نازنین 1 عزیز
من تاپیکای گذشتم کلا 4-5 نفر بیشتر جواب ندادن.
پس این مشاوراتون کجان؟؟؟ این خانوم فرشته مهربان واسه بقیه مهربان واسه ما نامهربان!؟!
نمایش نسخه قابل چاپ
نازنین 1 عزیز
من تاپیکای گذشتم کلا 4-5 نفر بیشتر جواب ندادن.
پس این مشاوراتون کجان؟؟؟ این خانوم فرشته مهربان واسه بقیه مهربان واسه ما نامهربان!؟!
سلام به همه عزیزانی که لطف کردن این تاپیک رو خوندن و یا راهنماییم کردن اما اما و امااگر با تمام جزئیات نوشتم یا طولانی به این دلیل هست که جای سوال باقی نمونه و:72:
برای جواب یا راهنمایی بهتر کمکم کنه و:72: شما عزیزانی که قصد راهنماییم رو دارید باید لطف کنید و همه نوشته هایم رو بخونید تا یه چیزی یا چیزهایی دستتون بیاد:46:
شما که میگی هنوز مشکل اصلیم روشن نیست یا از هر دری گفتم باید بگم که اول اینکه اگه همچین نبود که موضوع تاپیک و نمیذاشتم مطمئنم سلامت روانی ندارم راهی هستتتتت؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!! :316:
مشکلی که همه ی یا تقریبا نصف این مشکلاتم رو زیر مجموعه ی خودش داره نداشتن مهارت کنترل خشم وهنگام عصبانیت بد ده:163:ن میشم و............
صبرم خیلی کم از چیزی که بدم میاد انتظار
تازه اینم اضافه کنم که حالا یا با تغذیه ی بد یا با درس نخوندن اصلا هوش مناسبی ندارم حافظم رو که نبین یه چیزی امروز میخونم 1 هفته دیگه یادم رفته:325:
لطفا کمک منتظرم شدیدا:72:
لطفا کمکم کنید و اگر این راهنمایی ها تون به زبان ساده تر باشه ممنونتون میشم.
به نظرم اگه از این سرگذشت من مطلع بشین احتمالا میتونین بهتر کمکم کنین :من به دلیل......حتی یک لیوان از پدر مادرم جهیزیه یا هدیه نداشتم لباس عروسو فقط از بیرون با دلشکستگی تمام نگاه میکنم که اگه بشه دوس دارم ساعتها فقط نگاشون کنم تو سایتهای مختلف دنبال عکس لباس عروس میگردم تا سیو کنم و ببینم تو هر عروسی از ریز ترین رسم و رسوم و تشریفاتی که عرفا انجام میدین مثل دعا برا خوشبختی عروس داماد مثل تبریک گفتن یا عکس عروس با خواهر برادرهاش و پدر مادرش با لب خندون ویا................
العان هم حسرت اینکه یکی از خاله هام خواهر مادر و........ حتی ازم بپرسن که بچه دوس داری یانه چه رسد که بگن چرا بچه دار نمیشی و.........و این در صورتی هست که اگر خواهرم نامزدیش تمو بشه و بره سر خونه زندگیش323(به امید خدا) دقیقا بعد6 ما همه کلافش میکنن چرا بچه دار نمیشی نکنه فلانه یا بهمانه..............302
بعد 4 سال تازه دوتا فرش خریدم و از اتاق28 متری خونه ی 60 متری اجاره کردیم ماشین لباسشویی جارو برقی تخت و تلویزیونو............... هیچی ندارم مهمترین چیزم کامپیوتر با تمام امکاناتش(به دلیل کار شوهرم و هوش سر شارش به این سیستم) و یخچال اجاق دارم.
