اول خودت خودت رو ببخش. وقتی خودت رو بخشیدی می فهمی کار درست چیه.
نمایش نسخه قابل چاپ
اول خودت خودت رو ببخش. وقتی خودت رو بخشیدی می فهمی کار درست چیه.
سلام
ديشب اولين شبي بود كه اميدوارانه كارهامو انجام دادم اعم از نظافت خونه آشپزي و ...
خيلي هم رو رفتار شوهرم حساس نشدم حتي موقعي كه غذا كم خورد گفت مي خوام رژيم بگيريم و غذا اون زوري كه خوشش مي ياد نيست ...اما بعدش كلي بستني و پفك و ميوه و ... خورد
من هيچي نگفتم
فقط اميدوارانه .....اما هنوز كم محلي مي كرد
درسته كه شما مي گيد آدم تو دعوا همه پلهاي پشت سرش رو خراب نمي كنه من خودم هميشه به اين اصل معتقد بودم اما شوهرم جندين بار تو دعوا اين كارو كرد مي تونم بگم از خودش ياد گرفتم ...........اما من اونو مي بخشيدم
ممنونم از نطراتتون
منتظر راهنمايي ها تون هستم
سلام دوست عزیز
خوب خانم ها اغلب احساسی ترن و زودتر گذشت میکنن این مختص شما نیست.اصلا خدا زن رو طوری افریده که با گذشت و صبرش زندگی رو حفظ کنه.از این اتفاقا پیش میاد اماشاید چون همسرت دیگه دوست نداره غرورشو بشکنی و دفعه اول بوده که شما باهاش اینطوری صحبت کردی دیرتر شمارو ببخشه اما محاله دوستی4ساله یکباره ازدلش بره اونم به خاطر 1موضوع ساده.امیدوارم به زود زودی همه چی مثل اول بشه:72:
ديشب شب دوم بود كه من عادي رفتار كردم اما كلا ديروز كم محليش بيشتر شده بود و فقط نقطه اميدوارانه اين بود كه هر وقت نگاهمون به هم گره مي خورد يه لبخند كمرنگ تو چهرش مي يومد
خيلي خسته ام داغونم
عزیزم نا امید نشو ادامه بده، اون همینو میخواد تا از رو بری، کم محلیش بیشتر شده چون فهمیده تلاشتو بیشتر کردی، تو هم بی تفاوت بهش، کار خودتو بکن، انگار نه انگار کم محلیشو میبینی!!!
زمان میبره، اما درست میشه....
الان چند روز گذشته
اما فرقي نكرده
فقط تو كار خونه 2 بار كمك كرد
اما يعني تا كي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه بده، کمکت کرده، نا امید نشو، پیشرفتت عالی بوده، ادامه بده، شمع هم تو خونه چند جاش روشن کن، هم انرژی میده و هم انرژی منفی میگیره، گل طبیعی هم خوبه، استفاده کن، منتظر خبرهای خوب هستیم
اما الان هنسرن یک ماهه دیگه به من نگاه نمی کنه شب دیر وقت می یا وو می ره تو اتاق و در رو می بنده تنها می خوابه می گه ازت متنفرم
خسته شدم بعضی شبها که می یاد می ره تو اتاق اس ام اس بازی می کنه دایی من جون بود تازه فوت کرده اما شوهرم نه تو مراسمش ا.مد نه به ÷در مادرم تسلیت گفت...........
هر چی صبر می کنم و می خوام هر دو هفته یه بار سر مشکلمون حرف بزنم شوهرم راه نمی ده ترو خدا من زندگیمو دوست دارم یعنی شوهرم داره به من خیانت می کنه یا داره زجرم می ده خودش می گه من بخشیدمت اما دیگه دوست ندارم و باید مثل هم خونه زندگی کنیم اما من دوست دارم بچمون با عشق بزرگ شه عشق و علاقه قبلی بین ما باشه
دوست عزیز
امیدت رو از دست نده
به بار دیگه خلاصه وار برامون بگو مشکل اصلی چی بوده؟
در این مدت چه اتفاقهایی افتاده؟
شما چه تلاشی کردی؟
جواب فرشته مهربان رو هم ندادی...دقیقا سر چی دعواتون شد؟
شما و همسرت چند سالتونه؟
بچه تون چطور؟