RE: به شوهرم تهمت زدم! چه جوری میتونم بدگمانی ام رو کنار بگذارم؟
اقلیمای عزیز: ممنون از راهنمایی هات! واقعا دارم همین کاری که شما گفتید رو انجام میدم! مرتب قربون صدقه اش میرم و ازش تعریف میکنم. همینطور بیخودکی راه میرم و بوسش میکنم! روزی یک ار براش اس ام اس عاشقانه میفرستم و خیلی کارای دیگه که قبلا به خاطر غرورم انجام نمیدادم!:46:
خیلی بیشتر در مورد همه چیز باهاش صحبت میکنم و ازش نظر میخوام. و واقعا از این کارا لذت هم میبرم و به زور انجام نمیدم چون واقعا دوستش دارم:43::43:
ولی کوچکترین چیزی که موجب شکم بشه. دوباره منو به هم میریزه که این دست خودم نیست. شاید احتیاج به زمان بیشتری دارم. سعی میکنم که روی خودم کار کنم تا حساسیتام کمتر بشه!!
شب نیلوفری عزیزم خیلی خوشحال شدم که اینجا پست گذاشتی:46: امیدوارم حالت خوب باشه.
آرزوی بهترینها رو برات دارم. در مورد خارج رفتن هم تصمیم گرفتیم که اینکارو انچام بدیم ولی جوری باشه که مدت دوری موناز همدیگه به حداقل برسه و شوهرم داره روش کار میکنه. نمیدونم پروژه اش کی جواب میده. ولی خوشحالم که هر جای دنیا که باشم میتونم ارتباطمو با اینجا و شما حفظ کنم.:227::227:
RE: به شوهرم تهمت زدم! چه جوری میتونم بدگمانی ام رو کنار بگذارم؟
زیبا جان
خوشحالم که شیوه درست زندگی کردن رو یاد گرفتی :46: :104: :104: :104:
یک روش برات سراغ دارم که دیگه همسرت سراغ هیچ دختری نره!
بیا با هم یک قراری بگذاریم!
تو دیگه همسرت رو چک نکن حتی اگر شک بی مورد کردی بهش!
بالعکس وقتی شک کردی بدون وسط یک رقابت بزرگی و تو باید بهترین باشی! کسی که ملکه قلب همسرته فقط
باید تو باشی و تمام رقبای احتمالی رو از میدون به در کنی!
پس هر روز شروع می کنی به اجرای شیوه های متفاوت برای عاشق تر کردن و بیتاب کردن همسرت!
انرژیت رو به جای ماجراجویی به این سمت پیش می بری و از تمام زنانگی و درایتت استفاده می کنی!
وقتی روز به روز بیشتر شیفتت بشه ، دیگه بیقراره خونه میشه و هر جا بره کبوتر جلد همین خونه میشه!
و بعد یک مدت می بینی که نتیجه بهتری نسبت به پلیس بازی گرفتی و توی نقشت انقدر خوب فرو رفتی که تو هم
عاشقش شدی! این عشق هم روی دخترتون اثر میذاره و زندگیتون واقعا زیبا میشه!
به این روش میگن آبیاری گل عشق! آخه گل عشق رسیدگی و آبیاری میخواد!
البته روی اعتماد به نفست و عزت نفست هم کار کن و دلبری کن و بذار اون بیاد سمتت بیشتر! خودت دیگه بهتر
میدونی! ;)
بذار اون تفاوت دلخواهش رو در تو ببینه نه در دخترای دیگه! در تفکر و علمت ببینه! در گفتارت ببینه! در رفتارت ببینه!
بهترین دوستش بشو! بهترین رفیقش باش! و مطمئن باش رفیق به رفیق خیانت نمی کنه!
موفق باشی گلم
:72:
RE: به شوهرم تهمت زدم! چه جوری میتونم بدگمانی ام رو کنار بگذارم؟
[/quote]بهترین دوستش بشو! بهترین رفیقش باش! و مطمئن باش رفیق به رفیق خیانت نمی کنه![quote]
:104::104::104:
عالی بود بهار جان
واقعا هم همین طوره
RE: به شوهرم تهمت زدم! چه جوری میتونم بدگمانی ام رو کنار بگذارم؟
چقدر حرفای بهار شادی، زیبا بود:104:
منم می خواهم تو این قرارتون شرکت کنم:72:
امیدوارم بتوانم توصیه های بهار شادی رو به کار بگیرم و همچنین امیدوارم تو زندگیم جواب بده و دیگه هیچ وقت روزای بد گذشته برایم تکرار نشه
RE: به شوهرم تهمت زدم! چه جوری میتونم بدگمانی ام رو کنار بگذارم؟
بهار شادی عزیز خیلی ممنون!! واقعا از حرفاتون انرژی میگیرم و سعی میکنم تک تک شون رو به کار بگیرم:72::72::72:
ولی خودتون بهتر میدونید اوضاع جامعه رو!! دخترها نمیدونم چرا اینجوری شدن!؟ اصلا به اخلاقیات، اعتقادات و حتی وجدان هم اعتقادی ندارند!! نمیگم که همه اینجورین ولی تعداد به نسبت قبل خیلی بیشتر شده! زمان ما که اینجوری نبود. دخترا برای خودشون شان و منزلتی قائل بودند و ابنقدر خودشون رو سریع در دسترس هر کس و ناکسی نمیگذاشتند!! همینجا هم که بگردین میبینین که تاپیک خیانت چقدر زیاده!! حتی از مرد 60و 70 ساله هم نمیگذرند!!:311:
خودتون هم که میدونید برای اکثر مردا هم خیلی سخته که در مقابل این وسوسه ها مقاومت کنند. خودتون فکر کنید یک دختر چوان که 25 سال جوانتر باشه و صد مدل خودشو درست کرده باشه و هیچ حریمی رو حفظ نکنه بیاد و بگه من همه جوره باهاتم!! خیلی سخته که اون مرد مقاومت کنه. هر چقدر که من خوب باشم و زیبا باشمو و همه کار براش انجام بدم، بلاخره حس تنوع طلبی مرد چیز دیگه ای رو میخواد.حتی شده از لحاظ جنسی عاشق اون زن میشن و بهش کشش پیدا میکنن!! مخصوصا اگر توی محیط کاری با هم باشند و مدت زیادی در کنار هم قرار بگیرند.
شوهر من کلا مرد مهربونیه و توی محیط کار هم اینجوریه بسیار ملایم و دلنشین رفتار میکنه و سر زبون خوبی هم داره و این ازعواملی میتونه باشه که محبوب خیلی دخترا توی محل کارش باشه. خودش یکبار بهم گفت چند تا دخترن توی شرکت که اگه من بهشون رو بدم، بدشون نمیاد به من نخ بدن!! میبینید چه روزگاری شده!!
البته میدونم که خودش هم سعی داره مقاومت کنه و از این چیزا دور باشه چند وقت پیش که من توی آشپزخونه داشتم برای خودم آهنگ میخوندم، یواشکی صدامو توی موبایلش ظبط کرده بود و بعدا بهم گفت بعضی موقعها توی شرکت گوش میده تا دلش برام تنگ نشه!! روزی یکبار اس ام اس عشقولانه برام میفرسته و خیلی کارا رو که دوست دارم برام انجام میده!! قبلا حلقه دستش نمیکرد چون میگفت خوشم نمیاد و طلاست نمیتونه باهاش نماز بخونه!! ولی الان یک ماهه که انگشتر نقره همیشه دستشه ( برای تولدش خریدم) .ولی نمیدونم چرا نمیتونم اون اعتماد قبلی رو بهش داشته باشم. همش فکر میکنم ممکنه پاش دوباره بلغزه!! برای همین فکر میکنم باید مواظبش باشم. من الان درست مثل والدینی میمونم که بچه اشون یکبار به دام اعتیاد افتاده و با سختی زیاد ترکش دادند و حالا نگرانند که با وسوسه دیگری دوباره به همان دام بیفته پس مراقبشن.مشکل من اینه که من اون رو دیگه اون مرد خوددار و قوی نمیدونم و فکر میکنم در مورد رابطه اش با زنها اراده قوی ای نداره!! چند بار ازش خواستم که پیش دکتر لواسانی بره و با راهنمایی ایشوندر این مورد روی خودش کار کنه ولی همیشه میگه من که مشکلی ندارم و دیگه نمیذارم اون اتفاق تکرار بشه!! ولی من اعتمادم بهش و به حرفاش کم شده!!
دوستش دارم خیلی زیاد ولی دلیل نمیشه که به نقطه ضعفهاش واقف نباشم. میترسم همین نقطه صعفش باعث ایجاد صدمه شدید به من بشه!! به قول شما اگه عاشقش بشم و روز به روز عشقم بهش بیشتر بشه و دوباره همون بلا رو سرم بیاره!! باعث نمیشه که صدمات جبران ناپذیری به من بخوره!! شاید دیگه نتونم کمر راست کنم! من خودمو میشناسم اگه یکبار دیگه تکرار بشه بدجوری داغون میشم.
اون اوایل که این اتفاق افتاده بود، شوهرم بهم میگفت خیلی از مردا از این کارا میکن و زنها به روی خودشون نمیارن و ماله کشی میکنن!! تو چرا این کارو نمیکنی!؟ ولی باید بگم من اصلا نمیتونم مورد بی وفایی رو تحمل کنم. با همه اخلاق و کمی و کاستی میتونم سر کنم غیر از اینکه کس دیگه ای رو وارد زندگیم کنه!!
به هر حال خیلی ممنونم از همه چیز و سعی میکنم برای شوهرم بهترین باشم!! البته تا جایی که از دستم برمیاد و توانایی اش رو دارم! الان خدا رو شکر زندگیم خوبه و اگر فراموشی به سراغم بیاد بهتر از این هم میشه. از همتون التماس دعا دارم:323:
RE: به شوهرم تهمت زدم! چه جوری میتونم بدگمانی ام رو کنار بگذارم؟
زیبا جان
میدونم اعتمادت شکسته و سخته ترمیم یک اعتماد شکسته و میدونم اوضاع جامعه خوب نیست!
اما همسرت رو چی تصور کردی؟ یک مرد ضعیف النفس که با یک اشاره دل و دینش میره؟
درسته خطا کرده اما مطمئنا شما و زندگیش براش تو اولویت هستین!
بعد هم همه چیز برای یک مرد زیبایی نیست. من به واسطه مطالعاتم گاهی نظرات آقایون رو میخونم که از همسرشون
فقط زیبایی چهره و اندام و سکس نمیخوان!
اونها یک دوست خوب میخوان! کسی که درکشون کنه! پا به پاشون جلو بیاد! و میدونی که بهترین دوستای ما ، دوستان
قدیمیمون هستن! که گاهی ما رو از خطرات آگاه می کنن!
درسته که پای آدما گاهی میلغزه و فکرشون ممکنه به گناه و خطا بره اما...
وقتی همون مرد میاد تو خونه و با همسرش انقدر صمیمی هستش که هر مسئله ای رو بهش می گه و دوستش
داره و قلبش فقط برای همون آدم می تپه ، وقتی فکرش به دختری جلب بشه قطعا شب که به خونه و آغوش باز
همسرش میاد و وقتی دوباره می فهمه که قلبش سخت همسرش رو دوست داره و عاشقشه ، دیگه اون فکر با
کنترل نگاه و ایمان و شخصیت فوق العاده همسرش از ذهن اون آدم میره راحت بیرون!
پس فکر نکنین جلوه گری روی همه مردا اثر میذاره! اثر هم بذاره شما میتونی خنثاش کنی اینو باور داشته باش!
حتی اگر صورتت هم چروکیده بشه! چون روح همسرت دنبال عشق و محبته نه جسمش و روح همیشه زیبا و جوونه!
برای نگرانیت هم نگران نباش! به مرور اوضاع بهتر میشه! تو فقط تمرکزت رو بذار روی رابطه بهتر و دوستانه تر با
همسرت! مطمئن باش اوضاع با گذشت زمان بهتر میشه و اون خاطرات تلخ کمرنگ تر
موفق باشی گلم
:72:
RE: به شوهرم تهمت زدم! چه جوری میتونم بدگمانی ام رو کنار بگذارم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط زیبا کردستانی
چون اون دختره خیلی وارد به کارش بود و میدونست با مردا چه جوری رفتار کنه و تو این دوماه هم به بهانه های مختلف به شوهرم زنگ میزنه و یا ایمیل میفرسته که دوباره یک جوری شروع کنه.
در مورد کار هم باید بگم آدم خیلی مشغول و گرفتاری هستم تازه جدیدا کارمو کمتر کردم که به شوهرم و خونه زندگیم بیشتر برسم
قبل از این اتفاق اعتماد به نفسم خیلی بالا بود فکر میکردم از همه لحاظ از شوهرم سرم و ممکن نیست به کس دیگه ای توجه کنه!! ولی موضوع اعتماد به نفس نیست دختری که باهاش رابطه داشت اصلا از هیچ نظر به پای من نمیرسید فقط چوان تر بود!! من از لجاظ سن و سال ، تحصیلات، موقعیت اچتماعی، شکل وقیافه و تیپ وظاهر از شوهرم سرترم. ولی به این چیزا نیست!! من خیلی از مردا رو دیدم که میوفتن دنبال کسایی که اصلا در شانشون نیست. نمیدونم چرا ولی این اتفاق میوفته!!
نکاتی که پر رنگ کردم از نظر من قابل تامل است
مخصوصا نکته آخر
فکر میکنم یکی از دلایل همسرت همین باشه
مرد هست و حس برتری جوئی
دنبال زنی رفته که به قول خودتون از خودش پایین تر باشه تا بتونه نیازش را ارضا کنه
چیزی که اینجا نوشتی حتما تو این ١٦ سال زندگی هم گفتی یا نشون دادی .......تحقیر همسرتون
سعی کن رفعش کنی
RE: به شوهرم تهمت زدم! چه جوری میتونم بدگمانی ام رو کنار بگذارم؟
زیباجان عزیز باید همه چیز روفراموش کنی وحتی اگر شماره ای هم هست به روی شوهرت نیاری وبامحبت زیاد جذبش کنی کنترلش داشته باش اما نشون نده .نشون نده که بهش بی اعتمادی این خودش خیلی تاثیر میذاره:310::227:
RE: به شوهرم تهمت زدم! چه جوری میتونم بدگمانی ام رو کنار بگذارم؟
درود بر بانو کردستانی
نمیدونم چی بگم والله موندم چقدر یه انسان میتونه مهربان خوب سختکوش و باگذشت باشه جدی میگم ربطی به پاچه خواری نداره خیلی خانومی خیلی :72::72::72: هم شما هم امثال شما توی جامعه به تک تک شما ها باید مدال افتخار و شجاعت داد :104: درود بر شرافتتون :72:
RE: به شوهرم تهمت زدم! چه جوری میتونم بدگمانی ام رو کنار بگذارم؟
ممنون بهار شادی عزیز:72::72::72:. واقعا دارم همه تلاشم رو میکنم که همه چیز رو به حال اول برگردونم.ولی یک مقداری سخته عزیزم.
دیروز باز یک اتفاقی افتاد مه من :72::72:حساس شدم!! همونطور که شما راهنمایی کردید. خیلی رفتارهام رو تغییر دادم. خیلی بهش محبت میکنم و اون رو به هر صورتی ابراز میکنم. توی این مدت نقطه ضعف هامو پیدا کردم و سعی میکنم برطرفش کنم. ولی دیروز میدونی بهم چی گفت؟ دیروز بعد از ظهر خیلی خسته بودم و خوابم میامد و روی کاپه دراز کشیده بودم و فیلم نگاه میکردم. بعد شوهرم با حالت طنز آلودی گفت که از این موقعهات خوشم میاد چون فیلم بازی نمیکنی!! نمیدونید چقدر ناراحت شدم. اگه واقعا تمام اینکارایی که با عشق و محبت براش انجام مبدم رو به حساب فیلم بازی کردن میگذاره واقعا باید فاتحه زندگی مشترکمون رو خوند!!:302:
اونقدر ناراحت شدم که با وجود خستگی تمام شب نتونستم چشم روی هم بگذارم. باهاش که حرف زدم بهم گفت حرف منو جدی نگیر و همینطوری یک جیزی گفتم و .. بعد هم ازم یک جورایی عذرخواهی کرد البته نه به طور مستقیم!! ولی من مطمئنم این به فکرش رسیده بود و به قول خودش با صدای بلند فکر کرده بود!! خواهش میکنم در این مورد راهنماییم کنید.ممنون میشم:43:
سودای عزیزم ممنون بله منم دارم همین کارو میکنم و سعی دارم بهش اعتماد کنم ولی باور کن با دروغای رنگارنگی که 6 ماه تمام بهم گفت کار خیلی سختیه!! در مورد محبت زیادم که قسمت بالا رو بخون!! فکر میکنه فیلم بازی میکنم در حالی که اصلا واقعیت نداره ولی فکر میکنم دوست داره اینجوری فکر کنه!! فکر میکنم محبتام یک جورایی معذبش میکنه و باعث میشه عذاب وجدان داشته باشه!! برای همین میخواد به خودش تلقین کنه که دارم فیلم بازی میکنم!! بهش هم چفتم که توی این 16 سال نمو شناختی و میدونی که آدم روراستی بودم و هستم و هیچ شیله پیله ای نداشتم. پس نمیتونم فیلم بازی کنم. اصلا بلد نیستم.
جناب پیدای عزیز! از پستتون فهمیدم که باد آقا باشید.من هیچوقت هیچوقت هیچوقت توی زندگیم شوهرم رو تحقیر نکردم!! اگر اون حرفا رو به شما دوستان زدم برای این بود که با وضعیت زندگیم بیشتر آشنا بشید!! اتفاقا شوهرم اعتماد به نفس خیلی بالایی داره و به هیچ وجه از من کم نمیاره. حداقل که اینجوری نشون میده. بنابراین چیزی نیست که رفعش کنم! من فقطسر وزبون زیادی ندارم با اینکه شوهر و بچه ام رو خیلی دوست دارم زیاد اهل قربون صدقه رفتن و هی ازشون تعریف کردن نیستم. این جز خصلت خانوادکیمون هست ولی با این حال دارم روی این نقطه ضعفم هم کار میکنم البته اگر بعدش بهم نگن که دارم فیلم بازی میکنم!! جناب پیدا بهتره مسئله رو بغرنجش نکنیم. این موضوع ساده تر از این حرفاست! موصوع اینه که مردی چندین سال تنها با یک زن بوده و ناگهان سرراهش یک دختر خوش ناز وادا و جوون ظاهر میشه که حاضره همه جوره بهش راه بده. اونم فکر میکنه بد نیست یک مدت با این دختره باشه و به زندگیش که حالا بعد از این مدت زیاد یکنواخت شده، رنگ و جلایی بده و بک مقدار به خودش حال بده!! کی بدش میاد!! برای اینکه با وجدانش هم کنار بیاد توجیهاتی هم برای خودش میاره کهزنم نسبت به من بی تفاوته، همه زندگیش شده کارش و ... اما مگه نه اینکه من صبج تا شب اکه زحمت میکشیدم برای بهتر کردن زندگیمون بود و خدا شاهده که هیچ چیزی برای خودم نمیخواستم خیلی ز بار زندگی رو به تنهایی بدوش میکشیدم که شوهر و بچه ام در رفاه بیشتری باشند!! ولی الان اینکارو نمیکنم این مرده که باید منو تامین کنه و من دبگه از جون مایه نمیگذارم و در عوض ناز وادامو ابیشتر میکنم که کار خیلی ۀسونتریه!! به جای اینکه در عمل نشون بدم که چقدر دوستش دارم. قربون صدقه اش میرم و براش دلبری میکنم. هم.ن کاری که دخترای کوچه خیابون انجتم میدادند!!
واقعا شوهرم اون دخترو برای زندگی کردن نمیخواست و الان هم بعد از چندین سال زندگی میگه اگه دوباره بخوام انتخاب کنم تو رو انتخاب میکنم. چون توی زندگیم تمام تلاشم رو خالصانه کردم که چیزی برای خانواده ام کم نگذارم و خیلی وقتا از خواسته خودم برای خانواده ام گذشتم. مطمئنم شوهرم با شناختی که از اون دختره پیدا کردم! یک هفته هم نمیتونست باهاش دوام بیاره!! ولی این حس تنوع طلبی مردا چیز دیگه ای میخواد. مطمئنم در این مورد با من موافقید.
شاید اگه این دختره سر راه شوهرم قرار نمیگرفت این اتفاق هم نمیافتاد ولی من معتقدم که خداوند اینکارو کرد که هر دوی ما یک امتحان الهی رو پشت شر بگذاریم و من واقعا خوشحالم که از این امتحان سر بلند بیرون آمدم!!
قبل از این اتفاق ما خانواده آرومی بودیم. من و شوهرم با هم خیلی مهربون بودیک واقعا به ندرت دعوا میکردیم توی این 16 سال که مدت کمی نیست اصلا به هم بی احترامی نکردیم و حرمتها رو نشکستیم!! شوهرم همیشه با پسوند"جون " منو صدا میکرد و بدون اون هیچوقت صدا نکرد و واقعا مورد مثال اهل فامیل بودیم. شوهرم همیشه باهام خوب رفتار میکرد و هیچوقت شکایتی ازم نکرد منم از زندگیم راضی بودم و شکایتی نداشتم. حالا شما بهم بگید توی چنین زندگیی من مستحق خیانت بودم؟!! شما توی پستتون حوری عنوان کردید که انگار من استحقاق اینرو دلشتم که این بلا سرم بیاد. ولی اگه هم کاملا مورد دلخواه شوهرم ببودم دلیل این میشه که به من بی وفایی کنه!؟ خواهش میکنم جواب من رو بدید. و اینقدر سریع در مورد زندگیها قضاوت نکنید!
خاله قزی عزی ممنون از اظهار لطفتون. واقعا خوشحالم که دوستان خوبی مثل شما رو اینجا دارم.