بقیه انتخابهامو برای همسر آینده رضایت پدر مادر برادر و خاهر خاله هام تمام دوستام و عزیزانم گفتم حتی حسرت لباس عروس وچیزایی که گفتم رو به خاطر زندگی با شوهرم از دست دادم اونم شوهری که ببا دروغ روز خواستگاری درمورد سنش چیزی تقریبا4 سال کمتر با تفاوت 10 سال سنی، شوهرم روز دوم بعد عقدمون کتکم زد به خاطر دوستش که صدام کرد تو هال تا باهام حرف بزنه و من تا بیام حجابمو حفظ کنم شهورم با اعصبانیت هلم داد داخل هال که این کارش تمام دنیا رو سرم خراب کرد همه وجودم نابود شد له شدم و شکست و درک کردم تا که گذشت و سر 3ماهگیمون به خاطر خواهرش چنان کتک کاریم کرد که با التماس و گریه بهش گفتم غلط کردم اقا... که زنت شدم تورو خدا طلاقم بده چندین بار این سرم رو به دیوار و یخچال و زمین کوبونده چنان میزد که زیر چشمم کبود میشد هیچ کمرم آسیب دیده خیلی وقتا با برداشتن این ظرف لباس ها که با دستام میشورم و میبرم تا پهن کنم چنان تیری میکشه که ناخوداگاه میشینم بعد میپرسه چی شد میگم کمرم درد گرفت و با خونسردی تمام صورتشو بر میگردونه به سمت کامپیوتر و خوندن خبرای اینترنتی و شمامشو میخوره میخوابه تا اینکه یه انگشت خودش درد بگیره انگار چه فاجعه ای رخ داده یا وقتی میخوابه کافیه سرش از رو بالش کنار بره یا پتو روش نباشه منم که با دلسوزی میپوشونمش و همینجور دعوا هامون و کتک خوردنای من ادامه داره تا به حال که همین چند روز پیش وارد سال پنجم زندگی مشترکمون شدیم.
تو هر مهمانی خانواده گی حضور دارم اما هیچکی جز مادرم مثل قبلا با من رفتار نمیکنن.
و اینهان که میشه بهشون گفت مشکل و دلیلی برای سفید شدن موهای من 26 ساله که حتی پول آزمایشهایی که دکتر برای تجویز داروهای موهام لازم داره ندارم و....................
البته برای زندگیمون زحمت میکشه و ازش ممنونم بابت زحماتش اگر از خودم چیزی نمیگم به این دلیل نیست که بخوام مظلوم نمایی کنم نه وقتی سر مسائل کوچیک و نداشتن تفاهم زود قضاوت کردن من زود عصبانی شدن من تفاوت9 سال و چند ماه سنی بینمون نداشتن مهارت کنترل خشم و بد دهنی خودم و...... باعث این کتک خوردنا میشه و شوهرم همیشه میگه من دوسست دارم فقط وقتهایی که توهین نمیکنی و عصبانی نیستی.
گرچه که شوهرم خودش هر از گاهی با خودش حرف میزنه و میگه اگه من روانیم روانی بی ازارم اما تو با آدم و عالم کار داری
شاید آدم نیستم
با سلام به شما
من حدود4 سال هست ازدواج کردم زمان مجردیم رو یادم نمیاد اما تو این 4 سال به کوچیکترین چیز بیش از اندازه فکر میکنم عین خوره می افته به جونم وسواس فکری، مثلا شوهرم به مغازه دار مبلغی بابت خرید داد البته یه کوچولو در حد 10 سانتی پولو رو میزش پرت کرد و فروشنده با نگاه به شوهرم گفت قابلی نداره و.... که باعث شد تو خونه به شوهرم بگم تو پولو پرت کردی با ناراحتی دادای.... یا هر جیزیو با جزئیات کامل از شوهرم میپرسم وشوهرم با حالت کلافگی میگه یعنی تو به تک تک حرکات من فکر میکنی؟
سر حرفی که همسایه،فامیل بهم زده یا عکس العمل هاشون
بعد کلی فکر دنبال یه فرصتی هستم شرایط و جوری اماده کنم تا اون چیز یا حرفی که خودم فکر میکنم درسته یا دلم و خنک میکنه به اطرافیانم بزنم.
316خیلی زود قضاوت نادرست میکنم و به همون زودی پاسخ نادرست و بدی میدم سعی میکنم به اطرافیانم بفهمونم از چی ناراحت یا اعصبانی میشم و دفه اولم از او دلایل اعصبانیتم میگذرم و گفتم که روشون فکر میکنم بعد سری بعد [color=#FF0000]تو حالت اعصبانیت کاری نادرست وزشتی انجام میدم(مثل بد163 دهنی)بعدا پشیمانی شدید و اینکه اصلا در خور یه خانم نیست این اعمال.
من 26 ساله قد 164،وزن59 کیلو ودارای مدرک دیپلم انسانی وحدود2 سال گذروندن روانشناسی کودک درآموزشگاهی خصوصی هستم و3 سال مربی پیش دبستانی و شیفت بعدشو معلم خصوصی 18دانش آموز سال4 ابتدائی بودم البته همه ی اینها برا زمان مجردیمه.
