RE: * * * ( به کجا چنین شتابان !؟ ) * * *
دلم از این همه گرفتاری و این همه خونخواری و تبهکاری گرفته بود رفتم
سراغ دوستم گفتم , بیا بخاطر یک لحظه فراموشی پیمانه ای چند
می , زنیم .
به زیر درخت رزی ( انگور ) که تنها درخت خانه ما بود پناه بردیم هنوز
اولین پیمانه شراب را سر نکشیده بودم که یک قطره آب از شکستگی
یک شاخه سرشکسته به دامنم فرو غلطید با تعجب از دوستم
پرسیدم :
این قطره چه بود ؟ از کجا بارید؟ در آسمانها که از ابر خبری
نیست ؟ ..... دوستم پاسخی داد که روحم را تکان داد . گفت :
درخت رز ( انگور ) است که گریه میکند می خواهد به ما بفهماند که
بی انصافها لا اقل خون مرا جلوی چشم من نخورید .
از نوشته های کارو
RE: * * * ( به کجا چنین شتابان !؟ ) * * *
تکرار خطا ، خطايي بزرگتر است.
اين موضوع از آنجايي حائز اهميت است که عدم توجه به اين بحران! و صرف زمان براي مطالعه اشتباهاتي که انسانها براي رسيدن به موفقيت مرتکب شدهاند، باعث کاهش کيفيت روابط فردي و اجتماعي انسانها در آينده خواهد شد و زندگي معنوي و اجتماعي او را با خطرات جدي رو به رو مينمايد.
امروزه خردمندان جوامع به اين باور رسيدهاند که تامين سعادت و خوشبختي انسان تنها با کمک پيشرفتهاي علمي ميسر نبوده و تحقق کامل اين هدف تنها به افزايش معنويات در زندگي بستگي دارد. هر چند که خداوند متعال هيچ وقت انسان را در پيمودن راه زندگي در اين دنيا تنها نگذاشته و جوامع انساني را با فرستادن پيامبران و امامان مورد رحمت و هدايت خود قرار داده است.
اما تعدادي از انسانها با گمراه کردن ديگران هيچ وقت اجازه ندادند که عظمت الهي هدايتگر زندگي انسانهايي باشد که در تلاش براي رسيدن به موفقيت بوده يا هستند و در اين بين تنها انسانهاي معدودي توانستهاند به نسبت استعداد و دريافت خود به درجهاي از کمال برسند.
به نظر ميرسد که قرن بيست و يکم ، قرني باشد که انسانها در آن گرايش بيشتري در مسير معنويات و اخلاقيات از خود نشان داده و از معنويت به عنوان آخرين سلاح بشريت براي بازگرداندن انسان به مدار اصلي انسانيت خويش استفاده نمايند. براي روشنتر شدن موضوع بياييد نگاهي به تعدادي از اشتباهاتي که انسانها در طول تاريخ براي رسيدن به موفقيت مرتکب شده و ميشوند داشته باشيم و اين گونه تصميم بگيريم که نه تنها آنها را تکرار نکنيم.
RE: * * * ( به کجا چنین شتابان !؟ ) * * *
خوشبختي به قيمت بدبختي ديگران
قرنهاست که بشر دچار توهم غم انگيزي در زمينه رسيدن به قدرت شده و همين توهم باعث بروز نبردهاي خونين و بيعدالتيهاي فراواني در سراسر جهان شده است. توهم اين است که تعدادي از انسانها فکر کرده و ميکنند که ميتوانند از ضرر و بدبختي ديگران به خوشبختي برسند، به همين دليل در جست و جوي راههايي براي سوءاستفاده و اغواي ديگران بوده اند. اين مشکلي است که هنوز دست از گريبان تعدادي از انسانهاي تشنه قدرت و موفقيت برنداشته است.
بسياري از مردم احساس ميکنند که ميتوانند با خراب کردن ديگران به موفقيت برسند. يک ضربالمثل قديمي ميگويد «دو راه براي داشتن بلندترين ساختمان در شهر وجود دارد. يکي اين است که تمام ساختمانهاي بلند شهر را خراب کني و دوم اين است که روي ساختمان خودت کار کني و آن را بلندتر کني.» اين مطلب دقيقا در مورد مسائل سياسي ، اقتصادي و زندگي شخصي تک تک انسانها نيز صادق است.
نگراني از مسائلي که خارج از کنترل شماست
نگراني از مسائل خاصي که با گذر زمان حل ميشود، فقط نيروي انسان را هدر ميدهد. خداوند گاه معجزات خود را در مکانهاي باور نکردني و به دست افرادي دور از انتظار و در زمان هايي غيرقابل تصور به انجام ميرساند. زندگي نيز ما را دقيقا به آن طرف راهنمايي ميکند، اما از راههايي که انتظارش را نداريم.
ظاهرا مردم در دنياي قديم نيز انرژي فراواني را صرف نگراني در مورد اموري ميکردند که خارج از کنترل آنها بوده است.
اول اينکه بيمعني است در مورد چيزي نگران باشي که کنترلي بر آن نداري، زيرا اگر تو بر آن کنترلي نداري معني ندارد که در مورد آن نگران باشي.
دوم اينکه اين هم بيمعني است که در مورد چيزهايي که بر آن کنترل داري نگران باشي، زيرا اگر واقعا کنترل داري نگراني معنا ندارد.
RE: * * * ( به کجا چنین شتابان !؟ ) * * *
**عدم حذف غيرممکن در زندگي**
روزي سرخپوستي در جنگل گردش ميکرد. او يک تخم عقاب را روي زمين ديد و به خيال اينکه يک تخم مرغ معمولي است آن را در لانه يک مرغ گذاشت.
جوجه عقاب نيز همانند ديگر جوجههاي مرغ از تخم بيرون آمد و مانند آنها شروع به راه رفتن و دانه خوردن کرد.
يک روز ، عقاب کوچک که اندکي بزرگتر شده بود متوجه پرواز پرنده باشکوهي در آسمان شد. پرسيد اين چه پرندهاي است؟ مرغ پاسخ داد: اين يک عقاب است.
زيباترين و قدرتمندترين پرنده دنيا! عقاب کوچک با خود انديشيد که چقدر خوب بود اگر او هم عقاب بود و ميتوانست مثل عقاب پرواز کند، اما چون باور داشت که يک جوجه مرغ معمولي است خيلي زود همه چيز را فراموش کرد و تمام عمرش را مثل يک مرغ خانگي زندگي کرد! جايي در مغز شما قرار دارد که سالهاست در آن بذرهاي موفقيت خفتهاند و حال آنکه اگر اين بذرها را در مغز خود فعال کنيد با قدرت رشد خود ميتوانند شما را به اوج برسانند.
اگر شما طالب پيروزي هستيد اما فکر ميکنيد توانايي آن را نداريد، موفق نميشويد. فراموش نکنيد که تنها معيار ذهن نيمه هوشيار افکاري است که شما بيشتر در مورد آنها فکر ميکنيد.
اگر بيشتر به موفقيت فکر ميکنيد ضمير ناخودآگاه شرايط دروني و بيروني را طوري تغيير ميدهد که به خواسته خود برسيد. اما اگر دائما به مسائل منفي و ترس از شکست فکر ميکنيد، حتي اگر از بهترين امکانات هم برخوردار باشيد به علت تفکر منفي ، خود شما خودتان را از درون شکست دادهايد. ضمير ناخودآگاه کور است و نميتواند ميزان دارايي يا کمبودهاي مادي شما را ببيند.
او فقط احساس ميکند. به هر موضوعي بيشتر فکر کنيد آن را در درون شما به صورت يک قانون درميآورد. براي رسيدن به موفقيت تنها کلمه غيرممکن را از فرهنگ لغات زندگيتان حذف کنيد و ديگر و تحت هيچ شرايطي به او اجازه بازگشت ندهيد.
RE: * * * ( به کجا چنین شتابان !؟ ) * * *
ترس از ريسک کردن براي پيروزي
آنهايي که واقعا قدر چيزهاي باارزش را ميدانند، حاضرند بهاي آن را نيز با جان و دل بپردازند.
کسي که آرزويي در سر دارد ولي حاضر نيست که بهاي آن را بپردازد، فقط افسوس آن رويا را نصيب خود کرده است.
هر چيز باارزشي قيمتي دارد. ترس از شکست چيزي است که انسانهاي بيشماري را از انجام کارهايي که به آن علاقه دارند دور نگه ميدارد. فراموش نکنيد که براي به دست آوردن چيزي حتما و حتما چيزهايي را از دست ميدهيد، اين بستگي به ارزش چيزي دارد که مايليد آن را به دست آوريد.
گاهي اوقات ارزش چيزهايي که بدست آوردهايد بسيار بيشتر از چيزهايي است که به منظور کسب موفقيت از دست دادهايد، اما گاهي اوقات هم ارزش چيزي که بدست آوردهايد بسيار کمتر از آني است که شما بابت آن پرداخت کرده ايد.
دنيا پر از فرصتهاي مناسبي است که هنوز کسي در مورد آنها کاري انجام نداده است. شعار خواستن ، توانستن است را هرگز از ياد نبريد.
RE: * * * ( به کجا چنین شتابان !؟ ) * * *
زمین خوردن بار سوم !!!
وقت دارید بخونید.....
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.
نتیجه اخلاقی داستان:
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است ازمواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد.
ستایش خدایی را است بلند مرتبه!