RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
خیلی ممنون از دوستان خوبم بابت همدردیتون
اینهمه تشکر که زیر موضوع من زده شده خود نشانی از این است که دوستان چقدر حساسیت نشان دادند به موقعیت من و همدلی خودشون را نشون دادند
راستش ترس های زیادی داشتم و دارم ، ترس از این که دوباره نتونم ازدواج کنم و بچه دار بشم ، ترس از این که حتی اگر بتونم باز با مشکلات بزرگی دست و پنجه نرم کنم ، ترس از قضاوت ترس از جامعه . ولی دوست دارم بگم که این ترس هام کمرنگ تر شده. در واقع در کنار این ترس ها امیدهایی هم جوانه زدند.
زندگی با یک فرد افسرده مرگ تدریجی رویاهاست ، این حرفی بود که دکتر شیری در جواب به ایمیل من داد. با دکتر هلاکویی تماس گرفتم . در واقع به هر دری زده بودم و فکر می کنم تصمیم درستی گرفتم. در واقع اطمینان دارم از تصمیمم. و حالا وقتشه که تبعات این تصمیم را بپذیرم و روز به روز کمرنگ تر و کمرنگ ترش کنم . تحت مشاوره و رواندرمانی هستم. هفته ای یک بار. چون نیاز داشتم و فکر می کنم در این روزها خیلی کمکم می کنه. با دوستانم وقت می گذرونم و این چهار روز عذاداری را سعی خواهم کرد طبق گفته استادم خوب فکر کنم راجع به زندگیم و در واقع عمیقا بفهمم از زندگی چی می خوام و سعی کنم دهه سی زندگیم را با کمترین اشتباه و بیشترین موفقیت سپری کنم.
مرگ تدریجی رویاها را من با چشم خودم دیدم. وقتی با یک فرد افسرده با هیجان راجع به پروژه ای، موفقیتی، تصمیمی حرف می زنید جوابی نداره به جز حرفهای ناامید کننده و ایجاد ترمزهای روانی و یا سکوت. سه سال مدام تحت این پاسخ ها قرار گرفتن شخصیت ذاتا تلاشگر و امیدوار منو تحت تاثیر قرار داده . ولی حالا که ایشون از زندگی من دور شده بعضا احساس می کنم دوباره دوست دارم برنامه بریزم. تلاش کنم. بلند پروازی کنم حتی و تخیل کنم به امید فردایی بهتر و این بار با تجربه ای بیشتر. درسته این جوانه های امید هنوز خیلی کوچیکند و کمتر ظاهر میشند ولی حضورشون را احساس می کنم. من قهرمان زندگی خودم هستم و باید این زندگی را راس و ریس کنم و نجات بدم. باید از هر فرصتی برای ایجاد شادی و نشاط از دست رفته استفاده کنم .
در واقع الان افکار ناامید کننده دارم ، ترمزهای روانی زیاد دارم ولی واقعیتش از ته دل یه نور امیدی و یه خوشحالی کم سویی هم دارم که مجبور نیستم با یک آدمی که رویاهامو یکی یکی داشت از بین می برد زندگی کنم. احساس پرنده ای را دارم که از یک قفس آزاد شده. درسته هنوز زوده که بتونه پرواز کنه و بلند پروازی کنه ولی پرنده هنوز هم پرنده هست . بازم برام بنویسید. دوست دارم بشنوم و خودم را در جمع دوستان همدردی احساس کنم .
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
سلام سابینا جان:72:
نمی دونم قبلا واست نوشتم یا نه ولی همیشه تاپیکاتو دنبال میکردم. حتی وقتایی که یه مدت طولانی نمی اومدم همدردی بعدش میرفتم سرچ میکردم ببینم ازت خبر جدیدی شده یا نه.
واقعا بهت تبریک میگم بخاطر تصمیمی که گرفتی.چون خودت به این رسیدی که :
نقل قول:
مرگ تدریجی رویاها را من با چشم خودم دیدم. وقتی با یک فرد افسرده با هیجان راجع به پروژه ای، موفقیتی، تصمیمی حرف می زنید جوابی نداره به جز حرفهای ناامید کننده و ایجاد ترمزهای روانی و یا سکوت.
بخاطر تولد جرقه رویاهات و آرزوهات واقعا خوشحالم و امیدوارم هر چه سریع تر به آرامش واقعی برسی و اسوه ای بشی واسه زنان و دخترانی که زندگی های مشابه داشتند.
روزهای زیبایی رو واست آرزو میکنم:72::43:
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
دوستان عزیزم
وقتی بحث طلاق پیش میاد مهریه چیزی میشه که روش بحث میشه به عنوان مسئله ای که نه کسی داده نه گرفته
خانواده من مصر بودن که من مهریه بگیرم و منم بهشون گفتم که توافق کنند سر یه مبلغی و قضیه به دادگاه کشیده نشه . مهریه من 200 تا سکه بود که خانواده ایشون با توجه به وضع مالی عالیشون به راحتی می تونستند پرداخت کنند ولی پیشنهاد اونها این شد که هر چی کادو و طلا و ... دارم دست من بمونه و تنها دارایی ایشون که ماشین پراید هست و 10 میلیون پول به من داده بشه که برادر من موافقت نکردن.
سر این قضیه وکیل گرفته شد و تا حکم مهریه رفت در منزل ایشون ایشون دیروز به من زنگ زدند و فحاشی بسیار شدید و در حد اینکه گفتند وقتی تو با من عقد کردی باکره نبودی که دروغ محض بود و خودشون هم میدونن که بودم . خلاصه بحث به دعوا کشیده شد و جدال بین خانواده ها و من و ایشون.
من از دیروز تا الان فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که زندگی و آرامش من بسیار مهم تر از اینه که من دو سال تو دادگاه ها بدوم و آخرش با توجه به اینکه ایشون چیزی به نامش نیست ماهی یه نیم سکه بگیرم یا نگیرم . زندان هم که برداشتن و ...
تازه من اهدافی دارم که اینطوری خیلی وضعیتم معلقه و نمیتونم تمرکز کنم و به خودسازی و دنبال کردن هدف خودم بپردازم .
امروز با یکی از دوستانم که فرد بسیار عاقلی هست و تجربه ای مشابه داشته صحبت می کردم و با پدر ایشون که فرد بسیار عاقل و با شخصیتی هست . البته فامیل محسوب میشن نه دوست. خلاصه اونها هم گفته های منو تایید کردن و درک کردن که معلق بودن وضعیت من بدتر میکنه اوضاع را و مشاور هم همین را بهم گفت که به همین مبلغ که حدود سی میلیون میشه راضی باش و تمومش کن.
من امروز یه کار سرخود کردم و با توجه به این که سی سالم هست این رو حق خودم دونستم که برای زندگیم تصمیم بگیرم
به ایشون زنگ زدم و البته محکم کاری کردم و تمهیداتی چیدم که کسی نفهمه من به ایشون زنگ زدم . قرار شد ایشون 20 تا سکه و تا دو سال ماهی 500 تومن به من بده. بقیه کارهایی رو هم کرده به خدا می سپارم . می خواستم نظر شما رو هم بدونم
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
معلق بودن وضعیت من بدتر میکنه اوضاع را و مشاور هم همین را بهم گفت که به همین مبلغ که حدود سی میلیون میشه راضی باش و تمومش کن.
از مسائل حقوقی این قضیه درست مطلع نیستم،اما با توجه به اینکه داستان مهریه در جامعه ما بسیار تکراری شده و تو هر خانواده ای جداقل در موردش گفته و شنیده شده،من هم مستثنی نیستم و میدونم و دیدم که قسط بندی میکنن.بعد از یه مدت اقا میتونه اعتراض بزنه که زیاده و نمیتونم،بعد باید 2 ماه 1 بار رو یکنید 4 ماه یک بار که اصلا عقلانی نیست یا به کل بی خیال بشید.چون معمولا دادگاه به نفع اقایوون که درامد کم دارند،رای میده.
پس هر چه زود تر بهتر و دراین تصمیمتون شک نکنید:305:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
تا دو سال ماهی 500 تومن به من بده.
این مورد رو فکر نکنم بتونید به صورت قانونی و قابل استناد ازش بخواهید و مجبورید بین خودتون یک توافق غیر رسمی داشته باشید(مثلا پیش پیش چک بیگیرید کل 2 سال رو..)که مطمئن بعد از یک مدت که آب ها از آسیاب افتاد،از پرداختش طفره خواهد رفت.چک هم که الان خیلی بی اعتبار هست و به کلی سخت میشه پیگیریش.به نظر من بهتره به مبلغ 30 میلیون یا تعداد سکه ها اضافه کنید،بعد اون رو داخل بانک یا طلا یا .... سرمایه کنید تا بعدا پشتیبانه مالی داشته باشید یا بتونید از سودش (تا 23 درصد هم میتونید سود بگیرید) به عنوان در آمد استفاده کنید.
به هر حال امیدوارم موفق باشید و آینده روشنی در انتظارتون باشه.:72:
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
عزیزم من نمی خواهم بگویم متاسفم برای این تلاش هایت و یا حتی نمی توانم بپذیرم که چون پایانی بوده که خواسته تو نبوده پس حتما انتخابت اشنباه بوده.
خوشحالم که تلاش کردی برای ساختن و با خیالی راحت از اینکه انچه در توان داشتی رو کرده ای این رابطه را تمام می کنی.
یادت باشد خودت را بد و خوب و یا حتی انتخابت را بد و خوب نکن. تو در زمان انتخابت به اندازه آگاهیت تصمیم درستی گرفتی و باز هم به مرور زمان در هر مرحله با بالا رفتن آگاهی هایت باز تصمیم گرفتی و الان هم باز انتخاب می کنی. سابینایی که من اکنون می بینم همیشه سعی کرده تمام گزینه ها را برای بهترین انتخاب برود و چنین انسانی هیچ وقت شکست نمی خورد.
امیدوارم همیشه سر بلند باشی.
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
کاش به طلاق نمی رسید
ولی حالا که رسید...
توافق بهترین راهه... حیف عمـــــــــر جوونیت که پای دادگاه و جر و بحث حرروم شه!
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
چون وضع مالی خانوادش خوبه اگه ببینند کار داره بیخ پیدا میکنه مهرتو کامل میدن یا بیشتر گیرتون میاد. الان وقت شل آمدن نیست.محکم وایستید و از حقتون دفاع کنید. شاید خدایی نکرده شما دیگه ازدواج نکنید و با این پول باید همیشه اموراتتون را بگذرونید-به هر حال بهتره اصلا کوتاه نیاید که اونم با زن بعدیش همین کار را بکنه:310:
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
سلام سابینا جان
چون ایشون در حق شما بی انصافی و نامردی کرده و موضوع فقط عدم تفاهم که دو طرف به این نتیجه رسیده باشند نیست به نظر من هم بهتره ایشون کمی اذیت بشه حتی اگه شما از نظر مالی خیلی هم وضعتون عالی باشه
ایشون وقتی علاقه ای به شروع زندگی نداشت نباید شروع میکرد حالا که شروع کرده باید غرامتش رو بده
شما خیلی خونسرد باش به هرحال چون ایشون تمایلی به ادامه نداره پس این قضیه تمام شده هست اگه هم احیانا بره دنبال زندگیش و با کس دیگه ازدواج کنه که فکر نکنم هیچ زن عاقلی با مردی که هنوز تکلیف زندگی قبلیش مشخص نشده ازدواج کنه که شما حق طلاق رو هم علاوه بر مهریه پیدا میکنی
کاری کن دیگه با شما تماس نگیره
هر موقع تماس گرفت بگو فقط با وکیلم صحبت کن
200 سکه که خیلی زیاد نیست ولی اگه خواستی همون 120 سکه که عندالمطالبه شده رو طلب کن و بقیه رو بی خیال بشو
راستش من شخصا احساس میکنم آدم نباید در برابر کسی که عمدا به آدم ظلم میکنه کوتاه بیاد
هر وقت تماس گرفت به حرفش گوش نکن
اگه سر خود به تفاهم عجولانه برسی یادت باشه که الان ایشون اعصابت رو خرد میکنه بعدش باید جواب خانوادت رو بدی که چرا سر خود تصمیم گرفتی که در اون حالت هم به آرامش نرسیدی و به نحو دیگه ای اعصابت خرد میشه
اگه اعصابت میکشه و توانش رو داری از حقت نگذر
ایشون توان پرداخت داره و از طرفی خانوادش هم آبرو دار هستند پس احتمال اینکه کار ناشایستی بکنن کم هست
مجبور هستند قضیه رو درست کنن
اگه به پول مهریه اعتقاد نداری همه اش رو صدقه بده ولی نذار ظالم قصر در بره
اینا نظرات من هست ولی اگه کشش نداری میتونی خانوادت رو راضی کنی و با رضایت اونا به تفاهم برسی چون از این به بعد به خانوادت خیلی نیاز داری پس باید راضی باشن
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
صد در صد که نه بلکه هزار درصد با حرفای فکور موافقم
گذشت باید تو قلبت باشه تا خودت عذاب نکشی
ولی از حقت نباید بگذری این پول در ادامه خیلی کمکت می کنه
نباید راحت ازش بگذری
براتون آرزوی خوشبختی دارم
شما خیلی عاقل و قوی هستین و در عین حال بزرگوار
ولی گاهیم لازمه ادم وایسه و حقشو بگیره
RE: پایان سه سال تلخی بی پایان ، بلاخره تمام شد
سلام سابینا خانم،
اتفاقی وارد این تاپیک شدم و باهاتون آشنا شده و تقریبا اکثر تاپیکهاتون رو خوندم. با خوندن مطالبتون دلم برای همسرم سوخت و براش گریه کردم. کاش اینقدر زندگی ها رو پیچیده نمیکردیم و وقتی نشانی از علاقه نبود با هزارجور حرفهای به ظاهر قشنگ و تکراری و دلخوشکنک مشاوره ای، همدیگه رو اذیت نمیکردیم.
لطفا محمد رو ببخش باهاش کنار بیا. تاوان سه سالی که از زندگیت رفته، سختی هایی که کشیدی، اروزهایی که از دست رفتند، روح شادابی که به سیاهی کشیده،... همه اینها رو من میفهمم ولی همه اش تقصیر محمد نبوده. تقصیر او اینه که بدون اینکه بهت دل ببنده وارد زندگیت شده و بعد دیگه اسیر باقی مونده. که البته این تقصیر کمی نیست که حتما باید تاوانش را بدهد و علاوه بر اون تاوان سختی هایی که با ادامه دادنش بهت تحمیل کرده که من بعید میدونم با پول قابل پرداخت باشه. ولی این جامعه، خانواده اش، مشاورهایی که استفاده کردی و اصول مسخره ای که این مشاورها بهش پایبند هستند،... و خودت، همه مقصر بودند. قبول کن که او هم از این زندگی لذتی نبرده.
اما در مورد مهریه، شاید خودت تنها کسی باشی که بتونه تصمیم درست بگیره ولی من که از دور دارم نگاه میکنم، اگه وضع مالی خانواده اش خوبه به کمتر از 100 سکه رضایت نده.
برات ارزو میکنم دوباره سرپا بشی و روزهای خیلی خوبی در پیش داشته باشی.