE: اگه مردا میمیرن واسه خواهر و مادرشون چرا زن میگیرن؟
نه عزیزم حق نداری احساس بد بختی کنی
و اصلا مسئله ای نیست که بخواهی به خاطرش بهترین لحظات زندگیتو خراب کنی
فقط با این خودخوری ها داری با زبان بی زبانی به همه می فهمونی که خیلی مهمند و اونها هم از این قضیه سوئ استفاده می کنند
ببین همسر تو با این اخلاق تربیت شده و تو هم نمی تونی تغییرش بدی پس من اگه جای تو بودم
قضیه خانواده همسرمو ار رابطه خودم با همسرم کاملا جدا می کردم و با سیاست با خانواده همسرم برخورد می کردم راستی چند سالته و همسرت چند سالشه؟[color=#000080]
RE: اگه مردا میمیرن واسه خواهر و مادرشون چرا زن میگیرن؟
من 23 سالمه شوهرم 30 سالشه.عزیز دل یعنی چی که اینجوری تربیت شده ؟تربیت شده که به خاطر خانوادش تو سر من بزنه ولی کارای خانواده خودشو نادیده بگیره؟نمیخوام قطع رابطه کنه یا باهاشون درگیر بشه فقط باهاشون سرد رفتار کنه که بدونن من براش مهمم.وقتی شوهرم در قبال رفتارای اونا بی تفاوته و باهاشون طبق معمول رفتار میکنه بی ارزشی منو میرسونه.یکی از خواهر شوهرام تا خواهرشوهرش چیزی بهش میگه شوهرش با خواهرش درگیر میشه .خواهر شوهرم میگه چون شوهرش اینجوریه خواهراش جرات ندارن اذیتش کنن.
RE: اگه مردا میمیرن واسه خواهر و مادرشون چرا زن میگیرن؟
اصلا تو چرا خودتو با اونا درگیر می کنی که نیاز به این همه حرف و حدیث باشه
بزرگترین اشتباه رو تو داری می کنی که اجازه می دی حرفای خاله زنکی دو تو آدم اینقدر رابطه ی تو و همسرتو به بازی بده
ببین ما همه می دونیم که رفتار همسرتو هم درست نیست ولی ما که همسر تورو نداریم تا بهش بگیم ما درست رفتار کردن رو به تو می گیم تا همسرتم تحت تاثیر رفتارهای درست تو ،درست رفتار کنه
جلوی روی همسرت با سیاست و احترام با خانواده اش برخورد کن و بدگویی پشت سرشون نکن بعدا می بینی همسرت همه حق ها رو می ده به تو
تو رو خدا این لج و لجبازی رو بذار کنار
بعد ضربه ای می خوریها.................................
RE: اگه مردا میمیرن واسه خواهر و مادرشون چرا زن میگیرن؟
سلام
دوست عزیز از تعادل خارج شدن همیشه نتایج بدی به دنبال خواهد داشت .
شما فقط باید عروس خانواده شوهرت باشی نه بیشتر . هر عروسی وقتی به خانه مادرشوهر میره کارهای معمولی انجام میده اما نه بیشتر از اون و به همون عنوان هم (مثلا برای گردگیری) به اونجا بره .
دقت کن که لطف های زیادی تبدیل به وظیفه میشند و توقع به وجود میارند و از اونجایی که همواره امکان برآورده کردن این توقعات وجود نداره فرد دچار آزردگی میشه از اینکه به چشم وظایف از او انتظار دارند و در مقابل هم درک آن برای طرف دیگر سخت هست که چرا تا دیروز جور دیگر بود و اما امروز ..... به دنبال اون تصور بی حرمتی و... به وجود خواهد آمد .
شما حدتعادل رو رعایت نکردید نه در گذشته که گردگیری هم می کردید نه امروز که توهین و قطع ارتباط و... رو در پیش گرفتید واین ها نشانه عکس العمل های احساسی شماست و به مرور کار از این هم براتون سخت تر خواهد شد . وقتی روند غلطی داشتید حالا امروز به مرور و آرام آرام از این روند بیرون بیاید تا دیگران هم برای پذیرش این تغییرات آماده بشند و تصورات غلط نکنند .
