RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
با سلام
وقتی روش صحیح و هدف صحیح در زندگی نباشد. تضادها اجتناب ناپذیر هست.
در این گونه موارد افراد برای تسکین موقتی و فرار از تضادهایشان به لذتهای آنی معتاد می شوند. که فقط راحت شوند.
آن کسانی هم که اعتیاد به مواد مخدر دارند دقیقا همین استنباط را می کنند:
می گویند من با کار و تلاش و هدف ، بیشتر به سختی می افتم. و در فشار قرار می گیرم. ولی وقتی مواد مصرف می کنم مرا نجات می دهد. پس موادی که ما را نجات می دهد بهتر از فکر و تلاشی هست که ما را درگیر می کند.
لذا ادامه می دهند. تا جایی که این مواد و اعتیاد هم راحتشان نمی کند و از طرفی اثرش را از دست می دهد و آنها را نیز پرمشکل تر از قبل می کند.
پس افسردگی و رنج و بی ثباتی عاطفی علت دارد. و بیمار لازم هست روشهای مبتنی بر علل آنرا برای درمان پیش بگیرد. اینکه مشکلات و درگیری های خود را فروگذارد و خود را درگیر رابطه ای ناشناخته بکند، مشکلاتش افزوده خواهد شد.
خلاصه اینکه:
شما ذهنتان بسیار فعال و پرتلاش هست. و وقتی ا حساس شما قوی و کنترلگر می شود این ذهن قوی شما را به اسارت می گیرد و از او در راستای خواسته های خود سوء استفاده می کند.
لذا شما همان استدلالی را می کنید که احساستون دیکته می کند و این سفسطه های استدلال نما هستند که شما را روز به روز بیشتر به خطا می اندازد.
شما حتی حرفهای مشاورتان را نیز می توانید به راحتی تحریف یا کم و زیاد کنید تا خواسته احساستان محقق شود.
من توصیه ام این است که حتما جلسات منظمی با یک روانپزشک یا مشاور داشته باشید و مسائلتان را مرتب زیر نظر آنها پیش ببرید.
فضاهای مجازی از جمله این تالار نمی تواند به شما کمک کند و حتی ممکن است به خاطر سوء برداشتهایی که از کلام ما می کنید ممکن است آسیب هم ببینید. چون فرصت کارهای عمقی و پیگیرانه در این فضا آنطور که در فضای واقعی وجود دارد ، فراهم نیست.
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
جوانه جان
درکت میکنم..
من وقتی یه مشکلی میخوره سر راهم افسرده میشم و داغون میشم و همیشه بدترین حالت میاد توی ذهنم..
خواب ندارم و وقتی هم میخوابم دوس ندارم بیدار شم.
گاهی با مشکل مبارزه میکنم و میگم درست میشه توکل به خدا و ... چند ساعتی اروم میشم ولی خدا نکنه باز افکار منفی بیاد سراغم .. له میشم.. لهههههههه
الان دو هفته است درس و .. شده برام یه کابوس.. فقط دوس دارم بیام اینجا و بنویسم و بخونم.. یا نوشته های ارامش بخش بخونم..
دیوونه شدم به معنای واقعی..
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
نمیدونم والله مدیر :72:
احتمالا همینه که فضای مجازی قدرت انتقال درست اطلاعاتو نداره یا شایدم من شخصیت مجازیم فرق داره
باور کن به همه مقدساتی که بش اعتقاد داری از همون اول که بم گفتی باید درمان شم
من مرتب و منظم پیش مشاور رفتم با روانپزشک حرف زدم
میگن نیاز به درمان نداری
مشاوره آخری بم میگه عزیزم فقط باید مدیریت کارهاتو یاد بگیری
آخه برم چی بگم
بگم بیا با من چت کن روحیاتمو بهتر بشناسی درونم با اونی که تو مشاوره میبینی فرق داره؟
درسته من ذهنمو میشناسم اما میدونمم کی داره فریبم میده میدونم مغلطه و سفسطش کجاست
اینطوری نیست که خودم خودم و فریب بدم
واقعا برام مهمه که تضادهامو درمان کنم اما مشاور میگه طبیعیه بزار زمان بگذره حل میشه
دیگه چند تا مشاور مختلف برم؟؟؟
ببین من از 8 سالگی هدفم قرب الهی بوده نه که بگم شعار نه .. واقعا این بوده (هدف اصلی و متعالی)
من هیچی برام مهم نبود نه آرایش نه توقع خاصی داشتم نه هیچی اگه چیزیو دلم میخواست حتی نمیگفتم که میخوامش چون دنیا برام مهم نبود
من تو 9 سالگی 1000 رکعت نماز خوندم بدون سلام( چون نمیدونستم که همه نمازهای مستحبی دو رکعت دو رکعت به سلام ختم میشه و چون خونده بودم نماز 1000 رکعت همشو پشت هم خوندم!!!)
تقریبا همه دعاها و نمازهای مستحبی و انجام دادم نمازمو همیشه خوندم ملزم به حلال و حرام و مستحبو مکروه بودم
تو 18 سالگی موقع انتخاب رشته رشته ای و انتخاب کردم که منو به هدفم نزدیک کنه و از یه سری گناه دورم کنه
5 سال کل کتب حدیث و تفسیر و رساله و اصول فقه خوندم
من سراغ لذت آنی نرفتم که آرومم کنه
من داشتم غرق میشدم تو مشکلات و حس نفرتی که یه آدم بم منتقل کرد و مجبور بودم خودمو نجات بدم
مثل کسی که از درد مجبوره تریاک مصرف کنه ( که هر چند من مواد مخدر و بد نمیدونم و با مثال شما مخالفم)
مدیر من احساسمو کامل کنترل میکنم الان
احساسم قویه به شدت اما دارم مهارش میکنم کار بسیار سختیه بسیار بسیار
اما تونستم و دارم مهارش میکنم
همه این تضادها تو ذهن منه نه تو واقعیت زندگیم
یعنی اینطوری نیست که من یه روز با حجاب باشم یه روز بی حجاب ( تعادل تو ظاهر زندگیم وجود داره)
این فراز و فرودها تو ذهن و زندگی شخصی و خصوصی منه که آزارم میده
بزار برای مثال اینو بگم : من با خانوادمم پیش مشاورمم رفتم .مشاورم به پدرم گفت من هر دفعه به جوانه چیزیو میگم منو رد میکنه و تحلیل میکنه و مخالف حرفم حرف میزنه اونقدر که من میترسم اشتباه کنه اما به خودم میگم من وظیفه حرفه ایمو انجام دادم و نباید نگران باشم اما دفعه بعد وقتی میاد پیشم میبینم همه کاررایی که ازش خواستم انجام داده و تصمیم درستو گرفته
میخوام بگم ذهن من تحلیل بالا چایین مخالفت میکنه اما در واقع تشخیص میده چی درسته و اونو انجام میده
بازم خوشحال میشم کسیو میشناسی معرفی کنی تا من برم پیشش:72:
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
با سلام
خداوند تکلیف هر کسی را به اندازه وسعش قرار داده.
واجبات و محرماتی هست که عمومی هست.(مگر جاهایی که خود شرع استثناء آن را گفته، مثلا مریضی که می تواند روزه واجب را نگیرد.)
اما نگفته یه بچه 9 ساله 1000ر کعت نماز به مشخصاتی که شما داده اید بخواند. و نخواسته هست هر مستحب و مکروهی را انجام دهد.
اگر چنین افراط و تفریط هایی بدون توجه به وسع و توانتان انجام داده اید. یا حاصل از یک خطای شناختی هست که کار درمانگر هست که روی آن کار کند.
یا اینکه حاصل برداشتهای اشتباه دینی هست که باید یک متخصص امور شرعی راه اعتدال را به شما نشان دهد.
به هر حال افراطهایی که داشته ای مثل 1000 رکعت نماز، وقتی با توان و آگاهی شما همراه نبوده است، حالا هم از این طرف تفریط هایی داری و ناراحتی که چرا در عاشورا یک امامی زنده مانده که حالا یک سید خواستگار شما بشه و ....
ذهن شما دچار خطاهای شناختی هست. و این حرفها را به هر مشاور یا روانشناسی بگویید می تواند بر اساس شناخت درمانی یا رفتار درمانی شما را معالجه کند. و حتی اگر خیلی تحت فشار باشید یک دوره دارو درمانی داشته باشید.
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
منظورم فقط هدفم در زندگی و تلاشی که برای رسیدن به هدفم کردم بود
افراط و تفریط نیست اعتقاده ... من همه اون کارها رو با عشق انجام دادم عشق به معبودی که خودم و ذره ای از اون میدونم
من هنوز هم به شدت اعتقاداتم قویه
فقط افکارم و احساسمو تو اون ارسال شرح دادم همین
درسته از عصبانیت و افسردگی بد و بیراه شاید به خیلیا زیاد گفته باشم اما اون روح ایمان که تو 9 سالگی تو قلبم بوده الان هنوز زنده است به همون شدت فقط الان توانایی جسمی ندارم گاهیم میگم خدایا من به جنون رسیدم مجنون از تکلیف مبراست فعلا یه مدت راحتم بزار
خداوند تکلیف هر کسی را به اندازه وسعش قرار داده.( لا یکلف الله نفسا الا وسعها ) بله یه بخشی از پایان نامم مربوط به توضیح همین مطلبه من نمیخوام خودم اعتقاداتم افکارمو جراحی کنم و موشکافانه اینجا بیان کنم چون بیانش سخته و مفصل و متاسفانه اصلا فضای مجازی قابلیت انتقال مفهوم حرفهای منو نداره
در همین حد بگم که من شدید معتقدم اما تو یه دوره از زندگیم به خاطر امتحانات سخت الهی شایدم نفوذ شیطان تو نفسم واقعیت بیرونی با حقیقت درونیم به تضاد خورد و منو دچار یه سری تضاد شدید کرد
مثلا از جمله تضادهای که الان دارم و واقعیت بیرونی داره( وگرنه تو ذهنم پر تضاده) اینه که چطور یه رابطه غلط که دین و اخلاق تاییدش نمیکنه منو انقدر کمک کرده که رشد کنم انقدر بم آرامش میده و انقدر دیدمو باز کره و حتی جلوی گناهمو میگیره؟؟؟
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
جوانه جان
این نقل قول یادته ؟ جوابت به این حرف هشدار مدیر را هم ببین ، و با وضعیتی که الآن دچار شدی بنگر ، این است که لازمه هشدارهای یک متخصص را توجه کنیم چون تشخیص تخصصی هست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
با سلام و احترام بسیار
شما باید منطقی از عقلتون و مشاوره ها برای برخورد با این مسئله بهره ببرید.
اینکه اشتباها قسمتی از مسائل دینی را به نفع احساس خود تعبیر و تفسیر شخصی کنید، آسیب خواهیددید. اینطوری به خودتون آسیب می زنید. و به زودی مجبور می شوید دین را هم کنار بگذارید.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
:72:
توکل به خدا
توکل به معنی واقعی مدیر جان!!!
توکل کسیو دین زده نمیکنه
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
ممنون فرشته مهربون
این جملات تو ذهنم حک شده بود و همیشه تکرار میشد
اون زمان به این حرف مدیر تو دلم خندیدم اما واقعا برام اتفاق افتاد
ممنون که گذاشتی دوباره بخونمش همین الان داشتم بش فکر میکردم
شایدم ضمیر ناخودآگاهم زود باوره یه سوال این پست ها راجع به استخاره بود؟؟؟
آخه یه تضاد دیگم اینه
که من هر چی استخاره راجع به این خواستگارم میگیرم به طرز فجیعی خوب میاد
یه هفته پیش یه استخاره گرفتم (واسه خواستگارم و احساسم بش)تو اوج دلتنگی و ناامیدی و تو یه مکان مذهبیم بودم این آیات اومد :
" یا بنیّ اذهبوا فتحسّسوا من یوسف و اخیه و لاتايئسوا من روح الله انّه لا یايئس من روح الله الا القوم الکافرون . "
بعد فکر کن این پسرک واسه خودش یه پا یوسفه ( از خوشگلی) :)بعد من آیه رو تعبیر کردم به نفع خودم که یعنی با این باش .
شایدم منظور پسر خالمه آخه اون روز داشتیم میرفتیم خونه خالم یه پسر خاله دارم که خالم بش میگه حضرت یوسف .
شایدم منظور همون خواستگارمه
هر سه نفر اینام برادر دارن !!!
...............................................
راجع به نوشته ها و توکل که اضافه کردی... مشاورم اعتقاد داره توکلمه که منو نجات داه چون اون آدم حتما بدبختم میکرد و اگه باش ازدواج میکردم تو کمتر از دو سال بر میگشتم اونم کاملا نابود.(یادته اینو تو هم بم گفته بودی اما تو راجع به من گفتی که آمادگی ازدواج نداشتم و الان چقدر خوب میفهمم که اصلا آمادگی ازدواج ندارم) الان فقط یک سال از زندگیم درس شد برام کلی رشد کردم و بزرگ شدم کلی چیز یاد گرفتم چند تا گلدون کوچولو دارم
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
کاملا با این تاپیک استخاره موافقم
اتفاقا تو یک ماه اخیر دقیقا همین قضیه برای دوستم اتفاق افتاد
یعنی یه خواستگاری داشت که خیلی خوب بود و حتی تصمیم به عقد گرفتن اما دوست استخاره کرد بد اومد
و جواب منفی داد و خودش افسرده شد از جواب منفیش
من دو رو ز رفتم خونه دوستم موندم کلی باش حرف زدم تا آرووم تر شه اما بازم میگفت دوباره استخاره میخوام بگیرم!!!
راستی من خودمم کلی قبلا در این باره تحقیق کردم
و متوجه شدم کلا استخاره برای ازدواج اصلا وارد نشده و در هیچ جایی توسط امام معصوم برای ازدواج انجام و حتی توصیه نشده
طبق استخاره هامم عمل نمیکنم اگه میخواستم طبق استخاره عمل کنم که الان کیلومتر ها دور تر داشتم زندگی میکردم کنار اون خواستگارم و به عنوان همسر
اما من با اینکه استخاره هام خیلی خوب میومد با اینکه دوسش داشتم و همه خانوادم موافق بودن و حتی الان هنوز حرفش میزنن به اون آدم گفتم نه ( به خاطر حرف مشاورها و احساس خودم که به آینده اون ازدواج امیدوار نبود )
یه تعارض دیگه هم اینجا به وجود میاد که اگه استخاره راست نیست چرا انقدر واقعیه و من قرانو که باز میکنم حس میکنم خدا داره بام حرف میزنه :43:
مثلا تو همین استخاره (استخاره هامو اکثرا من خودم باز میکنم و نمیشه بش گفت استخاره یه جور صحبت با خداست )
هم اسم یوسف بود که برای من مفهم داشت هم ناامید نبودن از خدا چون من حداقل ده ها بار تو این مدت به خود گفتم از خدا ناامید شدم و خیلی جالب این آیه اومد
این تضاد نیست؟؟؟
RE: فراز و فرود احساسی و رفتاری را چطور به ثبات برسانم
جوانه جان وقتی می بینم در برابر صحبتهای اقای مدیر و دوستان دیگر، مقاومت میکنی و به هر شکلی اصرار داری که رفتارهای فعلیت رو با یکسری استدلالهای سفسطه گونه، توجیه کنی، نمیدونم دیگه من چی میتونم بگم که کمکت کنه. اما بنظرم میرسد که:
برغم درگیری در مسائل دینی، لذتی را که در مسائل دینی میتوانستی جستجو و کسب بکنی، متاسفانه بدست نیاوردی. دین انگار مثل یک تکلیف بوده برات تا یک راهکار. راهکاری که کسی که کلید همه مسائل در دست اوست پیش پات گذاشته. و یک مسیر که میتونه تو رو وصل کنه به مبدا هستی. به همو که بهتر از پسرک و خواستگار و... میتونه بهت آرامش بده.
همین که الان اینجا هستی معنایش این است که پسرک هم برای تو کافی و کارساز نیست. معنایش این است که اینها قدرت سیراب کردن روح تو را و آرامشبخشی به تو را ندارند. دنبال دستاویزی در بیرون از خودت هستی در حالیکه شروع رسیدن به آرامش از درون تو است. و تو به نحوی لجبازانه اصرار داری که آنرا انکار کنی!
جوانه! این حال و احوال شیدایی تو و سردرگمی تو و ... مرا یاد این شعر انداخت:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو به تایید نظر حل معما میکرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست
و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم
گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
این همه شعبده خویش که میکرد این جا
سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست
گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد