کمی فکر کنید و دور از عصبانیت و در آرامش با کمک مشاور تصمیم بگیرید ، ممکنه هنوز راهی برای برگشت باشه. من تصور میکنم اگر مهریه رو اجرا بگذارید تمام پل های پشت سرتون برای زندگی با این آقا رو از بین میبرید ، باز هم فکر کنید.
نمایش نسخه قابل چاپ
کمی فکر کنید و دور از عصبانیت و در آرامش با کمک مشاور تصمیم بگیرید ، ممکنه هنوز راهی برای برگشت باشه. من تصور میکنم اگر مهریه رو اجرا بگذارید تمام پل های پشت سرتون برای زندگی با این آقا رو از بین میبرید ، باز هم فکر کنید.
اقلیما تمام حرفات را خوب می فهمم
درسته من هم اشتباهاتی داشتم!
بزرگترین اشتباهم این بود که فکر میکردم فقط خود همسر مهم و باقی چیزها مثل خانواده و نژاد و زبان و مال ......هیچی برام به اندازه شخصیت خود طرف اهمیت نداشت
ومن در ارزیابی این شخصیت دچار اشتباه شدم....اول همسرم ریا کاری کرد و بعد من در پردازش اطلاعاتم دچار اشتباه شدم.
دلم نمیخواد فکر کنی من از موضع بالاتر به همسرم نگاه کردم
من علارغم تمام امکانات رفاهی که خانواده ام در بدو شروع زندگی مشترک برایمان فراهم کردند از همان ابتدا به او بها دادم....ماشین را به نام او گرفتیم و از هیچ احترامی نسبت به خودش و خانواده اش دریغ نکردیم
اما به مرور زمان سهل انگاری های خودش و بی توجهی عاطفی و رفتاری و رفتارهای توجیه نشدنی خانواده اش مرا هم درگیر کرد....
من از این همه دوری همسرم به شدت ضربه خوردم....نمیدونم چطور میتونم در قالب کلمات و اون هم در دنیای مجازی اینو به مخاطب برسونم.
اصلا همدیگه را نمی فهمیم
اعتراف میکنم منم نمیتونم دنیای اونو بفهمم
درسته شاید به قول شما دوستم داشته باشه ....اما من در سخترین روزهای زندگی اثری از این عشق ندیدم....نه کلامی و نه عملی
این برام قابل تحمل نیست
چطور برای بهبود زندگی با این آدم تلاش کنم
میگم تو که میدونی خانواده ات خیلی جاها برام کم گذاشتند حداقل خودت این خلاء را پر کن!
من از خانواده اش توقعی ندارم ....خیلی از بی توجهی هاشون ناخواسته است...
ولی برای یک روح لطیف زنانه و برای شخصیت من و برای فرهنگی که من در اون بزرگ شدم اینها میتوننه هر کدامش آدم را شکننده کنه!
من همش باید سر باید و نباید های زندگی باهاش درگیر باشم ...قطعا این اقتدار مردانه اونو خدشه دار خواهد کرد اما خوب چرا سوهان روح و روانش باشم
از زندگیش میرم بیرون تا فردای قیامت هم به خاطر گیر دادنهای به حق یا ناحقم حساب پس ندهم
در مورد اسمم هم این یکی از اسماء خدواند است که در دعای جوشن کبیر هم آمده و به معنای صاحب ملک است ضمن اینکه بنا به روایتی نام مادر امام زمان (ع) هم می باشد
ملیکه جان تو الان تنها نیستی دختر مثل برگ گلت هم هست پس خیلی خیلی باید منطقی تصمیم بگیری
مگه تو از اول با خانواده اش ازدوج کردی و یا از روی شناخت خانواده اش تصمیم به ازدواج کرفتی که الان ناملایمات خانواده اش اینقدر در زندگیت تاثیر گذاره
ملیکه خانواده اون فقط و فقط پدر و مادر همسرتند و کلا بذارشون کنار فعلا و تمرکزتو فقط و فقط ببر روی رابطه ات با همسرت و بررسی مشکلاتت با همسرت که می دونم قابل حل فقط باید همت کنی
حاضرم بهت قول بدم که کارهایی که همسرت در دوران نامزدی برات کرده هیچ کدوم ادا نبوده و همسرت واقعا عاشق تو شده و برای بدست اوردن تو هر کاری رو کرده و تو می تونی با تغییر رویه و رفتارت خیلی از اون روزها رو براش زنده کنی