شوهرم1ماه سرکار فرستادم اما اونجا هم تحمل رئیس نداشتمو روز از نو حقوق شوهرم انقدری نیست که بشه رفت کلاسهای مورد علاقم یا حتی دور از علاقم.
هیچ هنری ندارم از آشپزی بدم میاد خیاطی گلدوزی راننده گی خوشرویی مهارت کنترل خشم آرایشگری حتی شوهرم میگه من میترسم بچه دار بشیم تو نتونی درست تربیتش کنی302302302
6 ماه قرص سرترالین50 میخورم روزی که نخورم وحشی میشم.
شوهرمو دوست دارم چون انتخاب خودم بوده اما دوس دارم از نی قیلونی در بیاد دوس دارم هیکلش عین بچه نوجوونا نباشه البته خیلی عالی نیاز جنسیمو بر طرف میکنه دوس دارمدوچرخه سواری موتور سواری دفاع شخصی حداقل اگه نمیتونه ورزش رزمی انجام بده دوس دارم جز مخ کامپیوتر بودن و بین مهندسین عمران(ساختمان سازی)مخ بودن اینارو هم داشته باشه و به خودشم گفتم میگه وقت ندارم و پولشو هم،گفتم اگر اینهارو داشته باشی به خدا عاشقت میشم(گرچه که الانم دوسش دارم و از زحماتش ممنونم)وقتی بام بیرونیم یه عده بیکار که متلکی میگن از اینکه شوهرم لاغر زجر میکشم که حتما دلیل متلکهای از خدا نترسا همینه ما تو منطقه ی 4 تهرانیم.
6 ماه رفتیم مشاوره خانواده پیش بهترین اساتید تو پل گیشا اما بعد مدتی بازم.........302316
از شمایی که داری نوشته هامو میخونی هزار کهکشان ممنونم و ازت میخوام پاسخمو تو قسمت ترس از طلاق هم بخونی تا اگر تونستی کمکم کنی راهنماییم کنی.
خواهشا به دادم برسید به نظرتون اصلا میشه گفت من آدمم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟316
آوا جان شايد فكر كني ايني كه ميگم خيلي به مشكلت ربط نداشته باشه،اما به نظرمن داره.
يه خورده عشق رو بيشتر وارد زندگيت كن.
سعي كن كاراتو با عشق انجام بدي تا خودتم لذت ببري.
همين كه ميگي از آشپزي متنفرم كلي بار منفي داره.
يا اينكه ميگي بي هنرم.
اعتماد به نفست رو بيشتر كن و سعي كن مشكلاتتو زنونه حل كني.
يكم با خودت مهربونتر باش
يه راه كم خرج واسه پركردن وقتت و ياد گرفتن مهارت مطالعه ست.سعي كن يه كتابخونه عضو شي
حرف زياده،اگه به دردت خورد بقيه شو بعدا ميگم گلم.
اما با اين حرفا كه من سلامت رواني ندارم خودتو داغون نكن.وسواس بودن و عصبي بودن و.. با يكم آرامش و تغيير انشالله درست ميشه.
متوجه نشدم مشكلت با خانواده ت چيه؟لطفا بيشترتوضيح بده.
البته من كارشناس نيستم و نظرات شخصيمو گفتم عزيزم
متاسفم برای مدیریت این سایت که هیچ واکنشی نشون نمیده و به درخواستها وتاپیک های بعضی ها توجه میکنه
سلام اوا
من اون تاپیکتو راجب جاریت خوندم اما چون بیشتر رو این تاپیکت تاکید داری اینجا مینویسم اما با توجه به هردو تاپیکت..
به نظر من اصلیترین مشکل تو اینه که خیلی خیلی ریزفکر میکنی..و اصلا ذهنتو کنترل نمیکنی.
همه چیرو با بدبینی بصورت جزء به جزء بررسی میکنی و انقد اینکارو میکنی تا بلاخره یه چیزی پیدا کنی و بهش گیربدی و بگی بدبختی یا بقیه بد هستن.
مهمترین قدم اینه که ذهنت رو کنترل کنی..اجازه ندی هر فکر مزخرفی تو ذهنت خونه بسازه..
