RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
عزیزم از این نوشته اخرت اینطور به نظر میرسه که شما شوهرتون به وسیله موفقیت های خودتون تحقیر کردین وگرنه چه دلیلی داره ادم برای همسرش کاری رو انجام نده و موفقیتش رو نخواد شما خودتون هم تو این زندگی منم منم هستین ازدواج مشترک یعنی ما منیت معنی نداره در ضمن چرا اینقدر خودت رو باختی وقتی دوتا روج با هم به مشکلی میرسن با همه بدی ها و دلخوری ها باید به حرمت روزهای خوشی که داشتن به همدیگه کمک کنند و کنار هم باشن اما انگار شما خودت رو کنار کشیدی
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
یه مدته که از فکر و خیال نمی تونم درست بخوابم! هیچوقت قبلا این مشکل رو نداشتم!!! مرتب ذهنم درگیر شده!! دارم به مرز جنون می رسم کم کم!!
همش افکار پریشان و زشت!! همش ترس از فردا!! بعضی وقتها فکر می کنم چه خوب می شد اگه دنیا توی دسامبر تموم می شد، به خدا من اینقدر خوشحال می شم. اخه چی داره این دنیا که بخوام توش بمونم؟؟
کارو جان
دروغ چرا؟ دیگه نمی تونم!! خسته شدم بس که اعتماد به نفس کاذب دادم به خدا خسته شدم! می خوام واقعیتی که به ذهنم می رسه رو فریاد بزنم، دیگه توانش رو ندارم که از کسی که امیدی بهش ندارم حمایت کنم، نمی تونم، بریــــــــــــــدم به خدا بریدم
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
سلام
شوهرتون شمارو به زور مجبور به مهاجرت کرد و آیا شما تمایلی به اومدن به این کشور نداشتید؟ توی این 2 سال شما چه تلاشی برای بهبود وضعیت زندگیتون کردید؟ اگر به ایران برگردید چه اتفاقی می افته؟ مدرک شوهرتون کاربردی نداره؟
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
عزیزم فکر میکنم تنها کسی که میتوه بهت کمک کنه خود تو هستی خواهش میکنم ناامیدی رو بذار کنار با تمام وجودت به خدا توکل کن اون وقت میبینی که درها باز میشه من خودم مثل تو بودم واسه همین میگم از فاز - بیا بیرون
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
نقل قول:
نوشته اصلی توسط lonely sky
وایولت جان
منظور من از مردم کوچه و بازار نیست! منظورم خانواده درجه یک شوهرمه که با اومدن ما به اینجا مخالف بودند و توی این دو سال (دستشون درد نکنه) کاری جز شماتتهای گاه و بیگاه و نگران کردن بیشتر ما نسبت به آینده انجام ندادند!!! شوهر من متاسفانه یکمی گوشی هست، حرف بقیه اگه روی من بی تاثیر باشه (که واقعا نمی تونم بعضی حرفها رو از کسانی که ازشون انتظار دارم بپذیرم)، روی اون تاثیر خواهد داشت.
شوهرم درسش رو رها نکرد و الان داره روی تزش کار می کنه که فکر می کنم توی این دو ماه تموم بشه.
راستش من چون همراه دانشجو بودم، اجازه کار نداشتم ولی این ترم تونستم پذیرش دانشگاه بگیرم، حالا اجازه کار دارم ولی به علت بی پولی نمی تونم برم دانشگاه!! می خوام خودم واسه کار اقدام کنم و می دونم که خیلی از اون موفقتر خواهم بود، فکر کنم از این موضوع خودش هم مطمئن هست، بهش گفتم یه سی وی برام تنظیم کنه، هر چی باشه توی این کار دیگه خبره شده از بس که سی وی خودش رو زیر و رو کرده!! ولی خیلی راحت گفت "خودت تنظیم کن بعد بده به من یه نگاهی بهش می ندازم!!!" کاری که مطمئنم اگه به یکی از دوستامون بگم با کمال میل برام انجام می ده!!! همه این رفتارهاش به من نشون می ده که من رو رقیب می دونه نه رفیق!!
من عاشق کار تیمی ام، من اصلا از تنهایی بدم میاد و میترسم، شاید یکی از اصلی ترین دلایلی که نرفتم، ترس از همین تنهایی بود!! یه فیلم نگاه کردن، حتی شنیدن رادیو یا موزیک تنهایی بهم نمی چسبه، باید حتما یکی همراهیم کنه ولی واسه اون کاملا برعکسش درسته، زیاد پیش میاد که من یه موضوع یا کلیپ جالب که دستم میرسه رو سریع نشونش می دم که اون هم لذت ببره ولی خیلی خونسرد میگه قبلا دیدمش!!! یا وقتی از سر اجبار حرفی رو که من میزنم و نظری که من می دم رو میپذیره، بعدش بلافاصله می گه "این دفعه هم حرف تو شد"!!! خوب این یعنی چی؟؟؟ شما این رفتارها و حرفها رو واسه من تفسیر کنید!!!
دوست گلم منظور منم مردم کوچه و بازار نیست. منظور من همون آدمایین که حرفشون برای تو مهمه. همون آدمایی که تو روشون حساسی و از قضاوتشون نگرانی و شاید بارها و بارها جملات و سرزنش هایی رو که ممکنه ازشون بشنوی توی ذهنت مجسم کردی. این آدما مسلما اقوام و آشنایان درجه یک هستند که از همون ابتدا در جریان زندگی و تصمیمات شما بوده اند. به حرف همین آدما بی اعتنا باش. در شرایط فعلی هر تصمیمی رو که به صلاح زندگیت هست با فاکتور گرفتن قضاوت دیگران بگیر. این بی ارزش ترین مسئله ایه که در این زمان و مکان بخواد فکر تورو درگیر کنه و ازت انرژی بگیره.
عزیزم این دستاورد خیلی بزرگیه که همسر شما در پایان دوسال داره مدرکش رو از یه دانشگاه (قطعا معتبر) اروپایی یا آمریکایی یا کانادایی دریافت میکنه. این واقعا چیز کوچیکیه که اصلا به چشم شما دو نفر نمیاد؟ واقعا فکر میکنید الان توی زندگی مشترکتون پس رفت کرید و چیزی رو از دست دادید؟ اگه اینظور فکر میکنید باید بگم که کمال گرایی افراطی دارید! بعدشم مگه کا پیدا کردن توی اروپا یا امریکا یا کانادا واسه ما کار ساده ایه که شما و همسرتون اینقد خودتونو سرزنش میکنید. تازه من مطمئنم همسرتون واسه کارای تخصصی مرتبط با رشته ش اقدام کرده که تا به حال نتونسته کار پیدا کنه. این تنها مشکل شما نیست عزیزم. این مشکل تمام دانشجوهای خارج از کشوره. اکثر دانشجویان خارج از کشور دارن کار غیر تخصصی و با دستمزد پایین انجام میدن تا فقط یه کمک هزینه واسه مخارج زندگیشون باشه.شما خیلی ایده آل گرا هستید که انتظار دارید بتونید بعد از دوسال و درحالی که ایشون هنوز مدرکش رو هم نگرفته یه کار تخصصی پیدا کنید و بنده خدا رو هم سرزنش میکنید که مصاحبه ها رو خراب میکنه و قابل اعتماد نیست و اعتماد به نفس نداره. انشالله خودتون که چند مورد دنبال کار رفتید و مصاحبه دادید متوجه میشید که اوضاع از چه قراره.
در مورد مسئله سوم هم که ایشون همیاری با شما ندارن درسته و قبول دارم. ولی باور کن لونلی اسکای عزیز این موضوع اونقدر پیچیده و بزرگ و مهم نیست که اینقد شما بهش اهمیت میدی و فکر خودتو به خاطرش درگیر میکنی. عزیز دلم همه ما توی زندگی متاهلی و زناشوییمون درگیر ده ها مسئله ای هستیم که خوشمون نمیاد و منظقی نیست و نباید میشد و حالا که هست چاره ای جز تحمل نداریم. این خاصیت مشترک زندگی همه ما ایرانی هاست که به علت محدودیت های اجتماعی و فرهنگی مجبوریم خیلی سریع سرو ته دوره نامزدی رو هم بیاریم و به یه شناخت سطحی و کلی که طرفمون از خونواده خوب و سالمیه و مشکل خاصی نداره اکتفا کنیم و ازدواج کنیم. غافل از اینکه زیر این شناخت کلی هزاران ویژگی ریز و درشت اخلاقی مخفیه که گاها حتی از مسائل اساسی زندگی هم حساستر و سرنوشت ساز تر خواهند شد اما متاسفانه زمان ازدواج نادیده گرفته میشن.
سعی کن ازروی این مسائل بی تفاوت رد شی اگه نه هر روز و هر ساعت باید خودخوری کنی و خودخوری وقتی که مزمن شد آدمو از پا میندازه. جایی یه جمله رو خوندم که میگفت:
سرسری زندگی کن. دقت کردن دق ات میدهد.
هرچند که بعضی عدم تفاهمات ها و اختلافات در خصوصیات اخلاقی اصلا هم کوچیک و بی اهمیت نیستند و من کاملا درک میکنم که اگه بخوای بهشون بها بدی چه جوری داغونت میکنن، اما راه درست اینه که بیتفاوت ازشون بگذری چون متاسفانه اگه از ایشون جدا بشی و با مرد دیگه ای هم در فرهنگ ایران ازدواج کنی، مطمئن باش که فقط شکل این عدم تجانس ها عوض خواهد شد نه اصل بود و نبودشون. پس ساده ترین گزینه درگیر نشدن و آنالیز نکردن و زیاد وارد عمق ماجرا نشدنه! اگه بخوای اونو عوض کنی خودت خورد میشی. باور کن. پذیرش ادما همونجوری که هستند کم هزینه تر از تلاش برای تغییر اوناست...
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
من به شخصه اعتقاد دارم همسر شما بسیار کار اشتباهی کرد پیش از سنجش میزان توانایی شما در قرارگیری در شرایط دشوار دست به چنین کار خطیری (مهاجرت ) زدند. مقصر اصلی ایشان هستند که روی صبر و یاری شما حساب زیادی باز کردند بدون اینکه واقعا شما رو امتحان کنند بدونند که می تونید یا نه.
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
[align=right]lonely sky عزیز
اینکه شما بی گدار به آب زدید و نباید هر دوتون شغلتون رو رها میکردید و میرفتید رو کاری ندارم شاید با داشتن مرخصی و ... موقعیت اونجا رو محک می زدید و اگه مقبول نبود برمیگشتید
الان هم من اگه جای شما بودم و به طور کامل از پیدا شدن شغل برای همسرم نا امید شده بودم مدتی خودم تنها یا با همسرم به بهانه دیدن اقوام و نه با عنوان شکست و ضعف بر میگشتم و به دنبال پیدا کردن کار برای همسرم و خودم بودم بالاخره یک تصمیمی بین موندن و رفتن میگرفتم
به عمر رفته فکر نکن خیلی از آدما توی سن بالا شکست مالی داشتند ولی بعدش خودشونو جمع و جور کردن مهم اینه که سالم هستید و میتونید آینده رو بسازید اگه یکی از شما یک بیماری لاعلاج داشت حاضر نبودی کل زندگیت رو بدی برای درمان؟!
این روزها بالاخره تمام میشه ولی خاطراتش می مونه کاری نکن که بعد از این همسرت دیگه خودشو با شما یکی ندونه و ازت دل ببره !
بعضی ازآدما علاقه ای به کار تیمی ندارن مثلا به نظر من دعای دسته جمعی جذابیتی نداره دعا کلامی بین انسان و خداست نمیشه دو نفری همزمان دعا کرد و تمرکز داشت پس از این درخواستها از همسرت نکن و بدون خیلی از آدما به اون شکلی که شما از رفتار انفرادی بدت میاد به قضیه نگاه نمیکنن یه کم محکم تر و صبورتر باش اینا رو امتحان الهی بببین و مواظب باش کم نیاری
[/align]
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
این جمله که" مقصر من هستم که فکر می کردم می شه بار زندگیم رو روی دوشش بندازم" نشون می ده شما تفاوتهای ماهوی در نگرش به زندگی مشترک دارید.
بهتون پیشنهاد می کنم در شرایط فعلی یک تجدید نظر در نگرش خود کنید. زندگی مشترک، به مفهوم واقعی آن مشترک هست نه دعا کردن! شما می گویید در عین حال که خرد شدن شخصیت همسرتان را از پیدا نکردن کار و شرمساری او را می بینید باز هم به مقصر جلوه دادن او ادامه می دهید! انتظار دارید چه کاری کند؟ بیاید با شما دعا بخواند؟ وقتی شما جز تحقیر نصیبش نکرده اید؟
شما یک مقدار در مورد نگرشهای کلی خویش به زندگی مشترک تغییر دهید. اگر قرار بود که با سختی ها، زن یا مرد جا خالی کنند بسیار اشتباه هست فلسفه ازدواج.
برای یک مرد، مهمترین حامی همسرش هست و این مهمترین دلیل برای ازدواج است! مطمئنا هیچ مردی به خاطر مسائل جنسی صرف ازدواج نمی کند!!
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
ممنونم از همتون دوستای خوب که منو توی این شرایط کمک و راهنمایی می کنید
sunlife جان ما با هم تصمیم گرفتیم که به اینجا بیاییم، ولی واقعا باید اعتراف کنم که خیلی خوشبینانه برخورد کردیم، راستش این وضعیت اقتصادی اروپا هم بی تاثیر نبوده، کارخونه ها و کارگاهها تعدیل نیرو دارن... تعداد بیکارها زیاد شدند.. کسانی شانس بیشتری برای کار دارند که قبلا جایی کار می کردند و هزار و یک قانون دیگه که هیچکدومش رو نمی دونستیم و پیش بینی نمی کردیم!!
رشته اش واقعا عالیه ولی مشکل اصلی اینه که افراد شاغل در پستهایی که برای این رشته وجود داره، باید تسلط عالی و کافی روی زبان اینجا داشته باشند!! که این هم مزید بر علت شده و با وجود یادگیری 2 ساله زبان اینجا، هنوز داره توی زبان لنگ می زنه!! (از این هم ناراحتم و فکر می کنم زبان رو نباید سرسری می گرفت، باید شش ماهه قضیه زبان رو حل می کرد)
violet عزیز و sunlife جان،
برای برگشتن به ایران، راستش توی این مدت که از همه جا ناامید و ناراحتم گاهی بهش فکر می کنم ولی باور کنید زندگی توی ایران دیگه واقعا برام سخت و مشکله!! فقط کسانی که مدتی خارج از ایران زندگی کردند می فهمد من چی می گم، عادت کردن به شرایط اینجا طول کشید ولی همین باعث شد توی سفری که چند ماه پیش به ایران داشتیم کلی اذیت بشیم و اعصاب خوردی برامون پیش بیاد!!
گرچه معتقدم به عنوان آخرین گزینه باید روی میز باشه ولی شوهرم به هیچ عنوان قبول نمی کنه!! کارهایی رو که توی سایت ایران تالنت می ذارند رو مرتب براش می فرستم و می گم یه نگاهی بنداز شاید کار خوبی توش پیدا شد، ولی فقط یه لبخند تلخ می زنه و صفحه ش رو می بنده. مرتب می گه که من ایران برنمی گردم، نمی تونم اونجا زندگی کنم.. خداییش راست هم می گه آخه ایران اگه بره سرکار با ماهی چندرغاز حقوق به کدوم زخم زندگیمون بزنیم؟؟ آخه کدوم کارمند صفر کیلومتر هست که خرج و دخلش با هم بخونه؟؟؟
راست می گی دوست عزیز من کمال گرا هستم، واقعا هستم، همه چیز رو در بهترین شکلش می خوام ولاغیر! ولی مشکل از کجاست؟ چرا اینجوری شدم؟؟
مهران عزیز
از اینکه آدم کم صبر و تحملی هستم درش شکی ندارم! ولی چه جوری می تونم صبور بشم؟ واقعا حس می کنم زیادی صبر کردم، حق من نیست که یه زندگی آروم و ساده داشته باشم؟ من به حداقل ها هم راضی هستم، درسته کمالگرا هستم ولی زیاده خواه نیستم. خدا شاهده به یه زندگی ساده و آروم با اطمینان کافی از فردا راضی ام...
