سلام به همه ی شما خوبان
بچه ها دلم خیلی گرفته امشب جاریم با یکی از فامیلاشون اشنایی میداد در مورد من و اونا یه دخترشون که خیلی خوشکل هستو تازه عروس کردن شنیدم جاریم داشت بهشون میگفت من اگه میدونستم دختر به این خانمی و خوشکلی دم بخت داشتی خوب واسه برادر شوهرم خواستگاریش میکردم(شوهر من) من با شنیدن این حرفش کلا اعتماد به نفسمو از دس دادم دل هزار جا رفت که اگه شوهرم قبل من اونو میدید حتما میگرفتش اخه خیلی خوشکله و من تقریبا زشتم به قول دوستام و فامیل 30 در صد شبیه افغانیها وژاپنی هام و رنگ پوستم سبزست البته نه زیاد.
با شنیدن این حرفش صدام با لحن ناراحتی رفت بالا و گفتم چه بحثی دارید که انقد داغ تو این سرما نمیخواید برید خونه هاتون راه برگشت از هیئت.
با اتفاق امشب دلم ناامید شد اخه هرکی تو مبحث سایر مشکلات خانواده گی موضوع مطمئنم سلامت روان ندارم راهنماییم کرده باید بدونه با این همه نداری(نداشتن زیبایی اخلاق خوب هوشو حافظه اندام مناسب هنر آشپزی خوب و.........) احساس پوچی شدید میکنم همدرد میخوام هم دل میخوام کمک میخوام البته خودم میگم از بس شوهرم سرمو به دیوار کوبونده دچار فراموشی شدم و تنها حسنم از نظر شوهرم رعایت کردن حریم زنو مرد محرم نامحرمه .
ای خدا:302::302::302::302:
حالا هی بگید اعتماد به نفسم کمه با وجود این همه خلأ معلومه هرکسی جای منم بود همین بود دیگه حتی با ازدواجه که داشتم حتی دوستام و خانوادمم از دس دادم تا حدودی،همه شهرستانن و من تو تهران فقط یه جاری و یه خواهر شوهر دارم که اونم داره میره اتریش یه اخلاق گند دیگم اینه که به اسونی با کسی دوست نمیشم اما اگه شدم دیگه ولش نمیکنم مثل دوستام تو شهرستان آیا هست کسی که به من یاری دهد :316:نه اینکه حسینیم میخوام از پارتیم استفاده کنم و تو محرمی استفاده بیشتر از راهنمایی هاتون بگیرم.
جناب مدیر سایت و کارشناسای گرامی آیا هست کسی که مرا یاری دهد؟ خدااااااااا:323:
با تشکر فراوان از مدیر سایت
مرسی و ممنون
:72: