RE: دختر داييمو دوست دارم اما..........
سلام دوست عزیز
من به احساس شما احترام میذارم ولی چندتا نکته رو میخوام بهتون بگم چون خودم شدیداً درگیر همچین ماجرایی بودم.البته امیدوارم این عشق و عاشقی مجال فکر کردن هم بهتون بده.
دختردایی شما 19 سالشه..زمان جوونی و شیطنت..با این چیزایی هم که تعریف کردین معلومه به قول کامروا یه کم هنوز تو عوالم بچگیه.که البته نمیشه بهش ایراد گرفت.چون همینه که هست.
حالا اون به هردلیلی به شما جواب منفی داده اما...
اما شما سعی داری با ابراز محبت و تب و تابای هیجانی اونو سمت خودت بکشونی.اونم به اقتضای سن و طبیعتش از این بازی بدش نمیاد.اما شما راه غلطی دارین میرین.باور کنید این روش خوبی واسه دوست داشتن و ابراز محبت نیست.این که اینطوری احساس دختر داییت رو به هیجان بیاری و ازاین طریق اونو پابند خودت کنی.
اگه واقعا دوسش داری فقط و فقط رسمی اقدام کن ولاغیر..باید اجازه بدی تو یه محیط منطقی فکر کنه،مشورت کنه و جواب بده.
اینکه میخوای بدونی جوابش چیه؟پس بزرگترا بوق هستن دیگه..نگفتن جواب مثبت بگیر بعد برو خواستگاری..گفتن برو خواستگاری تا جواب بگیری.
البته من امیدوارم هرچی به صلاحتونه پیش بیاد و چه بهتر اخرش خیر و خوشی و وصلت باشه.اما عقل سلیم میگه اونور قضیه رو هم نگاه کن.اگه بنا به دلایلی این وصلت انجام نشه شما اون دختر رو ازنظر احساسی وابسته خودتون کردید،خودتونو وابسته اون کردید،چقد ضربه میخورید؟
یا اصلا اخر سر بهت جواب رد بده..یقشو نمیگیری که منو سرکار گذاشتی؟با احساسم بازی کردی؟؟
خواهشا این بازیا که ازقضا خیلی هم پرهیجان و وسوسه کننده هستن رو بذار کنار.
ضمن اینکه پدرها رو دختراشون غیرت دارن.من مطمئنم داییت هیچ خوشش نمیاد تو نصفه شبی با دخترش اس ام اس بازی کنی.
اصلا خدا رو چه دیدی؟؟ممکنه شرایط یهو عوض بشه..اونوقت داییت ازاین قضیه باخبر بشه اونوقت چقد از دستت دلخور میشه.حتی ممکنه جواب رد بده.
یا همین خواهر گرامیتون فردا اگه شما جواب رد بشنوی خون خواهریش به جوش بیاد و واسه تلافی چرا برادرمو سر کار گذاشتی یه بوق و کرنا بگیره دستش و جار بزنه تو فامیل و بگه ای این دختره که داداشمو اذیت میکنه چقد باش حرف زده و چه و چه و چه.
انوقت اختلافی تو فامیل پیش میاد که دهن به دهن میگرده و نمیشه جمعش کرد.
میدونم الان داغ داغی و میگی نمیشه و خواهرمو میشناسم و خودمو میشناسم و داییمو...
اما وقتی این چیزا پیش اومده همه حرفا یادت میره.
بازم میگم..فقط اقدام رسمی...فقط.
موفق باشی
RE: دختر داييمو دوست دارم اما..........
سلام بهار زندگي
ممنون از راهنماييت..اكثر حرفايي كه زديد از رو منطق بود و حقيقت داشت..ممكنه اگر نه بگه واسه مدتي ناراحت شم و بگم كه منو بازي دادي چون زياد واسم عشوه اومد و دلبري كرد من تو خيالم فكر ميكنم چراغ سبز نشون داده ولي اگه نه بگه واااااااااااااااي...از مردن واسه من بدتره حالا بدتر از اون اينه به يكي ديگه جواب مثبت بده.فكرشم عذابم ميده..
در مورد اينكه ممكنه داييم بفهمه ازم دلخور ميشه 100% حرفتو قبول دارم.حتي ممكنه كلا رابطه خانوادگيمونو قطع كنه ولي دختر داييم خودش حواسش جمعه چون خيلي از باباش ميترسه.يه شكهايي كردن (هم داييم هم زن داييم)..ولي احتمال خيلي زياد همونطور كه تو پست قبلي گفتم يكم وضع ماليم بهتر شه حتما رسما اقدام ميكنم.اتفاقا بعد از اينكه اون خواب بد(ازدواج كردنشو)ديدم با پدرم حرف زدم اونم حرفمو تائيد كرد وگفت به محض اينكه يكم وضعم بهتر شه ميريم..منم فعلا زياد دور و برش آفتابي نميشم...ولي ثانيه اي نيست كه به فكرش نباشم...
واسم دعا كنيد و همچنان به راهنماييتون ادامه بديد احتياج دارم
RE: دختر داييمو دوست دارم امااما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
لطفاً تا وقتی وضعت بهتر میشه و رسماًاقدام میکنی از این رابطه و بازی جذب دست بردارید .
پست بهار را یک بار دیگر بخوان و جدی بگیر .
چون قصدت جذب بیشتر اوست و رابطه و اس ام اس بازی راه انداختی که او را هم وابسته می کنی و این رابطه درست و سالم نیست پس بنا به قانون طبیعی عمل و عکس العمل ،مطمئن باش قضیه لو میره و کل آرزوی شما میره رو هوا . اگر این را نمیخواهید دست از این رابطه بردارید و با خانواده ات صحبت کن که با خوانواده دایی صحبت کنند که قصد خواستگاری هست اما میخواهید کمی وضع اقتصادی بالاتر از این بشه . ممکنه اونها بگند نیاز نیست تا اونموقع صبر کنید و می توانید قدم پیش بگذارید و اقدام کنید و .....
.
RE: دختر داييمو دوست دارم امااما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
سلام باز منم
ببین میدونی پسر خاله من چیکار کرد تا هم منو داشته باشه و هم یه کم به اوضاعش سر و سامون بده این بود:
رک اومد با مامانم حرف زد گفت من دخترتون رو میخوام و عاشقشم. ولی حالا چون سنمون کمه و من هم موقعیت ازدواج ندارم نمیتونم جلو بیام و از مامانم بخوام پا پیش بذاره. بعد مامانش با مامانم حرف زد و چون منم موافق بودم جواب بله به مامانم دادم . حالا مامانم به خواهرش چی گفته بودم نمیدونم ولی این ماجرا موند تا پارسال که من ارشدمو گرفتم و باهاش ازدواج کردم. شما هم از من میشنوی این موضوعی نیست که پنهانش کنی و خودتو عذاب بدی. این چیزیه که خیلی راحت قابل حله . واسه خودت مسئله اش نکن. از خانواده ات بخواه با خانوده اش حرف بزنه. بالاخره فامیلین بزرگترا زبون همو بهتر میفهمن . با اس ام اس بازی و اینا کاری از پیش نمیبری. اینو مطمئنم. پس از خواهر بزرگترت حرف بشنو و کارو بسپر به کاردون یعنی خانواده ها
RE: دختر داييمو دوست دارم امااما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
اوضاع کاری ات برای ازدواج خوبه فقط مشکل سنتونه که فعلا واسه مستقل شدن زوده پس بعد گفتن حرف دلت دیگه صبر کن. پشیمون نمیشی.
RE: دختر داييمو دوست دارم امااما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
سلام.....
ممنون ممنون ممنون
از نظرات و راهنمايياتون واقعا متشكرم..يه چيز كه من تو تمام نظرات شما ميبينم و مطمئنم كه اشتباه فهميديد(البته ببخشيد كه اينطوري ميگم) اينه كه من گفتم اس ام اس بازي كردم ولي فقط يه شبي كه خواهرم پيشش موند با گوشي خواهرم اينكارو كردم از اون به بعد اس ام اس خاصي ندادم (يه بار كه به خاطر تند حرف زدنش اس ام اس معذرت خواهي داد يه بارم كه كادو دادم اس داد كه اونم گفت از اينكارا نكنيد كه اينا رو هم خودش داد من اس ام اس خاصي ندادم) چون شمارشو ندارم.در حقيقت باباش نميذاره شمارشو به نامحرم بده (كه كارشم درسته)...
مادرم هم از تمام نظراتتون با خبره وهمه رو براش ميخونم.مامانم ميگه موقعي كه زنگ ميزنه با خواهرت حرف بزنه باهاش حرف بزن و احوالپرسي كن ولي متاسفانه صداشو ميشنوم هول ميشم نميدونم چه حسيه...حتي يادم ميره حال خودشم بپرسم..بعضي موقعها هم كه شماره خونشونو رو گوشي ميبينم حتي برنميدارم و خواهرمو صدا ميكنم...
ابجي بزرگه در نظر شما هم بايد بگم الان از نظر خودم فعلا وضع ماليم جالب نيست يعني واسه اينكه يكم به سر و وضع خودم برسم خرجم زياده ولي خدارو شكر نسبت به سه چهار ماه گذشته حقوقم بيشتر شده
چشم حتما به نظرتون احترام ميذارم و اونطور كه شما ميگيد پيش ميرم سعي ميكنم زياد دور و برش افتابي نشم و رسما برم خواستگاريش.بازم تشكر خوشحال ميشم از نظراتتون اگر باز حرف يا نظر جديدي به ذهنتون رسيد بهم بگيد حتما استفاده ميكنم
روز بخير
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
سلام....خوبيد؟
من يكشنبه رفتم تا مادرم رو واسه ازمايشه رماتيسمش همراهيش كنم يه خط دوقلو همراه اول كه اخرين رقمش فقط يك شماره فرق داره
820_ _ _ _0910 و821_ _ _ _0910 رو واسه خودمو دختر داييم گرفتم امشب خونشون بوديم به ابجيم گفتم بهش بگو ولي جوابش فقط سكوته...و جالب واسه من همينجاست كه چرا سكوت؟
شما ميدونيد معني اين سكوت چيه؟
پسرداييم خيلي چاقه منم يكم شكم دارم اما نه به اندازه اون...يه روز ابجيم از دختر داييم پرسيد چرا همش نه ميگي گفت تو باشي با پسرداييت كه انقد چاقه ازدواج ميكني؟؟؟
منظورش فكر كنم اين بود كه اون بايد لاغر كنه منم يه ماهه دارم ميرم باشگاه و كمي تاحالا لاغر شدم ولي گاهي اوقات سكوتش منو متحير ميكنه كه يعني چي؟؟؟ چرا سكوت؟
اگه شما ميدونيد كمك كنيد
ممنونم ...
مخصوصا شما خانم kamr كه تجربه داريد و شايد شما هم براي پسر خالت اينكارو كرده باشي ميخوام بدونم اگه اينكارو كردي دليلت چي بوده
شب خوش
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
بهتره تمرکز زدایی کنی و به زندگیت برسی و درست و تا وقتی رسمی اقدام نکردی این فکرها را نکنی و و کار اشتباهی کردی برای او خط همراه خریدی و .... به شما توصیه شد ارتباط نگیر چون نه کار درستی هست نه پنهان میمونه حالا رفتی خط همراه خریدی دادی که ارتباط حفظ بشه یا حتی به عنوان هدیه ؟ مطمئن باش این کارهای شما لو میره اون وقت است که از پلهای خراب کرده پشت سرت خواهی آمد و نالان تاپیک باز می کنی .
وقتی می دانی که این ارتباط درست نیست . داییت بفهمه بسیار برآشفته میشه یعنی راه اشتباه را آگاهنه میری و برای داییت هم پشیزی ارزش قائل نیستی .
بنا به عنوان تاپیک نیز باید بگم تا وقتی اقدام رسمی صورت نگرفته حرف زدن از تصمیم دختر دایی و .... بیجاست .
.
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
سلام
من که قبلا بهت گفتم تا اقدام رسمی نکنی جواب خاصی نمیگیری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دختر دایی شما واقعا نمیدونن از شما چی باید بخوان ؟ یعنی اصلا نمیدونن چه چیزایی برای یک ازدواج و زندگی موفق لازمه؟ واسه همین الکی دارن بهونه میارن. راستش رو بخوای اون اصلا تو سنی نیست که بتونه تصمیم بگیره. اون به مشورت با یه بزرگتر نیاز داره که شمایید که این مسیر رو با اقدام رسمیتون باید براشون هموار کنید که اون راحتتر بتونه با مادرش حرف بزنه.
تا وقتی حرف به بزرگترا نکشه همین آش و همین کاسه است. دلیل سکوتش فقط همینه که نمیتونه سر خود تصمیم بگیره.
یه چیز دیگه: سعی کن کارت به اس ام اس بازی و حرف زدن با گوشی نکشه. تو رو خدا این کارو نکن :316:. من تجربه بدی داشتم و ................................................. گه دختر داییتو دوست داری براش خط نخر و با موبایل حرف نزن . باور کن عشقی که تو قلبته ارزشش خیلی بیشتر از اینه که با این کارای بچه گونه خرابش کنی البته صد در صد عاقبت خوبی هم نخواهد داشت
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
سلام...
خوبيد؟؟؟
ممنون از راهنماييتون...من ارتباط اس ام اسي و نامه رو اونطور كه گفتيد باهاش قطع كردم من خط خريدم ولي بهش ندادم...چون از شماره خطها خوشم اومد گرفتم تا واسه اينده بهش بدم فقط بهش گفتم خواستم نظرشو بدونم كه اونم چيزي نگفت..سكوت كرد.اونشبم رفتيم خونشون ديگه به اندازه قبل بهش نگاه نميكردمو زياد بهش توجهي نداشتم...بذار ببينم اگه بشه بعد از محرم صفر مادرم اينا رو شير كنم بفرستم حرفاشونو بزنن احتمالش هست طبق گفته بعضي از دوستان بگن فعلا لازم نيست پول خاصي داشته باشي پا بذار جلو و بيا...چون خانواده پر توقعي نيستند..ممكنه طبق نظر خانم kamrدختر داييم منو دوست داشته باشه ولي نياز به مشورت داشته باشه اينطوري اگه جواب مثبت بشنوم ممكنه اجازه رفت و امد بيشتر جهت شناخت با دختر دايمم بهم بدن..اين ماه خدارو شكر حقوقم بيشتر ميشه..4شنبه شركت بودم اونطور كه اونا گفتن حدودا 20% نسبت به ماه قبل فروشم زياد شده و اين خيلي خوبه...تو اين سه ماهي كه اينجام ماهي 10ميليون داره به فروشم اضافه ميشه و اين نشونه ي اينكه دارم مشتري بيشتري جذب ميكنم و كارا خوب پيش ميره البته من اون روزي كه شركت بودم رفتم كه فاكتورامو ببرم اونا قبل از اون روز رو فروششو بهم گفتن با وجودي كه من 3روز فاكتور دستم بود وديدم كه هنوز يه سري فاكتورامم نزدن و اينا هم اضافه ميشه به فروشم ولي متاسفانه من دو تامانع سر راهم دارم كه موندم چيكار كنم..من نه سربازي رفتم نه درسم تموم شده اگه سربازي نرم ممكنه يه موقعيت خوب واسه دختر داييم جور شه كه سربازي رفته باشه بعد داييم اينا بدن بره و به اميد من نشينند..اگرهم برم هم كار و موقعيتمو تو اين شركت از دست ميدم(چون من تنها ويزيتور اين شركتم و مسلما اونا 2سال منتظر من نميونن تا سربازيم تموم شه بعد بيام و حتما يه ويزيتور ديگه ميگيرن)هم مجبورم درسمو نيمه كاره ول كنم و مدرك معادل كارداني بهم بدن و از درسمم بمونم...
به نظرتون چيكار كنم يه راه خوب بهم پيشنهاد بدين...ممنون ميشم
البته داداشمم ويزيتوره يه بار به نظرم رسيد كارو بسپرم دست اين ولي چون من سه ماه كار كردم ممكنه هم شركت هم مشتريا به داداشم عادت كنندچون اون دو ساله اينجاست و ديگه منو قبول نكنند..نميدونم..باور كنيد موندم تورو خدا در اين موردم راهنماييم كنيد كه كدوم كار بهتره.. ميگم برم خواستگاري جواب مثبت بگيرم حداقل خيالم راحته دختره مال خودمه بعد كارو بارم روبراه شد برم سربازي...من كه درسخون نيستم بيشتر بخاطر مدرك ميخونم الانم دارم وقت تلف ميكنم تا پاي خودمو تو شركت سفت كنم ولي شك دارم ايا كارم درسته يا نه بازم ممنون ميشم راهه درستو نشونم بديد
شب بخير