RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
عزیزم
پس حدس سردرگمی و تاخیر در ازدواج انداختن محتملتره.
داره بررسی می کنه ببینه آیا می ارزه که تجردش رو رها کنه و تن به ازدواج بده یا نه؟
اما میخواد این وظیفه رو به دوش شما بگذاره اما وظیفه خودشه.
طبق گفته آنی عزیز هم که تایید کردن بهتره به زندگیت بپردازی و بگذاری خودش به این تصمیم برسه و خودت رو مشتاق
نشون ندی که بگه پس فردا تو مصر بودی و من رو به اشتباه انداختی.
فقط خودت باش. همین و بس.
فرصتی هم که بهش دادی کاملا عاقلانه است.
موفق باشی
:72:
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
کاش میشد پایین تک تک پست هاتون هزاران تشکر بزنم.
آدم گاهی به خاطر ترس از اشتباه کردن، به راه درست هم شک میکنه.
اما صحبت های تک تک شما دوستان دل آدم رو محکم میکنه.... ممنونمممممممم :72::72::72:
پس من دیگه سکوت کامل میکنم، تا زمانی که خودش بخواد یه خبر از تصمیم گیریش بده. نداد هم نداد!
سکوت کامل یعنی واقعااااا سکوت کامل. هیچ چیزی.
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
اینها فقط یک معنی می دهد : بهانـــــــــــــــــه
:104::104:
به احتمال زیاد همین صحبت بهار شادی درست باشه.پس سعی نکن بیخودکی وقت تلف کنی،پسر اگر کسی رو بخواد ،خواسته وتموم شده رفته و معمولا کسی جلوشو نمیتونه بگیره
.صحبت هاش بیشتر بهانه جویی به نظر میرسه
مراقب خودت باش
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sayrex
پسر اگر کسی رو بخواد ،خواسته وتموم شده رفته و معمولا کسی جلوشو نمیتونه بگیره
.صحبت هاش بیشتر بهانه جویی به نظر میرسه
مراقب خودت باش
بابا بنده خدا تا حالا 1000 بار گفته من هنوز مطمئن نیستم تو رو میخوام یا نه. و اینکه عقلم اوکی هست و احساسم نه (همون جرقه و ایناااااااااا)
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
سلام. من یک پسرم که خارج زندگی می کنم و چون شما از آقایونی که خارج از کشور هستند مشورت خواستید نظرم رو می نویسم. من می تونم اون آقا رو درک کنم. شاید حس مشابه ش رو داشته ام. 28 سالمه و منم تمایل به ازدواج دارم ولی راستش ایرانی اینجا دور و برم انگشت شماره و مورد ازدواجی نیست و مجبورم نگاهم به داخل باشه برای انتخاب همسر. تنها راهم هم یا اینترته یا اینکه خانواده یا فامیل کسی رو معرفی کنند. راستش تو اینترنت خیلی خیلی کم پیش اومده که کسی مورد پسندم باشه و وقتی اقدام به ارتباط کردم جور نشده. سخته آدم بدون صحبت از نزدیک و دیدن خود شخص و لمس اون انرژی ای که بهت هنگام ملاقات می ده بهش حس پیدا کنی اینه که برای من نوعی هم سخته نسبت به عکس یک دخترخانم اون جرقه ی احساسی قوی رو برای اقدام مهمی مثل ازدواج در خودم ایجاد کنم. من می دونم اگر ایران بودم می تونستم چه تیپ یا چه نوع دختری رو بدست بیارم و برام سخته فقط به خاطر مسافت و دوری دست به انتخابی بزنم که نظرم رو تامین نمی کنه و راضیم نمی کنه. اینه که هنوز فعلاً به گزینه ایی جدی برای ازدواج برخورد نکردم. کلاً هم یک نفر از ایران توسط دختر خالم بهم معرفی شد. با اینکه عکس های اون خانم رو دیدم و می دونم که زیبا هستند اما باز نمی دونم چرا اون احساس و انگیزه رو برای اینکه بخوام باهاشون آشنا بشم رو ندارم و دو دلم، دلم هم نمیاد با قاطعیت بگم مورد پسندم نیست. البته اون خانم روحشون هم خبر نداره که به کسی معرفی شده و تا وقتی به تصمیم نرسیم خبری بهشون داده نمی