وضعیت من مثل کسی می مونه که وسط زمین و هوا مونده!! نه می افته و نه می ره بالا و نه می دونه قراره کدوم اتفاق بیفته؟ سقوط یا صعود؟؟
افسار زندگی از دستمون خارج شده، به هر دری می زنیم بسته ست!! پس چرا خدا صدامون رو نمی شنوه؟ چرا معجزش رو نشونمون نمی ده؟؟؟
آخه کارو جان مگه می تونم دست از دقتم بردارم؟ من توی این جند سال اینقدر این اخلاق درونم رشد کرده که دیگه خیلی سخته برام کنارش بذارم. به دلیل اینکه اعتقاد دارم هر حرفی و رفتاری (خودآگاه یا ناخودآگاه) ارتباط مستقیم با فکر و اعتقادات افراد داره و نمی تونم از کنارش آسون بگذرم..
فکور جان
راستش اولش با مرخصی بود ولی عزیزم وضعیت ایران رو که باید بدونی، با تمدید مرخصی به این طولانی موافقت نشد و از خدا خواسته فکر کنم یکی دیگه رو حایگزین کردن یا کارهای قبلی رو روی همون افراد تقسیم کردند!
اون جمله ای که آخر متنت نوشتی یکی از شعارهایی بود که باهاش اینجا اومدیم، ساحل امنمون رو رها کردیم و زدیم به دریای طوفانی!! ولی چرا این طوفان پایانی نداره؟؟
مگه من چقدر توان دارم؟؟
مهران جان
دوست عزیز برداشت بد نکنید، من اونقدری که شما فکر می کنید تحقیرش نمی کنم، ولی توی این چند ماه حس می کنم که کاهلی داشته و گاهی وقتها بعضی چیزها رو بهش گوشزد می کنم، قبول دارم که کم طاقت و بی حوصله و غرغرو شدم ولی اونجوری که شما فکر می کنید هم مرتب تحقیرش نمی کنم!
خیلی وقتها هنوز هم بهش اعتماد و امید هم می دم و می گم همه چیز درست می شه، ولی دیگه نمی تونم از کنار کارهایی که به نظرم اشتباه بوده بگذرم و باید حتما به زبون بیارم...
من هم توی شرایط بدی ام! کی به من امید بده؟ چرا همیشه فکر می کنید زنها باید حامی باشند! زنها حامی نیاز ندارند؟؟
RE: سرابی به نام زندگی آرام داره زندگی ام را از هم می پاشاند
انگاری توی همدردی دیگه همدردی نیست!!!!
دلم خوش بود اینجا 4 نفر هستند کمکم می کنند!!!
دوستان یکی به من بگه مشکل کجاست؟؟
شوهر من مسئولیت اشتباهاتش رو نمی پذیره!! خیلی بی مسئولیت شده!! دنبال یکی هست که اشتباه واضح خودش رو گردنش بندازه و همیشه با زیرکی یک رابطه (گاهی خیلی مسخره!!) بین مشکل و دیگران (اغلب مواقع من!!) پیدا می کنه و واسه مشکل بوجود اومده مقصر پیدا می کنه!!
آقابون تالار لطفا بگید این اخلاق رو همه آقایون دارند؟؟
من باید چه کار کنم؟
این رفتارش واقعا آزاردهنده ست!