این توقع شما نتیجه همون کارهایی خودتون و عدم رعایت تعادل هست . اما دوست عزیز با این توقعات فقط خودت رو آزار میدی و بدان نباید کاری میکردی که توقع جواب میداشتی . حتی این توقعاتی که از همسرت داری هم بی جاست . ایشون در فرهنگی دیگر و در خانواده ای دیگر بزرگ شده و نباید انتظار داشته باشی که همانطوری که تو ارزش او را در خانواده ات حفظ می کنی او نیز همین کار را بکند . ایشون با شما تفاوت دارند و این طبیعی است . شخصیت همسرت رو همونطور که هست بپذیر و توقعاتت رو از بین ببر تا کمتر آسیب ببینی .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
ببین عزیزم اینها فقط مشکل شما نیست . اکثریت این مشکلات رو با خانواده همسر دارند اما یکی این مشکلات رو برای خودش بزرگ می کنه و دیگری نه و بیشتر تحمل می کنه این بستگی به سطح سازگاری هر فرد داره .
شما ریز بین هستید و خیلی به جزئیات فکر می کنید و این نتیجه ای نداره جز اعصاب خوردی برای شما . اکثرا این مشکلات رو دارند و طبیعی هم هست چون هر کدوم از دو خانواده متفاوت هستندبا افکار و عقاید متفاوت و نه شما نه هیچ فرد دیگری موفق نخواهد شد که خانواده ای رو تغییر بده . یکی از دلایلی که ازدواج سبب رشد یک انسان میشه همینه که باعث میشه فرد سطح سازگاریش رو بالا ببره و در بسیاری از موارد از خود گذشتگی کنه .
همسر شما هم این توانایی رو نداره که دو خانواده رو اداره کنه بنابراین شما نترس چون تعادل به وجود خواهد اومد . شما دیگه به این مسائل فکر نکن ، سازگاریت رو بالا ببر به قول غزاله عزیز بی خیال شو .
ببینید اگر شما مثال میزنید تا ما بهتر متوجه مشکلات شما بشیم باید بگم که من زندگی رو دیدم که علاوه بر این که شوهر باید به خانواده خودش خدمت می کرد و این یک وظیفه براش به حساب میومد ، خانواده شوهر در یک شهرستان دیگه بودند که از تهران دور بود و در اولین روزهای زندگی مشترک خواهرشوهر و برادرشوهر و مادرشوهر به نوبت میومدن و سه ماه میموندند و میرفتن بعد از یک ماه برمی گشتند و دوباره........
آیا شما این مشکلات رو داشتید ؟ میتونید لمس کنید که چنین چیزی اون هم در اوائل زندگی چقدر تحملش سخته ؟؟؟
این مثال رو زدم که بدونید که همه از این دست مشکلات دارند .
RE: اگه مردا میمیرن واسه خواهر و مادرشون چرا زن میگیرن؟
خداییش حرفاتو قبول دارم بخ خدا خیلی وقته چیزی بروز نمیدم ولی خودم از درون دارم میسوزم.مثلا من عید ننباید عید برم مسافرت چون آقا داداشش قراره از تهران بیاد همچین میگه عید نریم مسافرت داداشم میاد انگار خارجه 5-6 سال یه بار میاد .به خدا هیچی نگفتم ولی دارم میسوزم پارسال کل خانوادش باهم رفتن مسافرت ما رو جا گذاشتن ما چون پول نداشتیم نرفتیم ولی امسال که وضعمون بهتر شده نباید جایی بریم.چی کار کنم حد اقل غصه نخورم؟
RE: انتظار دارم شوهرم از من حمایت کنه و جواب بدرفتاری های خانوادش رو بده.
سلام
ببین عزیز م
من هم یک مدت مشکل شما رو داشتم . بعد یک مدت میدونی چی شد اون هم شروع کرد به عیب گذاشتن رو خانواده من به هر دلیلی . الکی گیر می داد . ببین خواهر شوهر من من رو از خونه خدوم بیرون کرد ببین در چه حدی بود . امامن یاد گرفتم که هر چی دیدم بهش نکم . اون هم کور نیست که وقتی دید من گذشت می کنم خودش سعی کرد به جای خانواده اش بهم محبت کنه . ببین عزیزم اشتباه بزرگیه که شوهر رو بین خودمون و خانواده اش قرار بدیم . من هم مثل ت 4 سال 13 بدر نرفتم چون سالگرد 13 سال به بعد پدر شوهرمه همه میرن 13 به در اما من و وهرم به خاطر مادرشوهرم که جایینمیره هیچ جا نمیریم . اما اصلا این چیز ها رو ملاک قرار نده . بعضی خانواده چشم دیدن خشبختی ما رو ندارن. دوست دارند ببیننند که داداش یا پسرشون پوست زنشون رو می کنه . و تو با این کارات داری این فرصت رو بیشتر بهشون می دی . اما تو برعکس باید کاری کنی که همه به زندگیتون قبطه بخورند . هیچ وقت پشت اون ها پیش شوهرت حرف نزن . و فقط اون ها رو به خدا بسپار و بدون چوب خدا صدا نداره . رابطه ات رو با شوهرت صمیمی تر کن . عاشقش باش و بیشتر از همه جلو خانواده اش . به همه بگو بهش افتخار می کنی. قول بهت می دم 1 ماه دیگه میایی اینجا مینویسی من عاشق شوهرم هستم . ضمنا هر وقت اون هم پشت خانواده ات حرف زد. اولا گرو نکش یعنی رفتار خانواده اون رو به رخش نکش و همیشه بگو حق با توء و تو ببخش. عزیزم بخشش ولقعا زیباست . بدون خدا جای حقه . امیدوارم به حرف هام گوش کن
ضمنا شما 11 تاپیک باز کردی و از فامیل شوهرت ایراد گرفتی . عززیم انقدر خودت رو در معرض حرف های اون ها قرار نده . سعی کن فکر کنی اون ها هم یک سری آدم هستن که تو داری کنارشون زندگی می کنی . گلم اولا با جاریت نشینو هیچ در دو دلی نکن . حتی از خوبی هاشون هم پیشش نگو . شما نیاز نیست خیلی صمیمی بشی باهاشون . حتما شما یک اتویی میدی دستشون حتی کوچیک . انقدر نرو به شوهرت بگو فلانی این رو گفت فلانی دروغ گفت . مادرت این رو گفت شوهرت اون رو گفت . عزیزم کاری نکن که شوهرت دنبال دروغگو بگرده . نکن با زندگی ات بازی نکن . بیا این کارهایی که هممن گفتیم رو انجام بده تا 1 ماه دیگه ببینم میگی بهترین شوهر رو من دارم .
RE: انتظار دارم شوهرم از من حمایت کنه و جواب بدرفتاری های خانوادش رو بده.
سلام عزیزم
مشکلی که نوشتی رو دقیقا من هم داشتم و دارم
مثل شما اوایل که نامزد کردم و رفتم خونشون ممکم نبود بشینم همش سر پا بودم اینکارو اونکار و میکردم
حتی لقمه میگرفتم میدادم به خواهراش چون حامله بود اما بعدش همه اینا رو سرم خراب شد
حتی شد که من رو خونشون راه نمیدادن یعنی خیلی راحت در رو به روم باز نمیکردن
من خیلی گلایه کردم غصه خوردم حتی از ناراحتی غش میکردم باور میکنی؟؟
شوهرم میگفت هرکاری دلت میخاد بکن جوابشونو بده من باهاشون رو در رو نمیشم
اما من کوچکترین بی احترامی نکردم چون اینطور بار نیومدم همه رو خوب میدیدم
الان خودمو زدم به بیخیالی
میرم خونشون میشینم و مثل قبلنا نیستم
حتی به خواهراش زنگ میزنم و حرف میزنیم باهم در حالیکه دعوایی که باهاشون داشتیم در حد المپیک بود
منظورم اینه که خودت رو عذاب نده بخدا آخرش ما می مونیم و یه دنیا قرص اعصاب
من خیلی راحت واگذارشون کردم بخدا همین
تو هم واگذارشون کن بخدا
یه مطلبی تو این سایت فک کنم خوندم:
آدم بالغ و عاقل هيچ وقت به خاطر مسائلي كه از جانب افراد درجه دوم و سوم زندگيش(بازم ميگم درجه دوم نه از نظر قدر و ارزش بلكه از نظر نقش در زندگي شما) رخ ميده اشخاص اول زندگيشو ناراحت نميكنه و از همه مهمتر شادي و آرامش زندگيشو بهم نميزنه
RE: اگه مردا میمیرن واسه خواهر و مادرشون چرا زن میگیرن؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط aphd
من عید ننباید عید برم مسافرت چون آقا داداشش قراره از تهران بیاد همچین میگه عید نریم مسافرت داداشم میاد انگار خارجه 5-6 سال یه بار میاد .به خدا هیچی نگفتم ولی دارم میسوزم پارسال کل خانوادش باهم رفتن مسافرت ما رو جا گذاشتن ما چون پول نداشتیم نرفتیم ولی امسال که وضعمون بهتر شده نباید جایی بریم.چی کار کنم حد اقل غصه نخورم؟
شما اصلا شوهرتو درک نمی کنی. یکمی خودتونو جای ایشون بذارید.
توقع دارید تو روی خواهرشون وایسن و باهاشون برخورد کنن
توقع دارید برادرشونو نبینن و بیان مسافرت. درسته خارج نیستن ولی برادرشونن. سالی یه بارم خیلی کمه که آدم برادرشو ببینه. اینو من میفهمم که از خواهرم دورم. یکمی سعی کنید همسرتونو درک کنید.
نگید نه اگه من بودم بخاطر همسرم قبول می کردم، چونکه شما نیستید. همسرتون با شما فرق داره، روحیاتش مث شما نیست.
ایشون حرفاشون غیر منطقی نیست که نمیخوان با خواهرشون برخورد کنن یا بخاطر برادرشون نمیخوان برن مسافرت
خانواده همسرتون شمارو آزار میدن، درست. شما تو این مورد حق دارید از دستشون ناراحت باشید
ولی این یه مشکله بین شما و خواهر شوهرها و مادر شوهرتون. به همسرتون ارتباطی نداره. مسائل رو با هم قاطی نکنید.
مشکلتونو با اونا حل کنید و بین خودتون و همسرتون مشکل تراشی نکنید.
تو این دو رابطه مطمئنا رابطه شما و همسرتون خیلی مهم تر از رابطه شما و خواهر شوهرها و مادرشوهرتونه
یه رابطه مهم تر رو بخاطر یه رابطه کم اهمیت تر خراب نکنید
RE: انتظار دارم شوهرم از من حمایت کنه و جواب بدرفتاری های خانوادش رو بده.
هفته ای یه شب برو خونه خانواده شوهرت موقع شام هم برو بعد شام هم چایی خوردید برید خونتون فقط تو چیدن سفره و شستن ظرفها کمک کن و عادتشون بده توقع زیادتر ازت نداشته باشن عروس اگه زیاد با خانواده شوهر قاطی بشه دردسر میشه ومشکلاتم زیاد میشه هر قدر بهت محل ندند بهتر عوضش بیشتر رو زندگی خودت متمرکز میشی و حرفای اونا هم برات کمتر اهمیت داره وبیشتر ارامش دارید تو زندگی مشترکتون هر کسی هم از رفتاراتون ناراحت شد با سیاست بگید ما زندگی عادی خودمون رو میکنیم و قصد ناراحت کردن هیچکس رو نداریم حتی میتونی در جواب بعضی اعتراض های شوهرتون هم از همین جمله استفاده کنید که باعث ناراحتی کسی نشید