یه زمانی تو خونه خیلی عصبی بودم و دائما به همه چی گیر می دادم و گیر می داد و فکر می کردم همسرم اصلا دوستم نداره خونه مثل جهنم بود برای همسرم و خودم و ولی از وقتی اخلاق های فقط و فقط خودمو تغییر دادم و کاری به تغییر رفتار های همسرم ندارم همسرم مطابق میل من رفتار می کنه
نمی خوام مقایسه کنم ولی می خوام بهت بگم همه چیزو می تونی درست کنی
من سرزنشتون نمی کنم. {هرچند که توی چند تاپیک اونطرف تر زدند چرا همسرمون اینقدر به ما محبت می کنه، الان برعکسش رو می بینم! تکلیف آقایون بدبخت رو هیچ کس مشخص نمی کنه. }
ولی به نظر من، شما واقع نگر باشید. به کاری امید بستید(طلاق) که مستقل از اینکه چه بلایی سر خودتون و فرزندتون میاره حتی 1درصد هم ممکن نیست موفق بشید. من موضوع شما رو از یکی از دوستانم که وکیل خانواده هستند پرسیدم ایشون گفتند همسرتون مهریه رو قسطی می کنند ولی مادامی که ایشون طلاقتون ندهند نمی توانید طلاق بگیرید. چون باید دلیل محکمه پسندی داشت باشید که خب ندارید. قاضی با این بهونه که به من محبت نمی کنه و خونوادش عشایره طلاقتون نمی ده. ضمن اینیکه طلاق هم بگیرید فرزندتون 4 سال دیگه پیش پدرش می ره. الان لااقل فرزندتون رو دارید. اون موقع چی؟
ملیکه عزیزم سلام ..نقل قول:
نوشته اصلی توسط ملیکه
جمله ای که تو پست اولت نوشتی رو یه بار دیگه بخون ..
میگی به دلیل نگاه سنتی خانواده های ایرانی مجبور به این ازدواج شدی ..
حالا به نظرت نگاه همین خانواده های سنتی بعد از طلاق چه جوری میشه ؟!!!!
عزیزدلم اینجا ایرانه .. معمولا زندگی بعد از طلاق برای یه خانوم که بچه هم داره خیلی خیلی سخته ..
به دخترت فکر کن خانومی .. خب شما هم اشتباه کردی که بدون علاقه ی اولیه باهاش ازدواج کردی .. تاوان این اشتباهو کی باید بده ؟! دختر سه ساله ت ؟!
چرا سعی نمیکنی بهش نزدیک تر شی ؟! ببین اولش سخته .. وقتی یه مدت ورزش نمیکنی زمانی که شروع میکنی خیلی اذیت میشی .. اما به مرور عادت میکنی ..
سعی کن بهش نزدیک شی .. بهش محبت کنی .. حتی اگه خیلی چیزها رو بلد نیست یادش بده .. اگر مفاهیم رو متوجه نمیشه براش توضیح بده .. سخته عزیزم میدونم .. صبر زیادی میخواد و پشتکار .. اما وقتی ده بار بغلش کنی و ببوسیش و حرفای عاشقانه بهش بزنی دفعه ی یازدهم یاد میگیره .. مطمئن باش ..
به دخترت فکر کن .. اگر دوسش داری و برای اینده ش ارزش قائلی یه بار دیگه سعی کن ..
تصمیم بگیر که شروع کنی و ببین که خدا چه جوری کمکت میکنه .. اگر تصمیمتو گرفتی یه یاعلی بگو و شروع کن .. ما هم همه کنارتیم و لحظه به لحظه کمکت میکنیم .. :72:
ملیکه عزیز ، خیلی خوب میفهمیمت ، سالهای سال تلنبار شدن بغض ها ، بی مهری ها، آرزوهای روی هم خراب شده و از دست دادن فرصتهایی که شاید الان زندگی خیلی بهتری داشتی
درسته ، شوهر شما متاسفانه عکس العمل عاطفی نداره ، ارتباط برقرار نمی کنه ، تقریبا هیچکدوم از نیازهای یک زن رو عاطفی - مادی تامین نمی کنه.شاید حتی حس نمی کنی که شوهر داری ، همراه و همسفری داری ، حس تنهایی می کنی
دوست ندارم حرفهای تکراری بزنم و بگم برو فلان مردو ببین که چقدر بده یا فلان خانواده رو ببین که چقدر بدن و خدارو شکر کن .. خودمم این حرفهارو دوست ندارم بشنوم.
من فقط خواستم بگم ، تمام این روابط عاطفی و ابراز عشقها و برقراری رشته احساس ، در وجود تمام انسانها هست ، این طبیعت آدمیزاده و محاله کسی اینو نداشته باشه.
ولی گاهی بخاطر شرایط زندگی ، سختی ها ، ناکامی ها ، نوع تربیت و خیلی چیزای دیگه .. این احساسات سرکوب میشند ، خاموش میشند.
فکر میکنم در مورد همسر شما هم همینطوره ، اما میتونه یاد بگیره ، میتونه این احساسای که در وجودش خاموش شدند دوباره روشن بشند
وقتی از سرکار برمیگرده ، شما میگی چه خبر؟ و اون میگه هیچی! سلامتی ، .. شاید تو دلش خیلی چیزاست که نمیتونه بگه، با خودش فکر میکنه که خستست ... یا فکر میکنه شما دوسش نداری ، فکر میکنه دیگه انگیزه و انرژیشو نداره ، درست مثل خودت که میگی رمقی برای ادامه نداری.
ملیکه جان شاید شوهر شما هم خیلی دردها داره ، خیلی بغض ها داره و خیلی خستست ، مردها معمولا این چیزا رو نشون نمیدن
شاید این بی مهری هاش از سر خستگی روحی و ناامیدیش از رابطش با شماست نه چیز دیگه ، برای همین به بیرون از خونه فرار می کنه ..
به نظرم یکی از دلایل اصلی که همسرت سرد شده اینه که فکر میکنه علاقه ای بهش نداشتی از اول و هنوزم نداری ، شما الان تو شرایط روحی خوبی نیستی ، خسته ای ، انرژیتو از دست دادی
همین باعث میشه اوضاع رو خیلی وخیم تر از اونی که هست حس کنی ، من نمیگم طلاق بگیر یا نگیر
اما اگه واقعا قصد جدایی داری قبلش یکبار تلاش کن ، یکبار برای ساخت این زندگی انؤزی بذار ، مشاوره برید ، زمان بدید به هم.
نذار روزی بیاد که بگی ایکاش یکم بیشتر سعی میکردم شاید درست میشد و ..
اگه خودت خسته ای که مطمئنم هستی و به تنهایی کاری ازت ساخته نیست ف برو پیش یه مشاور خوب ، اجازه بده ی شخص سوم کمکت کنه ،
برای طلاق هیچوقت دیر نیست ، اما برای ساختن خیلی زود دیر میشه..
سلام
زندگی ات چقدر شبیه منه
منم مشکل شما رو دار م
با این تفاوت که همش ترس از این دارم که چه جوری به خانواده ام بگم می خوام جدا شم
به نظرت چی کار کنم
تاپیک ترس از طلاق رو بخون
بهم بگو چی کار کنم
زنان ایرانی ، مردان ایرانی را به کم محبتی محکوم می کنند. ولی تجربه نشون داده که متاسفانه نه بلدند و نه اجازه می دهند که همسرشان تخلیه عاطفی شود! تخلیه عاطفی یعنی امکان تخلیه روحی و روانی مشکلات منفی و دیدگاههای مثبت ! هر دو باهم!
چه انتظاری از مردان دارید وقتی آموزه های کلاسیک یک خانواده متوهم ایرانی، مردان را موجوداتی محکم و مقتدر و ... بار می آورد که نباید ضعفشان را بروز دارند. وقتی خود شما خانومها به این مسئله دامن می زنید.
بسیاری از مردان وقتی توانایی ابراز مشکلات، بغضها ناراحتیها و رنجهای خود را ندارند و ظرفیتی در طرف مقابل برای بیان این مسائل نمی بینند در کنج عزلت خویش فرو رفته به مرور احساسات مثبت را نیز از بین می برند. یک مورد رو من دیدم که خانوم اجازه نمی ده حتی همسرش ابراز کنه که در یک مسئله ناتوانه یا ضعیفه!!! مردی که باید همیشه خودش را محکم نشان دهد از ابراز عاطفه واهمه دارد. بنده به شخصه خودم حتی در مسائلی مثل ابراز علاقه به کسی که دوستش داشتم می ترسسیدم ، چون یکی دو مرتبه شنیدم که گفت این ابراز دلتنگی تو تو را در نزد من ضعیف جلوه می دهد. به هر حال بیماری روحی و روانی دو طرفه است. زنان و مردان مکمل این بیماریند!
من به عنوان یک مرد می ترسم!!!! می ترسم ابراز عاطفه(منفی یا مثبت ) کنم. چون عمده زنان ظرفیت شنیدن این عواطف را از سوی مردان ندارند. به خدای احد می ترسم!
راجع به طلاق، می تونید تغییرات رفتار شدید ازخودتون نشون بدید (طوری که رو خودتون اثر نذاره) حضورشو نادیده بگیرید شماهم، بهش محل نذارید، دروغ بگید و... به مرور ایشون هم زده می شه . شاید اینطوری بتونید طلاقتون رو بگیرید.
sare jo0on
عزیزم من نتونستم تاپیک شما را پیدا کنم اگه دوباره سر زدی آدرس را برام همین جا لینک کن.ممنون
آقای مهران حرفهای شما کاملا درسته
اینکه بتونی دنیای جنس مخالف را بشناسی یک مهارته....مهارت زندگی مشترک....که متاسفانه ما ایرانیها خیلی توش مشکل داریم!
این روزها وقتی به گذشته و روابط این هفت سال فکر میکنم میبینم واقعا دنیای زندگی زناشویی در عین ظاهر ساده از ابعاد بسیار پیچیده ای برخوردار است.....اونقدر پیچیده که اگه قبل از ازدواج میدونستم شاید هیچ وقت جرات نمیکردم قدم به این راه بذارم
ذهن من خیلی خسته است..............خیلی
میدونم که خیلیهاتون اینو درک میکنین
شاید نیاز به مشاوره باشه
اما الان واقعا خسته تر از اونی هستم که بتونم برای سازندگی قدم بر دارم
بهم نخندید اما این بار میخوام کمی هم خراب کنم!!!
تصمیم گرفتم برای اجرای مهر و درخواست یک مسکن مستقل از طرف همسرم اقدام کنم.
فعلا که به این راه رسیدم
بازم از همه دوستانی که خواننده صحبتهایم بودند و همراهی کردند سپاسگذارم
داشتم یه گشتی تو تالارها میزدم این تاپیک نظرم را جلب کرد
گفتم اونایی که اینجا نظر میدند بد نیست این تاپیک را هم نگاه کنند.
قسمتی از نوشته های نگارننده را میذارم:
این تاپیک را باز کردم چون فکر می کنم پاسخ هایی که در بعضی تاپیک ها می دیدم نیاز به اصلاح داره.
من چندتا از تاپیک های مربوط به اختلافات زناشویی را خوندم که یکی از طرفین به شدت در رابطه اسیب دیده بود و طرف مقابل همچنان به رفتار نادرستش و بی عدالتی ها ادامه می داد.
ولی دوستان در پاسخ تنها فرد اسیب دیده را تشویق به محبت و ابراز علاقه و تغییر در رفتار دعوت می کردند.
راه حل طلاق را بدترین راه و زندگی بعد از طلاق را خیلی سیاه و سخت تر از زندگی مشترک عذاب اور می دونستند.
البته من هم مثل همه دوستان موافقم که طلاق اخرین راه حله و برای چنین تصمیمی باید مسائل زیادی بررسی بشه ولی این اخرین راه حل در مواردی خیلی بهتر از ادامه زندگیه.
در مواردی که طرفین اشتباهاتی کردند و با تغییر در رفتار میشه زنگی را بهتر کرد طلاق پیشنهاد مناسبی نیست ولی چرا وقتی میبینیم که یکی از زوج ها هیچ پایبندی به ازدواج نداره هم طلاق را اشتباه می دونید؟
این درسته که ما نمی تونید طلاق را قاطعانه به مخاطبی که شناخت دقیقی نداریم پیشنهاد کنیم ولی باید گزینه طلاق را هم به عنوان یکی از انتخابها و راه حل ها برای مخاطب قراربدیم.
اینکه دائما از نگاه تلخ جامعه به طلاق بگیم و فرد را از طلاق برحذر کنیم یعنی فرد را محکوم به اسارت دونستیم و فکر می کنیم هیچوقت فرصت جبران اشتباهش را در انتخاب همسر نداره.
http://www.hamdardi.net/thread-14946.html
خوب البته این هم میتونه یه نگاه دیگه به طلاق باشه که متاسفانه یا شاید هم خوشبختانه هنوز خیلی میان جامعه سنتی ما جا نیفتاده است!