باید مسائلو تقسیم کنی..اصلا به تو مربوط نیست شوهرت پولو پت کرده یا نه؟برای هر کس تو ذهنت یه حد و مرزبذار و بگو اونا مختارن هرطور که دوست دارن باشن.مثلا جاریت ..همسرت..تو فقط مسئول خودت هستی.اصلا به تو ربطی نداره جاریت سنشو کم میکنه یا زیاد.
به نظر میاد زیادی هم بیکار هسیتی..وقت ازاد زیاد بلای جون ادمه..ادم و به فکر و خیال میندازه..مگه نمیگی کامپیوتر و اینترنت داری..خوب ازاین نت چقد استفاده کردی؟؟چندتا هنر یاد گرفتی؟؟دستور پخت چند نوع غذا یاد گرفتی؟؟چندتا وسیله تزیینی یاد گرفتی که با وسایل دور ریختنی بسازی؟؟چند مدل جدید مو یاد گرفتی که واسه شوهرت درست کنی؟؟
افتادی دنبال جاریت و غر میزنی که موهام بخاطر اون سفید شد..نخیر..موهای شما بدلیل ارث یا موارد دیگه سفید شده.خیلیا اینطور میشن.چیه؟موهاتو اینه دق کردی تا به خودت بگی بدبختی یا مظلومی؟؟
پاشو برو موهاتو رنگ کن..حتی همین رنگ مو اتوسا ایرانیا..ادای پیرزنا رو در نیار تا تایید بگیری.
ناراحتیکه چرا به شوهرت تیکه میندازن..؟؟من اگه جای تو بودم میگفتم غلط میکنه هرکی به شوهر من بگه بالا چشمش ابروئه..و محل نمیدادم.
میخوای شوهرت مخ کامپیتر بشه که چی بشه؟؟دست ازسرش بردار..
تو نه روانی هستی،نه وحشی و نه هیچی..
انقد ایه یاس نخون..همین فردا برو چندتا لوازم ارایشی بخر..شده فقط یه مداد چشم..و شروع کن به تمرین کردن..از اینور بکش..از اونور..خراب کن..درست کن تا یاد بگیری..موهاتو تغییر بده..اموزش هم تو نت ریخته..هر روزیه مدل جدید شو واسه همسری..
حافظه ندارم چیه؟؟
بخدا تو کلاسمون دختر داشتیم شونصد بار یه مسئله رو واسش توضیح میدادم حالا پزشکیش تموم شده..
کم خونی چیزی نداری؟؟چون روی خلق و خو موثره..یه مدت قرص اهن استفاده کن.
مگه شوهرت کامپیوتر بلد نیست؟؟برو یاد بگیر تمرین کن در حد توپ بعد برو باش کار کن.
پاشو غر نزن.
موفق باشی
:72::72::46::72::72:
سلام مخصوص به بهار زندگی سپیده و همدردی2 از همتون ممنونم که دوست داشتید کمکم کنید :72::72::46:
اميدوارم پست بعديت بياي بگي چندتا از كارهايي كه بهار گفت رو انجام دادي:43:
:72:
با سلام و ممنونم از همتون بخصوص بهار زندگی سپیده و همدردی2
جدا از امشب تصمیم گرفتم رو خودم و ساختن و محکمتر کردن خودم در مقابل زندگی و ادمهایی به بدی جاریم یا به خوبی خانواده ام تمرین و تلاش کنم که با اعتماد به نفس و قوی باشم و شاد من خوشحالم از اینکه دارم بیشتر گرچه که دیر هست اما به شناخت خودم و شخصیتم پی میبرم اینکه مطمئن شدم اعتماد به نفسم کمه و شاید بیش از حد کمه و........ اینکه ذهن و هوش متمرکزی ندارم و گاهی اوقات در حال صحبت در مورد موضوعی وسط حرفم میپرم سر موضوع دیگه ای یا اکثرا تیکه یا رشته ای کلام از دستم میره و فراموشی نتیجش:323:
اینکه من تصمیم داشتم مادر و همسری فهیم و با اطلاعات خوب برای شوهر و فرزند نداشته ام باشم اما حالا یه شخص بی سواد و بی حافظه با ضریب هوشی پایین با صبر خیلی کم و بد خلق هستم و حتی در مقابل سوالات ابتدایی برادر زاده های شوهرم کم میارم ومثل همین امشب احساس خلأ در وجودم به نهایت میرسه شروع میکنم به گفتن از همتون بدم میاد همتون ادمایی هستین خبیث (به شوهر)و موقع ورود به خونمون گفتم از این خونه بدم میاد از همسایه هاو......:302:
اینکه با اطلاعاتی که هنگام خواستگاری از شوهرم داشتم به این نتیجه رسیده بودم که هم از نظر اقتصادی راحتم هم تحصیلی و هم روانی اما به دست تقدیر همه ی رشته هایم پنبه شد
و حالا خیلی بنیه میخوام که بتونم خودمو تقویت کنم.
اینکه به نظر اطرافیانم در مورد خودم و شخصیتم خیلی اهمیت میدم و به نظر همون اطارفیان هم من یه شخص دهن بین و دم دمی مزاج هستم که تکلیفم با خودم روشن نیست و سست عقیده ام:316:
و نتیجه ای همه این این دیوو سردر گمی و بی ثباتی تلخی زندگیم با شوهرم و سفید کردن موهای خودم در سن 26 سالگی و شوهرم در سن 36 سالگیست:325:
کمکم کنید خانمها و اقایون همدردی
گاهی اوقات میگم آوا تو این دنیا فقط باید خوب باشی و اینه راه درست شدن همه چیز اما اما302اما سخته خوب بودن در همه حال سخته:316:
خوب بودن:غیبت نکردن پاسخ محبت به بدی های دیگران دروغ نگفتن عبادت خدا صادق بودن و صبر زیاد :72::72::72:
رویا خانم نمیخوای کمکم کنی شما که الان انی:325:
کم:302:ک
:46:
همدردی2 سلام و مرسی اما الان شما اینو گفتی من داشتم این حرفامو میذاشتم که همدردیت رسید
سعی مو میکنم
:72:مشکلی که با خانواده ام دارم والان کمرنگ شده اختلاف مذهبی من از مشهدم و شیعه ایشون از گرگان و اهل تسنن:82:
سلام اوای عزیز:43:
تو زندگی گاهی شرایط سخت پیش میاد اما گاهی خود ادما هستند که در کنار این شرایط خودشون زندگی رو سخت تر میکنند.
نقل قول:
هیچ هنری ندارم از آشپزی بدم میاد خیاطی گلدوزی راننده گی خوشرویی مهارت کنترل خشم آرایشگری حتی شوهرم میگه من میترسم بچه دار بشیم تو نتونی درست تربیتش کنی
عزیزم خیلی از کارهاتو خودت به خودت تلقین میکنی ،دید گاهت رو تغییر بده خودت رو توانمند بدون ،حرکت کن ،تلاش کن شاد باش ،به خودت انگیزه بده چرا حرفها و حرکات دیگرون رو زود به خودت نسبت میدی و باور میکنی ،چرا میگی من مطمئنم سلامت روانی ندارم.فکر میکنی همه افرادی که دور و برت هستن مشکل ندارن، فقط بعضی ها راه حل های مناسب به کار میگیرن.نقل قول:
مطمئنم سلامت روانی ندارم.راهی هست؟
[quote]تازه اینم اضافه کنم که حالا یا با تغذیه ی بد یا با درس نخوندن اصلا هوش مناسبی ندارم حافظم رو که نبین یه چیزی امروز میخونم 1 هفته دیگه یادم رفته[/quote]
[quote]هیچ هنری ندارم از آشپزی بدم میاد [/quote]
چرا انگیزه ونشاط در خودت ایجاد نمیکنی:227:،همیشه که ادم برای این که بعضی از کارها رو انجام بده حتما نباید از اون کار خوشش بیاد، من فکر میکنم سفید شدن موهات مربوط به تغذیه ات هم باشه ،همچنین مربوط به کم خونی هم میشه ،سبوس برنج به تغذیه روزانت اضافه کن برای تقویت مو خیلی مفیده .
خودت رو از این فکرها رها کن مدتی به بی خیالی بزن به موضع های ناراحت کننده فکر نکن ،جو زندگیت رو تغییر بده شوهرت رو شاد کن ،خودت رو شاد نگه دار،به خودت احترام بزار و اهمیت بده، از حداقل امکانات بیشترین استفاده رو ببر .:104:در دوران مجردیت فعال بودی چرا حالا به فعالیتت ادامه نمی دی؟گاهی پزشک تشخیص میده دارو مصرف کنی ،اما خودت رو به دارو وابسته نکن ،حتی برای مشکلات مالیت راه حل هایی پیدا کن حالا با کمک مشاوره راههایی پیدا کن تا مشکلاتت کمتر بشه .:43::43: