سلام دوست عزیز این پست رو کامل بخونید
بعد تصمیم تون رو بگیر که چیکار میخواهید بکنید .
شنیدی که میگن باز با باز کبوتر باکبوتر .
کلیک کنیدازدواج از دیدگاه قرآن
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوست عزیز این پست رو کامل بخونید
بعد تصمیم تون رو بگیر که چیکار میخواهید بکنید .
شنیدی که میگن باز با باز کبوتر باکبوتر .
کلیک کنیدازدواج از دیدگاه قرآن
میلاد عزیز،
علت جدایی رو بگید و سپس برای همیشه ارتباط رو با ایشون قطع کنید. طوری این مسئله رو بیان کنید که احساس حقارت یا توهین به ایشون دست نده. ممکنه بعلت احساسی بودن ذاتی دخترها از نظر روحی خیلی بهش سخت بگذره ولی مبادا کوتاه بیاید و ارتباط رو مجدداً برقرار کنید. نگران ایشون نباشید، از پس این رنج برمیان - فراموش نکنید عمل شما هر چند بی رحمانه، اما به نفع هردوتای شماست.
میخوام با این طرز فکر جلو برم که هر کسی میتونه اشتباه بکنه و گذشته ایشون به خودشون مربوطه و مهم بعد ازدواجه که دو طرف به همدیگه خیانت نکنن.
چه بسا دختر و پسرایی هستن که زیاد پایبند اصول اخلاقی نیستن اما بعد ازدواج رابطه خوبی دارن.ایشون من رو دوست داره و همونطور که گفتم با دخترای زیادی بودم اما به هیچکدوم مثل ایشون احساس خوبی نداشتم.
دوست دارم به گذشته خودم نگاه کنم و تصمیم بگیرم. من هم همچین اشتباهاتی داشتم.
دوست دارم نظرتون رو بدونم.آیا کار درستی میکنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط milad-h
ظاهرا فكر قشنگيه اما باطنا چون فكر پخته اي پشتش نيست و گذشته اي كه به خودش مربوط بوده برملا شده واقعيت اينه يك تصميم كاملا احساسيه
نميشه ازتون انتظار داشت معقول رفتار كنيد چون انگار اومديد كه اول و اخر به حرف خودتون برسيد
اما صرفا جهت تاكيد:اين خانم رو رها كن و اگه زماني خواستيد با كسي ازدواج كنيد رو معيارهاتون بازبيني كنيد و دنبال اعتراف گيري يا تجسس نباشيد
اگه چيزي براتون مهمه روش پا نزاريد و صرفا بخاطر احساسات انكارش نكنيد و اگه مهم نيست اصلا پرس و جويي نكنيد!
در نهايت اين دختر رو رها كنيد
کسی رو تا این حد با معیارهام نزدیک نمیبینم. وقتی میبینم کسی تا این حد باهام روراسته خیلی خوشم میاد.میدونم که بهم اعتماد کامل داره. فکر نمیکنین یکی از نیازهای زندگی دونفری همین داشتن اعتماد دوطرفه اس.
قبلا دختری رو خیلی میخواستم، اما حرفها و قصه هایی که در مورد من برای اونطرف میگفتن باعث جدائیمون شد و تنها دلیلش رو تو بی اعتمادی اون دختر به من میبینم. اما حالا کسی رو کنارم میبینم که بیشتر از خودم بهم اطمینان داره و من هم همینطور.باورش دارم.
نمیخوام حس بکنین که هر طور شده میخوام یه دلیل بیارم که این دختره رو انتخاب بکنم.
من یه عادت خوبی دارم که هر شب دعا میکنم. و باور دارم که خدا ندای دلمو گوش میده.
[undefined=undefined]دوست دارم[/undefined] با توکل به خدا یه زندگی خوب رو با این خانوم شروع بکنم.
چند روز قبل که این موضوع رو شروع کردم خیلی داغون بودم. درسته که ما ایرانیها آدمای مذهبی هستیم اما قرار نیست همچی مون رو مذهب تشکیل بده.ما عادت کردیم که همه چی رو به مذهب ربط بدیم
مگه مردم کشورای دیگه که اساس کارشون مذهب نیست از ما بدترن؟
همیشه به حرفها و نصیحتهای دیگران هم گوش دادم. تقریبا خودم رو آدم روشنفکری میدونم. اینبار میخوام نظر نهاییتون رو بدونم و تصمیم آخرم رو بگیرم.
خودتون رو یه لحظه بذارین جای من بعد بگین.
خدا بنده هاش رو خیلی راحت میبخشه اما بنده های حقیرش نمیتونن در حق همدیگه بخشش داشته باشن.
مساله اینه که شما الان احتمالا داری احساسی تصمیم میگیری. اما بعد از شروع زندگی مشترک اوضاع عوض میشه. بعد از ازدواج رابطه احساسی دختر و پسر خیلی زود به یک رابطه مسوولیتی وظیفه ای تبدیل میشه. مثلا اگه در دوران نامزدی خریدن گل یک سورپریز و کار غافلگیر کننده بوده، بعد از ازدواج این یک "وظیفه" است. شما در مقابل گل نخریدن بازخواست میشید. (هر چند مایل به اینکار نباشید). اینجاست که به جای دخالت دادن احساس توی تصمیم گیری ها، چیزهایی مثل "منطق" جای خودشو باز می کنن. معمولا مبنا شون هم واقعیاتی هستند که در حافظه قرار گرفته!
چیزی که باید بهش توجه کنی اینه که الان باید تکلیفتو با نگرانیت مشخص کنی تا اون وقت بر اساس "منطق" درباره ایشون قضاوت نکنی. همه ی زندگی های مشترک ناگزیر ار مشاجره و بگو مگو هستند (به شکلهای مختلف). مهم اینه که در همچین مواقعی شما نباید هیچ وقت پای این قضیه رو وسط بکشی و بر اساس این موضوع "قضاوت" و تصمیم گیری کنی. باید مساله رو همین الان حل کنی و کلا فراموشش کنی. هر وقت هم خواست بهت یادآوری بشه به خودت بگو من قبلا این مساله رو حل کردم و دیگه نیاز نیست بهش فکر کنم.
به نظر من اگه قصد ازدواج داری، حتما در مورد نگرانیت با ایشون صحبت کن و پیشاپیش از اینکه ممکنه در آینده از این موضوع به صورت ناخواسته علیهش استفاده کنی، عذر خواهی کن. به ایشون اطمینان بده که بهش "اطمینان" داری.
واقعا این چند روزه همین کار رو کردمنقل قول:
هر وقت هم خواست بهت یادآوری بشه به خودت بگو من قبلا این مساله رو حل کردم و دیگه نیاز نیست بهش فکر کنم.
چشم حتما همین کار رو انجام میدم. اگه نکته ی دیگه ای هست ممنون میشم راهنمایی بکنید.نقل قول:
به نظر من اگه قصد ازدواج داری، حتما در مورد نگرانیت با ایشون صحبت کن و پیشاپیش از اینکه ممکنه در آینده از این موضوع به صورت ناخواسته علیهش استفاده کنی، عذر خواهی کن. به ایشون اطمینان بده که بهش "اطمینان" داری.
به نظرتون من با این خانوم میتونم خوشبخت بشم؟
دوست عزیز
گاها ادمها 30 درصد حقیقت رو میگن تا طرف سراغ تمام واقعیت نره!این موردی که شما گفتی به تنهایی نشانه ی صداقت نیست شاید هم اصلا نشانه ی صداقت نباشه چون شناخت شما از ایشون در این مدت قطعا سطحیه.
دوست من دختری که به این زودی چنین مطلبی رو بیان بکنه و انقدر راحت باشه کمی بیشتر باید در موردش فکر کرد بدونید همونقدر که با شما و یا دوست پسرش تا این حد راحت بوده با خیلیهای دیگه هم می تونه باشه یا شاید هم بوده الله و اعلم!
شما اگه الان با این موضوع کنار بیاید بعدا نمی تونید کنار بیاید.
تحول در همه ی ادمها اتفاق نمی افته شرایط و خیلی چیزهای دیگه در اون دخیل هستن مگر در طول تاریخ ما چندتا ناصر خسرو داشتیم؟فکر اینکه متحول میشه رو از سرت بیرون کن اون رو همینطور که هست باید قبول کنی.
با تو جه به اینکه بنظر میاد تجربه ی رابطه با جنس مخالف رو نداشتی طبیعیه که الان احساس وابستگی بکنی و خیلی از مسائل رو نبینی یا نخوای که ببینی پیشنهاد میکنم برای مدت حداقل یک ماه ارتباطت رو باهاش قطع کن و به جنبه های جذاب رابطه فکر نکن ببین می تونی با این مسئله کنار بیایی یا نه بعد از این مدت اگر باز هم اصرار داشتی در اینجا مطرح کن و پیش یک روانشناس همرا هه هم برید.ولی حتما علت این قطع ارتباط رو بهش توضیح بده قطع ارتباط یعنی حتی یک تماس یا اس ام اس هم نباشه!
گرچه من معتقدم جاذبه های یک رابطه با جنس مخالف در شما بسیار تاثیر گذاشته.
ممنون.حرفهاتون واقعا روم تاثیر گذاشت.
مخصوصا:
((دختری که به این زودی چنین مطلبی رو بیان بکنه و انقدر راحت باشه کمی بیشتر باید در موردش فکر کرد بدونید همونقدر که با شما و یا دوست پسرش تا این حد راحت بوده با خیلیهای دیگه هم می تونه باشه یا شاید هم بوده الله و اعلم!))
از راهنماییتون ممنون.
خودم هم ته دلم راضی نیست.
قبلا دل کسایی رو شکوندم اینم روش. هر بار خدا یه جوری تلافیشو سرم درآورده. اما این بار واقعا از خدا میترسم.
امیدوارم اون هم خوشبخت شه.
فقط یه سوالی که دارم اینه که دقیقا بهش بگم چرا ازش جدا میشم؟
و بهش متذکر بشم که اگه دفعه بعد با کسی رابطه برقرار کرد هیچوقت این موضوع رو به طرف مقابلش نگه؟