سلام دوست عزیز.به نظر من با عروسی کردن این مشکلات خواه نا خواه درست میشه سعی کن ذهنتو خراب نکنی.:227::227:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوست عزیز.به نظر من با عروسی کردن این مشکلات خواه نا خواه درست میشه سعی کن ذهنتو خراب نکنی.:227::227:
دوست عزیز
من فکر میکنم شما بهتره پیشه یک روانشناس برین تا در همین ابتدای امر شیوه های برقرای ارتباط و حفظ اون رو یاد بگیرید.شما خیلی نسبت به خواهر شوهرتون گارد دارین.اگر خصوصیاتی مثل احساس مسئولیت از خود گذشتگی شوهر شما براتون جالبه چرا سعس نمی کنید این خصوصیات رو هر چه بیشتر شما داشته باشین؟
صحرا گرامی ، با شوهرت حرف بزن
از دغدغه هایت بگو ، و او را از احساساتت آگاه کن
دقت کن قطعنا مشکلی شما را آزرده است که تاپیک ایجاد کرده اید ، لذا می بایست از گفتگو با همسرت هدفی را دنبال کنی و نتیجه ای هم بدست بیاوری
لذا زمان گفتگو ، فضای گفتگو ، نحوه گفتگو، لحن گفتگو ، محتوای گفتگو و... تاثیرگذارخواهد بود
از شوهرت بخواه که فرصت را تعیین کند تا کمی با او حرف بزنی
بهش بگو نیازت فقط این هست که شوهرت گوش دهد
بهش بگو اینکه به حرف هایت گوش می دهد ، احساس خوبی بهت دست می دهد و عشق و علاقه ات بیشتر می شود
بگو زنها نیاز دارند به اینکه با همسرشون فقط حرف بزنند
وقتی فضا رمانتیک هست ، ابتدا از مهربانی ها و گذشت های همسرت تعریف کن
بعد بگو شرایط خواهرشوهرت رو هم درک می کنی ، و بسیار دوست داری در این میان تو نیز کمکی باشی
بعد خیلی با لحن آزرده بگو ، گاهی وقت ها از اینکه من تنها می مانم و می بایست تنها بیایم ، احساس می کنی از همسرت دور شده ای و این احساس تو را آزار می دهد
اگر همسرت موضع گرفت یا درصدد توجیه برآمد
شما ادامه نده و با روی باز بگو همسر عزیزم فقط خواستم کمی از احساسام به تو بگویم ، همین
دلم نمی خواهد ذره ای تو را مشوش کنم
و دیگه ادامه نده
اما اگر باز هم موقعیت ایجاد شد ، با آزردگی ( دقت کن لحن کلامت طلبکارانه و یا بازپرسی نباشد) از احساست بهش بگو
مرسی بالهای صداقت
چشم من حتما دراولین فرصت مناسب این کارو انجام میدم،البته کار دیگری که دارم تمرین میکنم اینکه با این شرایط کنار بیام.یعنی خودمو به بی خیالی بزنم تا به این وضعیت عادت کنم.امیدوارم کارم درست باشه
تلاشت رو بکن تا رابطه ای حسنه با خانواده همسرت برقرار کنی ،
اما اگر با این دیدگاه که عادت خواهی کرد بخواهی ، اقدام کنی ، فشار مضاعف را به خودت متحمل میکنی که باعث میشه از درون تحلیل بری
حس انسان دوستی و همدردی و همراه بودن با همسرت عالی است
اینکه شرایط خواهرشورت رو درک می کن نیز بی نظیر هست
منتها به خودت و خواسته ات هم بها بده ، و مشکل را برای خودت حل کن
:305: اگر در خلوت خودت حس منفی از اینکه تنها رفتی یا در کنار شوهرت نبودی ، نداشتی ، پس مساله برایت حل شده است و نیازی نیست که مته به خشخاش بگذاری
اما اگر در خلوتت همش با خودت واگویه ذهنی داری و احساس ناراحتی می کنی
همونطوری که برایت شرح دادم از احساساتت به شوهرت بگو ، دقت کن که مستقیما ایشون رو مسبب ندونی و رفتارش را زیر سئوال نبری
مثلا نگو اینکه تو خواهرت رو می بری من ناراحت می شوم
بگو از اینکه تو در کنارم نیستی احساس خلا بهم دست میده و اون احساس من رو آزار میده
وقتي همسرم متوجه حساسيت من و حق من شد، اين مسئله رو مديريت كرد ونگذاشت كه تنها بمونم ،من ديدم كه باز هم ناراحتم وراضي نيستم من فهميدم كه مشكل من وجود اين خانمه.نميدونم شايد اين از خودخواهي منه كه دوست ندارم اون كنارمون باشه .نميدونم شايد ايراد از منه.ولي به هر حال فكر نميكنم هيچ زن ديگري دوست داشته باشه كه كنار زندگيش حامي كسي به اسم خواهر شوهر باشه،يا اينكه يكي از اعضاي هميشگي خانوادش خواهرشوهر وبچه هاش باشن وتازه فكر كنه كه اين وظيفه ماست.من اين موضوع رو به روي همسرم نميارم چون به من حق ميده ولي از طرفي مسلما راهي جز حمايت خواهرش نداره واين وسط اوضاع براي من غير قابل تحمله،من بايد چي كار كنم؟