شه. شاید دنبال یک تیپ یا ظاهر خاص هستم که خیلی جذبم کنه. البته شده که این احساس در من با دیدن عکس هم بوجود بیاد ولی متاسفانه همیشه مشکلی برای آشنایی با اونی که می پسندی وجود داشته. یا اکثر مواقع این افراد متاهل از آب درمیان یا اینکه محلی بهت نمی ذارند برای آشنایی و وقتی عکس العملی نمی بینی طبیعتاً کنار می کشی و ادامه نمی دی. این حالات رو از خودم نوشتم تا بگم که شاید آقای مورد نظر شما هم توی همین حس ها و شرایط و افکار هستند و واقعاً براشون اون کشش عاطفی شدید ایجاد نشده. ممکنه از بسیاری جهات شما رو مناسب و ایده آل تشخیص داده باشند اما می ترسند که در زمینه ی عشقی و عاطفی توقعشون تامین نشه و نتونن اون جوری که می خوان عاشق و علاقمند بشن. البته یک نکته ی خیلی مهم اینجا اینه که ایشون شما رو یکبار از نزدیک دیده و با هم زمانی رو گذروندید پس باید بتونه تصمیم بگیره. شما باید یک زمان کوتاه بهشون بدید برای اعلام تصمیم و بعد از اون قطع کامل رابطه. همونطور که دوستان دیگر گفتند خاتمه دادن به دودلی ایشون وظیفه ی شما نیست. خودش باید به یک تصمیم قاطع برسه. شما روی خواستگاران دیگرتون هم جدی فکر کنید و نذارید احتمالاً جاذبه ی سفر و زندگی در آمریکا روی این انتخاب مهم اثر بذاره. موفق باشید.
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
ممنون شب شکن عزیز. خیلی لطف کردی.
صحبت هاتون رو درک میکنم. منتها همون طور که خودتون هم اشاره کردید، ما همدیگر رو دیدیم.
چیزی که ایشون گفتند، دفعه قبلی که با دخترخانمی در آشنایی بودند (هر دو در یک ایالت بودند و دست کم هفته ای یک بار هم رو میدیدند) بعد از 9 ماه که از هم جدا شدند، تازه حس کردند بهشون علاقه دارن!
نمیدونم والا! شما آقایون عجیب غریبین دیگه...
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
سلام رز زرد عزیز:72:
نقل قول:
چیزی که ایشون گفتند، دفعه قبلی که با دخترخانمی در آشنایی بودند (هر دو در یک ایالت بودند و دست کم هفته ای یک بار هم رو میدیدند) بعد از 9 ماه که از هم جدا شدند، تازه حس کردند بهشون علاقه دارن!
اینی که گفتن علاقه نبوده ، این مساله ربطی به مرد یا زن بودن نداره وقتی کسو دوست داری خودت هم متوجه میشی . اما این چیزی که این آقا گفتن حس کردن خلائی بعد از کات کردن رابطه بوده که به اشتباه علاقه تعبیر شده . توی 9 ماه واسه ایشون یه مقدار عادت یا وابستگی بوجود اومده بوده که بعد از اون جای خالی اون رابطه تو زندگیشون حس می شده.
اما در مورد شما :
اینکه ایشون میگین از نظر عقلی شما رو تایید می کنن بخاطر این هست که خصوصیات اخلاقی شما مثلا ضریب هوشیتون ، اعتقاداتتون ،روابط اجتماعی و موقعیت تحصیلی و شغلی و ... تا حد زیادی منطبق با معیارهای ایشون هست ، شایدم بیشتر باشه . اما یه چیزی تو ویژگی های ظاهری یا چیزی که مستقیما دست شما نیست (مثل خانوادتون) وجود داره که ایشون رو مردد میکنه . در واقع این آقا اون ویژگی شما رو اگه ظاهری باشه با قالب ذهنیش قیاس میکنه ( با توجه به اینکه تو یه کشور آزاد زندگی میکنه قالب ذهنی ش ممکنه زیادی آرمانگرا شده باشه)
برای اینکه بهترین نتیجه رو از این ارتباط بگیری فکر کن که این رابطه کاملا تموم شده و خیلی جدی و بدون مقایسه کردن به خواستگارهای دیگه ت فکر کن. این آقا به زمان زیادی واسه تصمیم گرفتن نیاز نداره البته اگه خودش بخواد و اگه با خودش کنار اومد مطمئن باش خیلی زودتر از چیزی که انتظار میره بر میگرده .
:72::72:
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
میدونی صبا، یه مقدار سخته....
سخته کسی رو منطقی قبول کنی، بعد دل بسته بشی ... بعد ببینی تک تک چیزهایی که تو همیشه آرزوش رو داشتی اون داره مثل داشتن یک مادر همراه (مامانش خیلییییییی ماهه :43::43:)
و هزاران موضوع دیگه که باعث بشه مطمئن بشی به تمام معنا میتونی زندگی زیبایی کنار این آدم بسازی، و قدر تک تک خوبی هاش رو بدونی....
بعد در کنارش مجبور باشی رو خواستگاری فکر کنی که از یه سری لحاظها که برات هم مهمه، اصلا اونی نیست که تو میخوای و همش از خودت بپرسی یعنی مجبورم همین زندگی گندی که تا الان داشتم رو بازم تو خونه خودم داشته باشم؟ ... ولی خوب بعد از رد کردن هزاران خواستگار سنتی، مطمئنی خواستگارهای سنتی که برات میان، همشون همینن و تازه این خوبشونه....
دارم له میشم. به تمام معنا دارم له میشم. فکر کنم از حرفهام تو تاپیک بهار.زندگی معلومه حال و روزم...
یک هفتست نخوابیدم. یعنی اونقدر نمیخوابم که یه دفعه بیهوش میشم.
برام دعا کنید:323::323::323:
نمیخوام پس فردا بیام اینجا پست بزنم که زندگی مشترکم رو دوست ندارم :302::302::302:
بیشتر از 2 هفته از قطع ارتباطمون میگذره. و البته منم برای جلسه 4 رم با این خواستگاره دارم حرف میزنم.
دیدم دارم دیوونه میشم. همش فکرم درگیره. انگار نمیتونم یه آدم رو گوشه ذهنم داشته باشم و با یکی دیگه حرف بزنم.
بهش ایمیل زدم و گفتم این "بار (وزنه)" برای من خیلی سنگینه. گرچه خودم بهت گفتم منطق اینه که 1-2 ماه فرصت داری فکر کنی و انتخاب کنی. اما من دارم له میشم. بحثه ازدواجه. نمیتونم تو یه گوشه ذهنم باشی و با یکی دیگه صحبت ازدواج کنم و بعد بیام ببینم حالا کدومتون میچربه برا ازدواج. اصلا نمیتونم 2 نفر همزمان تو ذهنم باشن.
کمی همدردی کرد و گفت برو مشورت بگیر و .... آخرشم گفت فعلا همینطوری برو جلو ببینیم چی میشه (من نمیدونم منتظر معجزست؟؟؟ منتظر چیه؟؟؟)
گفتم بیخیال بابا، کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من.... (من این میل رو زدم که زودتر تکلیف رو معلوم کنه، فقط همدردی کرد!) تلاش برای زندگی همیشه هست. تصمیم گرفتم برای ساختن زندگی زیبا برای دختر آیندم همه تلاشم رو بکنم... دختری که میخوام اسمش رو یا "سپیده" بگذارم یا "طلوع" که نشون دهنده دریچه ای به سوی روشنایی و شادی و آرامش در زندگی باشه...
فکر میکنید چی جواب داد؟
"اسم پسرت رو چی میگذاری"
آخه من دارم اینجا بال بال میزنم برا درست کردن زندگیم، و اگر در مورد دختر و اینا حرف زدم، همش رو این مبنا بود که دوباره دارم تلاش میکنم و روحیه زندگی و امید به زندگی و این حرفا.
انوقت جا یک کلمه درست حسابی حرف زدن میگه "اسم پسرت رو چی میگذاری"
من نمیدونم این آقایون نمیدونن، یا نمیفهمن کی باید شوخی کنن، کی باید جدی باشن
واقعاااااااااااا درکشون نمیکنم
اعصابی دارم ها!
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
سلام رز زرد عزیزم :46:
الهی چقدر ناراحتی
می دونی دقیقا نمیدونن کی باید شوخی کنن !این رو من به تجربه برام ثابت شده
یا ما شاید هم ما نمیدونیم کی باید شوخی کرد...به هر حال ی تفاوتی تو زمینه شوخی کردن بین خانم هاو آقایون وجود داره
فکر میکنم معمولا تا حس میکنم جو سنگینه سعی میکنن شوخی کنن تا از سنگینی جو کاسته بشه ولی ما نه وقتی جو سنگینه سعی میکنیم ابعاداین سنگینی رو تجزیه و تحلیل کنیم نه اینکه با ی شوخی سر و تهش رو هم بیاریم.
رز زرد عزیز اینکه نمی تونی دو نفررو هم زمان تو ذهنت داشته باشی کاملا قابل درکه
خوب اون اقا رو بنداز بیرون از ذهنت
هر وقت اومد مرد و مردونه گفت من میخوام با شما ازدواج کنم سعی کن دوباره جاش بدی
بندازش بیرون همین الان.
سخته کسی رو منطقی قبول کنی، بعد دل بسته بشی ... بعد ببینی تک تک چیزهایی که تو همیشه آرزوش رو داشتی اون داره مثل داشتن یک مادر همراه (مامانش خیلییییییی ماهه )
و هزاران موضوع دیگه که باعث بشه مطمئن بشی به تمام معنا میتونی زندگی زیبایی کنار این آدم بسازی، و قدر تک تک خوبی هاش رو بدونی....
رز زرد عزیز داری خیلی فانتزی راجع به اون اقا فکر میکنی این ذهنیت فانتزیت باعث میشه تصمیم غلط بگیری
شاید از دور اون همون باشه که تو آرزو داشتی ولی وقتی میری زیر ی سقف اصلا زیر ی سقف هم نه
وقتی کمی بهش نزدیک بشی می بینی سراب میدی
دلبسته شدی و فکر میکنی اون بهترین شانس زندگیته
نه اصلا این نیست
اصلا این که هنوز نمیتونه با خودش کنار بیاد من رو ناراحت میکنه به هر دلیلی حالا.
RE: آستانه جرقه اولیه برای علاقه مندی بالا رفته! چه کنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین آریایی
می دونی دقیقا نمیدونن کی باید شوخی کنن !این رو من به تجربه برام ثابت شده
یا ما شاید هم ما نمیدونیم کی باید شوخی کرد...به هر حال ی تفاوتی تو زمینه شوخی کردن بین خانم هاو آقایون وجود داره
فکر میکنم معمولا تا حس میکنم جو سنگینه سعی میکنن شوخی کنن تا از سنگینی جو کاسته بشه ولی ما نه وقتی جو سنگینه سعی میکنیم ابعاداین سنگینی رو تجزیه و تحلیل کنیم نه اینکه با ی شوخی سر و تهش رو هم بیاریم.
ممنونم گلی بابت حرفت :46::46:شناخت بیشتر دنیای مردان لازمه دیگه:82:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین آریایی
هر وقت اومد مرد و مردونه گفت من میخوام با شما ازدواج کنم سعی کن دوباره جاش بدی
بندازش بیرون همین الان.
میدونی چقدر وحشتناکه یه آدم رو پرت کنی بیرون از ذهنت، (تازه آدمی که هی میاد میپرسه هنوز دیر نشده؟ وقت دارم؟) بعد دوباره جاش بدی. البته شاید هم لازم نباشه دوباره جاش بدی.
من هی به این خدا میگم باید کمی علم غیب به آدمهات میدادی هااا!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین آریایی
رز زرد عزیز داری خیلی فانتزی راجع به اون اقا فکر میکنی این ذهنیت فانتزیت باعث میشه تصمیم غلط بگیری
شاید از دور اون همون باشه که تو آرزو داشتی ولی وقتی میری زیر ی سقف اصلا زیر ی سقف هم نه
وقتی کمی بهش نزدیک بشی می بینی سراب میدی
نازنین جان، راستش دیگه انقدر تو این شناخت آقایون پوست کلفت شدم که نمیگم هیچی، اما تقریبا کنترل شده و بدور از فانتزی سعی کردم بشناسمش.
خوب همون طور که قبلا گفتم ایشون از آشنایان خانوادگی ما هستن. شناخت دورادور از سبک زندگی خانواده هم داریم. یک هفته با هم مسافرت رفتیم و زندگی کردیم. نمیگم ایراد ندارن. دارن. اما در کل به نظرم مساعد اومد.
البته جمله آخرت که دیگه اینجا نقل قولش نکردم خیلی برام ارزش داشت و مهمه. آره. حرفت درسته.