RE: پرخاشگري بيش از حد من (به اخلاقیات من احترام نمی گذارد)
من مستاصل شده ام با اینکه در استانه شغلی هستم که کار مشاوره رو بر عهده دارم اما در زندگی خود مانده ام اگه می تونستم شوهرمو به مشاوره متقاعد کنم اینقدر الان در عذاب نبودم.شوهر من میگه من تو رو دوست داشتم دوست دارم و خواهم داشت با همین رفتار نیاز به مشاوره نیست.اون الان با ابن ذهن اشفته من اصرار به رفتن به مهمانی داره.ناگار نه انگار که من شب و روزم یکی شده.به نظر شما باید با همسرم به مهمانی برم؟؟به نظر شما ایراد از منه؟؟؟من سخت گیرم؟؟؟ شوهرم سخت گیره؟؟شوهرم بسیار خوب است؟؟
یه حرفی میخوام بزنم نمی دونم در رفتار من تاثیر گذار بوده یا نه لطفا راهنمایی کنید؟زمانی که من می خواستم ازدواج کنم با توجه به موقعیت اجتماعی و مالی خانواده ام و تک دختر بودنم وضعیت ظاهرم خانواده من به ازدواج من تا حدودی راضی نبودن اما همسر من چندین سال تمام قریب به بیست بار به خواستگاری من امد و با وجود اینکه همسر من امکانات لازم و حتی بیشتر از حد معمول رو هم داشت به تمام خواسته های من وخانواده ام در ظرف مدت چند هفته جامه عمل پوشاند و در مورد هر چیزی که در یک ازدواج رسم بود بهترین رو برای من انجام داد(با توجه به اینکه ازدواج ومراسم من کاملا سنتی برگزار شد و در حد کمال) و بالا خره این محرمیت رسمی شد.اما قبل از ازدواج تقریبا اطرافیان من(همکلاسی ها و کسانی که دارای رابطه خانوادگی با ما بودن و دارای فرزند پسرو سایر خواستگاران من)از موضوع خواستگاریهمسرم مطلع ببودن و هر کدام به نحوی سعی بر تخریب او میگذاشتن و...... الان که مدتی در درگیری هستم با خود فکر میکنم نکنداون ادما درست گفتن و با این ذهنیت به سراغ همسرم میروم و.... تا اینکه هفته پیش یکی از همین انسانه به من گفت تو رو میبینم و احساس میکنم از انتخابت پشیمون شدی اخه تو رو با روحیه خراب میبینم دیدی اشتباه کردی این حرفا و خونسردی همسرم وتکرار دوباره انها توشط همسرم این تفکر رو در من ایجاد کرده است که بله من بدبخت شدم و همه راست می گویند.نظر شما چیست؟؟
RE: پرخاشگري بيش از حد من (به اخلاقیات من احترام نمی گذارد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نارگیس
علاقه من به حدی بود که حتی یک لحظه بدون او نمی تونستم زندگی کنم
به این مساله ای که شما بیان کردی ، نمی گویند علاقه
می گویند وابستگی ، که تبدیل میشه به آفت زندگی و به زودی زندگی ات را در سراشیبی فروپاشی سوق خواهد داد
نارگیس گرامی ، با تمام نکات مثبت و برجسته ای که از خودتون و موقعیتتون در پست هاتون بیان نمودید ، متاسفانه باید بگیم ، با توجه به قابلیت های بی نظیرتون ،راهی که می روید به راهرو های انتظار ختم می شود
RE: پرخاشگري بيش از حد من (به اخلاقیات من احترام نمی گذارد)
سلام بابا اعضا محترم یه کم ما تازه وارد ها رو تحویل بگیرید من از شما تقاضای مشورت کردم اما.......شما نیستین:302::302:
دوست گرامی بالهای صداقت .حق با شماست جالب اینجا ست که من و همسرم در حال گذراندن دوره کار اموزی وکالت پایه یک دادگستری هستیم اما از پس زندگی خودم بر نمیام این خیلی باعث تاسف !!!!
این به قول شما وابستگی الان عشق شده الان شده شریک زندگی .یعنی من به اشتباه ازدواج کردم؟؟؟نظر شما اینه؟؟؟
الان راهکار شما چیه؟؟
بالهای صداقت. دوست گرامی
صحبت های شما من را تکان داد !
لطفا راهنمایی کنید ؟
یعنی سرنوشت من جدایی ست؟
یعنی عشق نبوده فقط وابستگی بوده است؟؟:302::302:
RE: پرخاشگري بيش از حد من (به اخلاقیات من احترام نمی گذارد)
شما چرا پیش فرض ذهنی تون ، پاک کردن صورت مساله هست ؟
دارم بهتون می گویم با اینکه خیلی ویژگی های مثبت از نظر خانواگی و طبقاتی و کاری و .... دارید اما نه تنها از این قابلیت ها در مسیر درست استفاده نمی کنید بلکه به نادرست دارید با تکیه بر این نکات مثبت زندگی تون را در سراشیبی سقوط می اندازید
مگه من چقدر شما یا همسرتون رو می شناسم که بخواهم قضاوت کنم و بگویم طلاق بگیرید یا ادامه دهید ؟
>>> این شما هستی که باید خودت بسنجی که آیا می خواهی و تمایل داری برای داشتن یک زندگی خوب تلاش بکنی یا نه
>>> این شما هستی که می دانی آیا توانایی بدست گرفتن عنان زندگی و سرنوشتتون را دارید یا نه
>>> و در نهایت این شما هستید که تصمیم می گیرید و تبعات اون تصمیم رو نیز متقبل می شوید
RE: پرخاشگري بيش از حد من (به اخلاقیات من احترام نمی گذارد)
دوست موفق من سلام!
شما یه ایست ذهنی بزرگ لازم داری!
یک لحظه به تمام نارگیس های کوچولویی که در درونت هستند و مدام بهت یاد اوری می کنند که تو زیبایی، که تو خیلی موفقی، که تو از خانواده سرشناسی هستی، که همسرت زیادی مهربونه، که این ازدواج اشتباه بوده، که همسرت اصلا به آنچه که تو اخلاقیات خودت می نامی احترام نمی ذاره و... ایست بده بگو ساکت!!!:324:
حالا دوباره قطعات مختلف شخصیتت رو بذار کنار هم، فارغ از اینکه موفقی و زیبایی و .... دیگه چی هستی؟ ببین اون نارگیس واقعی که تو این همهمه ها صداش به هیچ جا نمی رسه چی میگه؟ چی دوست داره؟ چرا دوست داره؟
چون خودت بهتر از من میدونی که ما اگه برای علاقه مون و یا میلمون به یک جیز دلیلی نداشته باشیم اون هم از نوع منطقیش، برامون دردسر زا میشه!
در این راه یک مشاور متعهد و دلسوز و با تجربه می تونه خیلی کمک کننده باشه!
این شتاب زدگی که شما بهش دچار هستید باعث میشه که در شناخت خودتون و احساساتتون دچار اشتباه بشوید
خطا های شناختی و نهایتا تصمیماتی که نیاز به تامل بیشتری داشتند
اون وقت عادت و وابستگی که شما داشتید به دیدار هر روزه همیسرتون میشه "عشق" و در گذر زمان این" عشق" تبدیل میشه به ملغمه ای از احساسات ناشناخته بر امده از علل ناشناخته ای که شما رو به سویی میبره که عادی بودن سرو وضع همسرتون میشه معضل! حس نوع دوستی ایشون (البته اینکه بیش از حد هستش حق با شماست اما ماهیتا این ویژگی ایرادی محسوب نمیشه) میشه یک مسئله آزار دهنده!
یک دختر موفق و تحصیل کرده با خانواده آنچنانی که برای تصمیم گیری به فال متوسل میشه!
فکر میکنم این لینک به دردت بخوره:
ناسازگاری های شناختی و تعارض های ما
به هر حال من فکر میکنم که شما به یک تجدید نظر کلی نیاز داری، در کمال آرامش و به دور از هیاهو و فارغ از تمرکز بیش از حدی که روی رفتار همسرت و یافتن راهی برای به تبعیت در آوردن او از خودت داری، به خودت بپرداز و خودت رو بشناس! وقتی ذهن و منطق و احساست همگی با هم کوک شدند، خودت خیلی راحت می تونی تصمیم درست رو در مورد زندگیت بگیری
RE: پرخاشگري بيش از حد من (به اخلاقیات من احترام نمی گذارد)
ادوست گرامی.دانوب
ایست گفتن به چیزهایی که قریب به بیست و چند ساله در من وجود داشته؟؟؟؟؟
خیلی دشواره!
امشب به همسرم مهمانی رفتم او بسیار به من محبت کرد به قول معروف سنگ تموم گذاشت من خوشحال بودم اما ته دلم ناراحت بود ناراحتی دعوا های گذشته نااحتی دعوا های احتمال اینده ناراحتی.......................
همسرم این همه خود را خونسرد نشون میده این همه به من محبت میکنه اما دل من ازرده ست
دانوب دوست عزیزم
منظور شما از شتاب زدگی چیست؟
منظور شما از عادت و وابستگی چیست؟
RE: پرخاشگري بيش از حد من (به اخلاقیات من احترام نمی گذارد)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نارگیس
ایست گفتن به چیزهایی که قریب به بیست و چند ساله در من وجود داشته؟؟؟؟؟
خیلی دشواره!
من کاملا با نظر دانوب موافقم ، چرا مگه شما بالای 40 سالتون هست که قریب به بیست و چند سال این اخلاقیات در شما وجود داشته باشه ؟ شخصیت فرد در نوجوانی شکل خودشو تا به حدی میگیره ولی به این معنی نیست که تغییر ناپذیر باشه ! پس اینهمه آدم دیگه که مشکلات اساسی تر از شما دارن چطور میرن پیش روانشناس و مشکلات و اختلالات شخصیتی/رفتاری خودشونو حل میکنن و میشن یه آدم دیگه ؟ :rolleyes:
شما اگه بخواین و باور کنین نیاز به تغییر رو در خودتون ، موفق به تغییرش هم میشین عزیزم
اما سوال اینجاست که آیا خودتون چنین چیزی رو قبول دارین و میخواین ؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نارگیس
امشب به همسرم مهمانی رفتم او بسیار به من محبت کرد به قول معروف سنگ تموم گذاشت من خوشحال بودم اما ته دلم ناراحت بود ناراحتی دعوا های گذشته نااحتی دعوا های احتمال اینده ناراحتی.......................
همسرم این همه خود را خونسرد نشون میده این همه به من محبت میکنه اما دل من ازرده ست
دعواهای گذشته ... دعوا و جدال یه چیز دوطرفه هست من درک نمیکنم چطور چیزی رو که یه طرفه از جانب خودتون بوده رو دعوا می نامین و بعد هم جای خودتون از ایشون دلخورین !
بنظرم شما به وقت حتی کوچک ترین مشکلات از همه زمین و زمان و دنیا گله دارین جز خودتون
و بنظرم اگه بخواد اینجوری پیش بره حرف زدن بنده و سایر دوستان هیچ فایده ای نداره چون شما فقط دوست دارین یکی بیاد و تاییدتون کنه و بگه این کارتون درست بوده اون کارتون حق با شما بوده و شما اشتباه کردین چنین انتخابی کردین و دارین حیف میشین و ... ! :D
اولین قدم ، فهم و درک و پذیرش اشتباهات خودمونه
بهرحال امیدوارم این موضوع هرطوری هست با خوبی و خوشی و سازش برطرف شه من یکی که کم آوردم :D
RE: پرخاشگري بيش از حد من (به اخلاقیات من احترام نمی گذارد)
مجددا سلام
قبلا هم گفتم شما تعریف درستی از واژه همسر ندارید!
مثلا از واژه های "تبعیت" ، "مال من است" ، "نرم کردن" و ... استفاده کردید.
ایشون شریک زندگی شماست.دقت کنید، "شریک"... 50-50! ایشون کارمند،مستخدم،نوکر و پایین دست شما نیست که تابعیت محض از شما داشته باشه!
اون هم یه آدمه و واسه خودش فکر و ایدئولوژی و شخصیت و غرور داره...
شما میخوای همه این ها رو از اون بگیری!؟
به نظرم به چنتا نکته توی رفتارها و زندگیتون بیشتر فکر کنید و روی اونها کار کنید:
قرار نیست هر چی که شما بخوای دقیقا همون بشه!
آرام باشید،صبور باشد، گفت و گو کنید، گذشت داشته باشید،به نظراتش احترام بذارید،تا به تفاهم برسید!!
بدترین چیز واسه یه مرد اینه که اون حس مردونگی و غرورش رو ازش بگیری و مثل یه آدم بیخاصیت باهاش رفتار کنید!!
به همسرتون احترام بذارید! بهش پر و بال و قدرت بدید! بهش اعتماد کنید! طوری که واقعا احساس کنه تکیه گاه شماست!
{آستانه صبر و تحمل افراد متفاوته ولی به هر حال یه جا شاید تموم بشه! توهین ها و جسارتها و بدرفتاریهای شما برای خیلی از آقایون شاید یک ثانیه هم قابل تحمل نباشه ، پس ببینید چقدر همسرتون دوستتون داره و داره صبوری میکنه ...ولی...ولی بترسید از روزی که آستانه تحملش تموم بشه....! }
به خدا با هر بار بی احترامی و شکستن غرورش یه قدم به پرتگاه زندگی مشترکتون نزدیک تر میشید!
درضمن حرفای خاله زنکی دیگران،فالگیری و کف بینی و ... رو همه رو بریزید توی سطل زباله!
درباره تغییر هم،قرار نیست شما کامل تغییر کنید ولی به نظر من بد نیست گاهی یه چیزایی رو تجربه کنید!!
مثلا یه روز لباسهای خیلی معمولی بپوشید و برید پایین شهر توی یه جیگرکی یا ساندویچی یه چیزی نوش جان کنید!
گهگاهی از خط واحد استفاده کنید!
یه روز برید پارک یه زیرانداز و یه فلاسک چای و چنتا ساندویچ کتلت از خونه ببرید بشینید وسط چمنها بخورید!!
یه صبح زود برید توی صف نون سنگک بایستید!
گاهی برای صدا کردنه هم و حرف زدن از واژه های کوچه بازاری استفاده کنید!!
بعضی اوقات با لباسهای ساده و بدون آرایش به محل کار و درس برید!
خلاصه اینکه سعی کنید کمی از اون محیط لوکس و استریل زندگیتون فاصله بگیرید تا حس کمالگرایی و برتر بودن در شما فروکش کنه و تعدیل بشه!!
RE: پرخاشگري بيش از حد من (به اخلاقیات من احترام نمی گذارد)
دوست گرامیmehrdad_m
چگونه میشه به یه مرد این حس رو منتقل رد که احساس کنه تکیه گاه تام همسرشه؟؟به گونه ایی که بدون اون همسرش بی پناهه؟
طبق شناختی که من از شوهرم دارم با منتقل کردن این حس به اون نیمی از مشکلاتم حل میشه!
لطفا صریح و واضح راهنمایی بفرمایید؟ ممنون میشم
RE: پرخاشگري بيش از حد من (به اخلاقیات من احترام نمی گذارد)
سلام دوباره!
نمیشه نداریم!!!
اگر وضعیت موجود شما را آزار میده، اگه با اینکه همسرتون سنگ تموم میذارن شما هنوز هم از ته دل خوشحال نیستید، یعنی نیاز به تغییر هست... این تغییر اصلا هم کوچک نیست! آهسته و پیوسته اما نباید متوقف بشه.
ببین دوست من ما خودمون برای خودمون بهترین قاضی هستیم، جون آدم خودش رو که نمیتونه گول بزنه!!!
این راهکار به نظرم عملی میاد:
این بار که از کوره در رفتی... یا حتی کدورت های گذشته ای که شما رو آزرده خاطر کرده رو یادداشت کن چجوری؟
مثلاً:
دعوای چند روز پیش شما (مثال میزنم):
همسرم بدون خداحافظی رفت==> من پرخاش کردم بهش ==> به حرف من اهمیت نمیده وقتی میگم فلان کار را بکن/نکن==>....
این سیر رو کامل بنویس مسلما آخرش میرسی به یکی از ارزش هات (یا همون اخلاقیات شما) یه خط قرمز.
حالا ببین این ارزش چقدر منطقیه؟... چقدر با عرف جامعه ای که توش زندگی میکنی مطابقت میکنه؟، چقدر با آموزه های اخلاقی، دینی، و انسانی هماهنگه؟ یک کلام چقدر وجدانت از این بابت در آرامشه (برای همین میگم که ما نمی تونیم خودمون رو گول بزنیم.)
من توی نوشته هات صداقتی رو دیدم که قابل تحسینه... خیلی ها ممکنه برن پیش فالگیر ولی همه جا طوری وانمود کنند که اصلا! اینا همه خرافاته!
یا خیلی ها کاری که میکنن دقیقا اجبار دیگران به تبعیت از اون هاست (شخصیت های سلطه گری دارند) اما همیشه تو صحبت هاشون خودشون رو یک انسان دمکرات معرفی می کنند.
اما شما اینگونه نیستی، خیلی رک هستی قبول داری، این خیلی خوبه شما چند قدم جلوتری.
حالا برگردیم به اون لیست، اگر ارزشی که ازش صحبت کردیم منطقی و انسانی و وجدانی بود، کاملا حق با شماست!!! باید پای ارزشت وایستی، و ازش دفاع کنی، اما باز هم توجیهی برای پرخاش و تندخویی وجود نداره. یک گفتگوی منطقی حتی با کمک یک کارشناس حتی اگه ماه ها هم طول بکشه... بالاخره نتیجه میده و همسر شما/ دوست شما/ همکار شما/ فرزند شما.... نظر شما رو میپذیره و رفتاری که شما رو ازار میداد برطرف خواهد شد.
اما اگر نه، شما پیش خودت هم نتونستی توجیه کنی که (مثلاً) همسرم نباید با آدم هایی که به طبقه ما تعلق ندارند صحبت کنه. اون وقت نه تنها حق با شما نیست و نمیتونی از همسرت بخوای که به شما گوش کنه، بلکه باید یه فکری برای این طرز تفکر غلط و بیرون کردن اون از ذهنت هم بکنی.
این دقیقا همون تعارضیه که در لینکی در پست قبل برات گذاشتم:
مسلما شما هم میدونی و اعتقاد داری که خودپسندی و تکبر مذموم شده است، اما وقتی به خودت میرسی نه من با بعضی ها حتی صحبت هم نمیکنم... چرا؟
به نظرم شما باید در دو جبهه تلاش کنی:
1) یافتن ریشه اصلی پرخاش گری ات
2) سعی در شناخت بیشتر احساساتت، قرار دادن فیلتری برای آن ها که هر احساسا هر وقت دلش خواست شما رو به هر عملی نکشونه، و یافتن این تعارضات و بر طرف کردنشون.
امید وارم تونسته باشم کمکی بکنم:72: