RE: با پرخاشگري و قدرنشناسي همسرم و خانوادهاش چه كنم؟؟؟
درود بانو
واسه طلاق اقدامی نکن اصلا خوب.بزار با مشورت بزرگترا کاری رو انجام بده.از طرز حرف زدنش معلومه هنوز بچست و خام و به پختگی نرسیده که اینجوری میگه مهریت رو میندازم جلوت.اگه پولی داشت خونه رهن و اجاره میکرد.
شما هم خیلی سنگین برخورد کن ناسلاتی جایگاه اجتماعی بالایی داری.پس به خودت احترام بزار.
اصلا حرف طلاق رو نزن اون طلاق میخواد بگیره خوب بزار بره دنبالش :72:
RE: با پرخاشگري و قدرنشناسي همسرم و خانوادهاش چه كنم؟؟؟
اين موردي که khaleghezey اشاره کردن رو همه گفتن ، هر کسي که صاحب نظر بوده و در حد مشاوره با من صحبت کرده به اين نکته اشاره کرده و گفتن که رفتارش خيلي ناپخته است . حالا من موندم با اين وضعيت چه کنم ؟؟؟ يعني زندگي کردن با چينين مردي به صلاح است ؟؟؟ من در اين مدت 2 سال تمام تلاشمو کردم تا اونو با واقعيتهاي زندگي آشنا کنم ولي تغييرش حدودا" 10٪ بوده ، يعني فقط 10٪ بهتر شده . همسرم به شدت مورد علاقه مادرش بوده به طوري که حتي در سن 28 سالگي هم مادرش لقمه تو دهنش ميذاشته و هر روز غذاي گرم براش به محل کارش ميبرده . همسرم 4 خواهر بزرگتر از خودش داره که اونا هم راه مادرشونو دارن ادامه ميدن . مثلا" هر روز 5 تا 6 بار باهاش تماس ميگيرن تا ببينن اون کجاس و چه ميکنه :163: همسرم هيچ دوست صميمي آقا هم نداره ، نه هم دانشگاهي ، نه همکار نه فاميل و نه آشنا . از اين لحاظ ما نقطه مقابل هم هستيم چرا که من به دليل شرايط کاريم ارتباطات گستردهاي دارم و از طرفي هم به شدت اجتماعي هستم . اگر براي من مشکلي پيش بياد تمام سعيمو ميکنم تا راه حلهاي مختلف حل اونو پيدا کنم، از مشاور وقت ميگيرم ، با متخصص اون موضوع مشورت ميکنم کتاب ميخونم يا به همين سايت رجوع ميکنم . اما همسرم در هر حالتي به خانوادش پناه ميبره و فقط با خواهراش درد و دل ميکنه اين در حالي که اونا آدمهاي بدون معلومات و تجربه و فوقالعاده سرد و مردم گريز هستند . در واقع خانواده اونا مثل آدمهاي يه جزيره ميمونن به طوري که تو اين مدتي که من عروسشون بودم با اينکه مدام سعي ميکردم با هر روشي خودمو به اونا نزديک کنم اونا هيچ وقت منو جزء خونوادشون ندونستن و به شدت نسبت به من مخفي کاري دارن !!!!!!!:163::316: بايد چي کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟
RE: با پرخاشگري و قدرنشناسي همسرم و خانوادهاش چه كنم؟؟؟
با سلام دوباره به همه دوستان همدردي
دوستان امروز که عيد بود هيچ خبري از همسرم و خانوادش نشد . حتي يه پيام تبريک عيد اس ام اسي هم ازشون نداشتم . به نظرتون من همچنان موضع سکوت را اختيار کنم ؟؟؟؟ البته خانواده همسرم در اين مدت 2 سال هيچ مناسبتي را سر وقتش تبريک نگفتن چه برسه به اينکه بخوان حضوري به خانه ما بيان . حتي براي تولد من . هر بار هم که بين من و همسرم مشکلي پيش مياد اونا سکوت اختيار ميکنن و حتي يک بار پيش نيومده که به من بگن از چي دلخوري يا مشکلوتن چي بوده :163: دارم هر روز بيشتر از ديروز از اونا کينه به دل ميگيرم .... امروز خيلي تحت فشار بودم . واقعا" به عاقه و دوست داشتن همسرم شک کردم !!!!!!!! مگه ميشه آدم با کسي که دوستش داره اينطور برخورد کنه !!!!!!!!!!! :316: براي همسرم خانوادش مهمترين چيز دنياست با همه نقصها و کمبودهاشون . هيچ وقت نتونستم اولويت مهمتر از اونا را پيش همسرم داشته باشم حتي با تمام ساپورتهايي که تو اين مدت از همسرم کردم ... واقعا" به بن بست رسيدم :316:
RE: با پرخاشگري و قدرنشناسي همسرم و خانوادهاش چه كنم؟؟؟
با سلام به همه دوستان همدردي،
امروز هفتمين روز از اختلاف من و همسرمه و از اون هيچ خبري ندارم:( مي دونم دوباره تو فازه قهره مثل هميشه ، مثل همهي اين دو سال ، فقط به من يه ايميل زد با لحني تند كه از اين به بعد صبحها نمياد كه منو به سرويس ادارم برسونه چون من گفتم هنوز دختر خونه پدرم هستم و اون هم ايم كارو به عهده برادرم انداخته !!!! البته اين يكي از عادتهاشه كه هميشه منت كارايي كه واسه من انجام ميده رو به سرم بذاره و مدام خودشو با خانواده من مقايسه ميكنه :( مثلا" ميگه فلان روز كه حالت بد شد من بردمت بيمارستان و خانوادت نبودن ... فلان روز كه دنبال مستاجر ميگشتي واسه خونت من بودم كه همراهت مياومدم بنگاههاي املاك و هزار چيزه ديگه :316:
همش منتظر بودم كه عيد يه تبريكي داشته باشم از خودش و خونوادش اما هيچي ، هيچي ، هيچي ... دوستان خواهش ميكنم كه راهنماييم كنيد . الان چه كاري به صلاحه ؟؟؟ نميخوام مثل هميشه اين من باشم كه دنبالش ميرم ، من باشم كه به اختلافي كه اون توش مقصر 90٪ بوده پايان بدم ... واقعا" موندم كه با اون چه كنم ؟؟؟؟!!!!!!!! خواهش ميكنم كه كمكم كنيد ....:316:
RE: با پرخاشگري و قدرنشناسي همسرم و خانوادهاش چه كنم؟؟؟
سلام خانوم محترم
من توی پست قبلی ام که براتون گذاشتم گفتم که باید به اون بها بدید. اما علت اون رو هم میگم شاید بهتر متوجه بشید.
از گفتارش میشه این مسئله رو فهمید:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط A'srin
مثلا" ميگه فلان روز كه حالت بد شد من بردمت بيمارستان و خانوادت نبودن ... فلان روز كه دنبال مستاجر ميگشتي واسه خونت من بودم كه همراهت مياومدم بنگاههاي املاك و هزار چيزه ديگه
اون با این حرف ها تلاش می کنه خودش رو به شما نشون بده. یعنی در مقابل نقش شما در زندگیتون که خیلی وسیع و چشمگیره اون هم اینها رو نقل میکنه و گفتن اینها متاسفانه ناشی از یک حس حقارت در شوهرتونه.
یک مرد باید بتونه نقش های به مراتب مهمتر و حیاتی تری رو تو زندگی ایفا کنه ، نه اینکه وقتی میگرده می بینه جز بردن به بیمارستان یا اومدن به بنگاه (که در جای خودش مهمه) اما نقش مهمتری به ذهنش نیومده که در جواب همسرش بده.
مشکل اون اینجاست و این مشکل یک حالت تنفر براش بوجود آورده . تنفر از شما نه ، از خودش ولی توی ذهنش شما رو عامل این وضع میدونه .
شما باید سعی کنید ارزش اون رو بالا ببرید . البته نه بصورت ظاهری و دروغی که اثر معکوس داره.
سعی کنید جلوی خانوادش و خانواده خودتون از محسناتش تعریف و تمجید کنید (البته بااحتیاط و نه زیاده روی بلکه کم کم و طولانی)
سعی کنید غیر مستقیم در زندگی براش نقش بتراشید. مثلاً توی بعضی از کارها که هیچ نیازی به مشورت با او ندارید اگر میدونید که به جوابش عمل میکنید، از اون مشورت بخواهید و به اون عمل کنید و مرتباً موضوع رو برای اطرافیان بازگو کنید.(البته این یک مثال بود)
مطمئناً جواب میده!!!!
موفق باشید
RE: با پرخاشگري و قدرنشناسي همسرم و خانوادهاش چه كنم؟؟؟
دوست محترم Parsa y ، ممنون از راهنماييتون. ولي باور كنيد كه به كرات فرمايشات شما رو انجام دادم . اگه از خودش اين سوال را ميپرسيديد ميگفت همسرم 1000 بار جلوي خونوادم و خونواده خودش از من تعريف و تمجيد كرده ... من خيلي خيلي بيشتر از وظايفم براي اون اقدام كردم ، همه كساني كه با ما آشنايي دارند ميگن من براش مادري كردم تا همسري تا جائيكه ناهار خودم رو لقمه ميكردم تا عصر كه مياد دنبالم حتما" چيزي بخوره و در غذاي من سهمي داشته باشه :163:
الان به محل كارم زنگ زد . خيلي آروم سلام كرد و گفت : يه تيكه طلاي مادرت كه واسه تعميير داده بود پيشه منه چطوري بهت برسونم ؟! بعد هم يه كراوات صورتيمو خونتون جا گذاشتم كه اونو حتما" بهم برسون لازم داره ( كراواتش مجلسيه و مربوط به روز خواستگاري خودمونه) ، شماره طلافروشي كه هميشه ازش خريد ميكرديم رو هم برام sms كن . گفت كه خونهاي رو كه رهن كرده بوديم تا چند ماهه ديگه كه عروسيمونو بگيريم و بريم اونجا رو سپرده بنگاه و قراره تا آخر هفته واسش مستأجر جديد پيدا بشه تا پول رهنشو بهم پس بده . گفت واسه جهيزيم يه فكري كنم كه جايي باشه تا اونا رو انتقال بدم !!!!!!
نميدونم چرا اين حرفها رو زد !!!! حس بدي بهم منتقل شد !!!! انگار هيچ تعهدي نسبت به زندگيش نداره !!!!!
دوستان چطوري باهاش برخورد كنم ؟؟؟؟ خواستههاشو انجام بدم ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!:316:
RE: با پرخاشگري و قدرنشناسي همسرم و خانوادهاش چه كنم؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط A'srin
ميگن من براش مادري كردم تا همسري تا جائيكه ناهار خودم رو لقمه ميكردم تا عصر كه مياد دنبالم حتما" چيزي بخوره و در غذاي من سهمي داشته باشه :163:
به نظر من نکته همین مادری کردن شماست که مشکل ایجاد کرده در صورتی که باید همسر او باشید.
ببینید ! مرد دوست داره زیربنایی باشه ، دوست داره سنگ زیرین آسیا باشه ، دوست داره اگر یک لقمه نون توی خونه هست حتماً اون رو خودش نخوره و از این فداکاری لذت میبره.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط A'srin
ناهار خودم رو لقمه ميكردم تا عصر كه مياد دنبالم حتما" چيزي بخوره و در غذاي من سهمي داشته باشه :163:
در این مورد هم نظر من اینه:
خیلی از مردها از این رفتار شما خوششون میاد ولی ظاهراً شوهر شما از اون افرادیه که این کارها رو احتمالاً لوس بازی میدونه
موضوعاتی رو هم که در انتهای پستتون عنوان کرده اید باید بگم که این اقدامات صرفاً برای جلب توجهه و علامتش هم اینه که مکرراً این موارد رو گوشزد میکنه.
به نظر من در مورد این تظاهر های شوهرتون تا مدتی سکوت کنید؟
در صورتی که طلای مادرتون رو تعمیر کرده الان هم برو و طلا رو ازش بگیر و بگو که چقدر قشنگ و ماهرانه تعمیر شده و از این کار اون تشکر کن . البته برای طبیعی جلوه دادن موضوع یک ایراد جزئی و غیر موثر هم بگیر.
RE: با پرخاشگري و قدرنشناسي همسرم و خانوادهاش چه كنم؟؟؟
سلامي دوباره . دوستان ديروز دوباره همسرم به محل كارم تلفن زد . در حاليكه وانمود ميكرد با ديگران مشغول صحبت و بگو بخنده مكالمشو با من شروع كرد . من مطابق دستور مشاورم ( كه از ابتدا در جريان وقايع بين من و همسرم هست و هردومونو ميشناسه ) عمل كردم . يعني گفتم براي گرفتن پاسپورت و كراواتش يه پيك بفرسته تا اونا را تحويل بدم و طلاي مامانمو هم بده به همون كه بياره . اداره يا خونه هم فرقي نميكنه . اما ديروز كه اون زنگ زد گفت : گفتي پيك من واسه پيك كه بايد يه هزينه بدم . گفتم اگه مشكلت هزينشه آدرس رو بگو من خودم پيك مي فرستم . اما اون گفت اصلا" ديگه كراواتشو نميخواد چون براي ديشب لازم داشته !!!!! ازم خواست كه فردا مدارك ماشينو بيارم تا به يه محضرخونه بريم تا ماشينو به نامش كنم ( ماشين رو شريكي با هم خريديم ولي به نام منه ) . منم گفتم مشكلي نيست . بعد هم ازم پرسيد كه آيا تو اختلاف قبلي من اونو ممنوع الخروج كردم يا نه چون قصد رفتن به سفر خارجه رو داره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ( هميشه تا مشكلي پيش مياد و قهر ميكنه فكر سفر خارجه به سرش ميزنه در حاليكه احتمال عملي كردن اين فكر هيچه . چون اون تا حالا هيچ سفر خارجهاي نرفته و بعد هم شرايط ماليش الان طوري نيست كه بتونه اين كارو كنه . همسرم حتي يك ميليون تومان پول نقد به صورت پسانداز نداره ) . من هم گفتم ميتونه بياد و پاسپورتشو بگيره .
دوباره عصر sms زد و گفت كه مدارك ماشينو فردا ببرم تا به اون وكالت بدم . اما مشاورم ازم خواست كه در حواب smsش بگم كه ترجيح ميدم ماشين تا روز دادگاهمون همينجور باقي و فعلا" به نامش نميكنم. بعد هم ازم خواست پاسبورت و كراواتشو بهش بدم و بعد گوشيمو خاموش كنم . من هم همهي اين كارا رو كردم . دو ساعت بعد اون به برادرهاي من تلفن زد و با اونا قرار گذاشت . اومد در خونه ما . برادرم هم پاسبورت و كراوتشو بهش داد و گفت اينا پيشش امانت بوده اون هم طلاي مادرم رو تعمير كرده بود و آورده بود .
برادرم گفت خيلي داغون شده بود و حسابي بهم ريخته بود اما سرسوزني پشيموني در حرفاش نبود و باز حالت حق به جانب داشته . از ديدن پاسبوزتشم خيلي جا خورده و بعد رفت .
... دوستان آيا ميشه كار ديگهاي كرد ؟؟؟ آيا ميشه به نحوي اونو متوجه كرد ؟؟؟ نميدونم چرا مدام با زندگيش بازي ميكنه ؟؟؟؟ با اين كاراي تكراري كه مدام انجام ميده ( قهر و تهديد و لجبازي ) ديگه صداي همه خونواده منو درآورده ؟؟؟؟؟ همه رو خسته كرده حتي خود منو :316: دوستان اگه نظر و پيشنهادي داريد خوشحال ميشم كه بشنوم بلكه بشه كار ديگهاي كرد :325:
RE: با پرخاشگري و قدرنشناسي همسرم و خانوادهاش چه كنم؟؟؟
دوستان خواهش ميكنم كه منو كمك كنيد . واقعا" به همفكريتون نياز دارم :316:
امروز از صبح كه خبري نبود اما ظهر همسرم ايميلي زد كه حسابي منو كفري كرد ... كل متن ايميلشو براتو ميذارم فقط لطف كنيد و بگيد بايد چه واكنشي نشون بدم :
« سلام،امروز صبح رفتم دادگاه خانواده ولی بعد از صبر و تحملی که تا الان کردم!روز یکشنبه رفتم پیش مشاور خانواده که اتفاقا" خانم بود و خیلی نکات جالبی رو بهم تذکر داد و گفت!خیلی مسائل رو رعایت نکردم و این رعایت نکردن باعث شد که شما این حرکات و حرفها رو به من اعمال کنی!مثلا" نباید اول زندگی برات هدیه زیاد میخریدم!نباید زیاد قربون صدقه میرفتم!نباید زیاد خونتون می اومدم !نباید زیاد با خانوادت سفر میرفتم و خیلی چیزای دیگه ... البته چند تا ایراد از رفتار من هم گرفت اما اونقدر مهم نبود که دلیل این نابسامانی رو اون بدونه!با چند تا همکار خانم هم مشورت کردم و همه گفتن که حرفای خانمت اقتدار و احترام شما رو خراب کرده و خودش هم بخاطر شرایط کاریش لطافت زن بودنش رو از دست داده!به هرحال گفتم که من به این راحتی به دادگاه نمیرفتم ولی وقتی رفتار و حرکات غلط بیش از حد و مستمر شما و مطمئن شدنم از اشتباه بودن ادامه زندگی با شما رو میبینم چاره جز جدایی نیست !جدیدا" یه حسی پیدا کرده بودم و دلم نیومد بهت بگم :اینکه اوایل وقتی اشکت رو میدیدم اشک خودمم در میومد و تحملش برام سخت بود ولی چند وقته برام فرقی نمیکنه !از مشاور پرسیدم گفت دلیلش اینه که دلتون از اون طرف رنجیده و آزرده شده و شاید اونم همینطور شده باشه!دیشب برادرت با یه نگاه نگران بهم گفت خوبید با هم؟؟خیلی دوست داشتم بگم آره ولی ...دلم براش سوخت و اون به من گفت من بجای تو خسته شدم تمومش کنید این بار و محکم برید جدا شید!به تمام اعتماد من خیانت کردی و تمام محبت هایی رو که با سختی در حقت کردم حلال نمیکنم،ماشین و طلا و غیره مال خودت مهریه رو هم امروز رفتم دادگاه و درخواست تقسیطش(برگه اعسار) رو دادم و گفتن 1/3 حقوقتون مصادره میشه که اصلا" برام مهم نیست چون تاوان اشتباه خودمه که اعتماد کردم!ماشین رو هم میارم بهت میدم و از مال خودم میگذرم چون باز هم تاوان اعتماد خودمه!طلا و وسیله ها هم مال خودت بازهم تاوان اعتماد خودمه ! مطمئن باش زندگیمو زود میسازم و تو هم با کارهایی که با من کردی تو زندگیت به جایی نمیرسی و همیشه محتاجی و ناراحت!خیلی سعی کردم ولی ذات و رفتار خودت و خانوادت تغییر نکرد !انشاالله بعد از من با یه مورد دلخواه و خوب آشنا شی و منم چند نفر هستن که منو خیلی درک میکنن و رفتارشون در حد یک خانومه!نه این که نقش مرد خانواده رو بازی کنن! 2 جمله که منو از هرکاری برای ادامه زندگی منع کرد رو هیچ وقت یادم نمیره و توجیهی برای قلبم بوده:1-من دختر خانوادم نه همسر شما 2 - اس ام اس که گفتی : به امید پایان برای همیشه ! اینو هم یادت باشه حتی اگه مهریه ببخشی و ماشینو طلا رو هم بهم بدی بازم تصمیم من همینه !یه سری وسیله که بهم دادی رو تو خونه پیش وسایلت گذاشتم،امیدوارم این 3 سال برای دوتامون تجربه ای خوب برای آینده باشه!هیچ وقت برام همسر نبودی چون حرفایی که بهم زدی حرفای همسر واقعی من نیست!تاریخ دادگاه هم مشخصه و اومدن من هم فقط و فقط بخاطر 2تا حرفیه که به زبان آوردی!من جلمه شما رو نمیگم که به امید پایان برای همیشه !!!!میگم به امید شروع زندگی نو و موفق »
دوستان اين كل متن ايميلش بود ... من چه پاسخي بدم ... اون همه چي رو به نفع خودش نوشته ... هميشه همينطوره بوده ، نامشو براي مشاورمون خوندم ميگه فعلا" هيچ جوابي ندم ؟؟؟ آيا خونوادمو در جريان اين نامه بزارم ؟؟؟ دوستان خواهش ميكنم كه كمكم كنيد؟؟؟؟:316::316:
RE: با پرخاشگري و قدرنشناسي همسرم و خانوادهاش چه كنم؟؟؟
سلام
دوست من بهتر نیست یه کم از این موضوع نگهداشتن زندگیت بیای بیرون و از فاصله ی دور تر به کل زندگیت نگاه کنی . آیا ادامه ی این زندگی درست هست آیا تا آخر عمر می تونی همین طور تنش رو تحمل کنی .
آیا واقعا این مرد ارزش زندگی رو داره ؟
خوب فکر کن به چند سال بعد . آیا اون موقع اگر با همسرت بمانی با خصوصیات موجود آیا از زندگیت راضی خواهی بود ؟یا با بیرون آمدن از این زندگی چه طور زندگی خواهی کرد ؟
به نظر من که در موقعیت شما هستم و در حال جدایی از نامزدم تمرکزت را از نکهداشتن نامزدت بردار .
من احساس می کنم نامزدتان فکر می کند چون هر بار از طلاق صحبت می کند و شما مخالفید بسیار به او وابسته هستید و به هر قیمتی می خواهید او را نگهدارید.به همین دلیل اجازه هر بی احترامی را به خود می دهد.
شما مدتی بی تفاوت باشید و بگوید درباره طلاق خودش تصمیم بگیرد
و اینکه اگر او نمی خواهد با شما زندگی کند به اجبار نمی شود این کار را کرد.
برات دعا می کنم بهترین اتفاق که به خیر و صلاح شماست اتفاق بیوفتد
:321: