ببخشید یعنی چی نمیخوای تهمت بزنی ؟با این اوصاف بازم باورت نمیشه که .....نقل قول:
نوشته اصلی توسط هاجس
زودتر به خودت بیا دختر . انگار نمیدونی دور و برت چی میگذره ...
نمایش نسخه قابل چاپ
ببخشید یعنی چی نمیخوای تهمت بزنی ؟با این اوصاف بازم باورت نمیشه که .....نقل قول:
نوشته اصلی توسط هاجس
زودتر به خودت بیا دختر . انگار نمیدونی دور و برت چی میگذره ...
عمه خانم تنها زندگی می کنند؟
شما در یکسال ازدواج، چهار ماه را قهر بودی و خانه پدری؟ کسی نیامد بپرسه چرا که شما علت را بگی؟ مثلا پدر شوهر؟
وقتی پدر شوهرتون گفت نذار با عمه رفت و آمد کنه، نگفتی چرا؟ ادامه ندادی صحبت را؟ هر کسی باشه می پرسه چرا؟
آقایون معمولا کم وارد این مسایل می شن. ببین چقد جدی بوده که پدرشوهر به شما هشدار داده!!
چه رابطه دردناکی. من از خوندنش قلبم درد گرفت. کاش که دروغ باشه.
منظورت از فیلمی که می گی چی هست؟ مگه از خوابیدن هم فیلم خانوادگی و یادگاری می گیرند که شما می گه همه بودند و ...
پيدا عزيز من از پدر شوهرم دليلشو پرسيدم ولي ايشون گفت كه چون با هم صميمي هستن خواهر من دوست داشته خودش براش همسر انتخاب كنه و حالا كه شوهر من با من ازدواج كرده ممكنه بخواد زندگيمو خراب كنه
منم باور كردم
آخه شوهر من اهل نماز و روزه و عبادته نميتونم باور كنم كه داره همچين گناهي رو مرتكب ميشه راستش يه بار ازش پرسيدم كه اگه چيز بيشتري بينتون هست بذار منم بدونم كه به شدت عصباني شد
گفت چطور به خودت اجازه ميدي همچين فكري راجع به من بكني
كارشناساي عزيز نميخواين كمكم كنين
يعني بايد شوهرمو ، عشقمو ، عمرمو ، همه زندگيم رو تقديم كنم به عمه ش و طلاق بگيرم
واقعا منظورتون اينه
سلام هاجس عزیز
به نظر منم این احساسی که به عمه اش داره اصلا طبیعی نیست،اصلا من ذهنم رو جای بدی نمی برم ولی همین علاقه شدید اصلا جالب نیست،و اینکه میگه عمه ام رو از تو بیشتر دوست دارم..
نمی تونی با خود اون عمه صحبت کنی؟تا حالا صحبت کردی؟مادر شوهر هم داری؟
همسر شما خواهر نداره یا عمه دیگه ای نداره که با اونها صحبت کنید؟
به نظر من هرچه زودتر با همسرت حضورا پیش مشاور برید و مشکلتون رو مطرح کنید.
خودم تا حالا باهاش صحبت نكردم آخه شنيدم كه خيلي بد دهنه ترجيح ميدم اصلا باهاش رودررو نشم
حتي پدر شوهر و مادر شوهرم هم ازش مي ترسن
خانواده شوهرمم باهاش سر همين موضوع قهرن حتي پدر شوهرم با شوهر منم حرف نميزنه ولي با من رابطه شون خوبه
بار آخري كه قهر كردم پدر شوهرم مجبورم كرد كه مهريه م رو اجرا بذارم گفت شايد با اين كار به خودش بياد و بچسبه به زندگيش ولي اثر نداشت
تو اين مدت خيليا رفته بودن باهاش صحبت كرده بودن حتي همكارا ولي همه وقتي برميگشتن ميگفتن كه بهشون توهين كرده
با اين وجود نميدونم چرا همسرم عاشق اونه
باور كنيد اونقدر زشته كه نميشه نيگاش كرد در صورتي كه من ازهمه لحاظ هيچ كمبودي ندارم نه ظاهر نه خانواده بدي دارم نه بددهنم هميشه م از لحاظ مالي بهش كمك كردم نميدونم چرا با من اينجوري ميكنه
ميگه من تو دنيا فقط دو نفرو دوست دارم اول عمه م بعدش تو:316:
يه بار كه يه هفته قهر كردم وقتي برگشتم به گوشيش مسيج داده بود كه :
(( بازم عشقت برگشت تاريخ مصرف من تموم شد؟)) !!!!!
دلم نميخواد جا بزنم
ميخوام بشم تنها كسي كه همسرم عاشقشه
نميخوام طلاق بگيرم:302:
مدير همدردي عزيز
نميخواين كمكم كنين؟؟؟؟؟
سلام عزیزم یعنی اینقدر وابستگی رو شما قبل از ازدواج نفهمیدی یا جتی همین پدرشوهر و مادرش بهتون نگفتن ؟؟!!!
خوب الان بگید که کمکتون کنند این موضوع یک کمی گنگ هست!!
هیچ چیز دیگه ای نیست که شما برامون نگفته باشید ؟
باید به مشاوره حضوری بروید و خیلی جدی روی این موضوع وقت بذارید چون خیلی مهمه
معلومه كه ميدونست
خودش بهم گفته بود قبل از اينكه نامزد بشيم گفت من دوتا مشكل دارم يكي مالي كه بخاطر وام هايي كه گرفتم خيلي بدهكارم
يكي ديگه م عاطفي
گفت من يه عمه دارم كه از كوچيكي با هم بزرگ شديم و اون عمه تا حالا خيلي به من كمك كرده اجازه بده بعد ازدواج بهش كمك كنم
منم چون فكر ميكردم يه مسئله طبيعيه قبول كردم بهش گفتم مشكلي نيست ولي بعد از ازدواج خانوادت بايد در اولويت باشن اونم گفت كه اينو ميدونه و فقط قصدش جبران كمك هاي عمشه
نميدونم چيكار كنم
باور كنم يا نه
اخه اگه فقط اينه پس چرا بهم دروغ ميگه و ميره اونجا
من كه بهش گفتم كه ديگه رو اين موضوع حساس نميشم
عزیزم بعضی مواقع باید حساس شد چون قضیه حساسه باید چشما رو باز کرد
اینکه دوروبری ها هم همه متوجه شدن نشون میده که این ارتباط به هیچ وجه معمولی نیست
لازم نیست فعلا انقدر به طلاق فکر کنی و بترسی
باید قضیه رو کامل واسه خودت روشن کنی بعد یه راهی پیدا کنی
تنهایی نمیتونی حلش کنی از کسایی که فکر میکنی صلاحیت دارن کمک بگیر
خانواده خودت میدونن؟عکس العملی نشون ندادن؟
حتما پیش یه مشاور برو و از پدر همسرت هم کمک بخواه.................................
پدر شوهرم قبلا باهاش صحبت كرده ولي كارشون به دعوا و فحاشي رسيده
ولي اون بازم كار خودشو ميكنه و با مسيج دادن و مظلوم نمايي شوهرمو ميكشونه طرف خودش
هرچقدرم كه من محبت ميكنم و از در دوستي وارد ميشم فايده نداره
راستش شوهر من از همه لحاظ مرد خوبيه يعني اگه من با اين موضوع كاري نداشته باشم و خودمو بزنم به بي خيالي زندگيم عاليه
ولي به محض اينكه ازش گله كنم يا راجع به عمه ش كنجكاوي كنم از اين رو به اون رو ميشه
مشكل منم اينه كه نميتونم بهش فكر نكنم . وقتي ميره بيرون تن و بدنم ميلرزه
اونقدر پيش خودم فكراي ناجور ميكنم كه سر درد ميگيرم بعدشم وقتي مياد خونه يه بهانه جور ميكنم و الكي بهش گير ميدم بعدش دعوامون ميشه
يه عادت بد كه دارم اينه كه مدام ازش ميپرسم كه چرا منو دوست نداره
اين سوال خيلي عصبيش ميكنه