RE: چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
وای انگار یکی هست که درد منو میفهمه تاپیک منو بخونی منم همین مشکلو کم و بیش دارم
http://www.hamdardi.net/thread-26342.html
البته من فقط 2هفته ست خونه خودمم.
دل عزیزم چقدر خوبه که مشکلت خواسته هات و دغدغه آنی خودتو همون لحظه به همسرت میگی من نمیتونم فقط به محضی که حس کنم مطابق میلم نیست سکوت میکنم و توقع دارم بیاد ازم بپرسه چی شده اما اونم سکوت میکنه
اما فکر میکنم خواسته هات کمی بیشتر از حد توان همسرت باشه واسه همین احساس خستگی و نارضایتی میکنه
کنترل زمان رو به دستت بگیر اینکه کی و با چه فاصله زمانی و در چه حالتی از همسرت تقاضای کاریو داری
ببخشید اگر کمک زیادی نتونستم بهت بکنم اما شما کمک بزرگی در حق من کردی
:46:
RE: چه جوری از وابستگی به همسرم رها کنم خودم را؟
نازنین جان! رفتم پیش دکترم؛ براش موضوع روحیم رو گفتم؛ برام یه قرص تجویز کرد که وقتی تحقیق کردم در موردش؛ فهمیدم که قرص فوق العاده ایه! هم برای شادابی پوست و مو؛ هم برای مشکلات قبل از این دوران؛ هم برای بیشتر شدن انرژی و کم خونی!
کلا خیلی خوبه!
راستش با چند نفر هم که توی زندگیشون موفق هستند؛ صحبت کردم راجع به وابستگیم!
و از راهکارهاشون استفاده کردم. اتفاقا چند روز پیش سر حرفهایی که خواهرم به شوخی به همسرم میزنه و ایشون ناراحت میشن (البته من بعد فهمیدم که علت عصبانیتش اینه)؛ همسرم موضوعی رو بهانه کرد و به شدت عصبانی شد و واکنش نشون داد؛ من از اون دوستمون فهمیده بودم که بی تابیه من برای برقراری هرچه سریعتر ارتباط اوضاع رو وخیم تر میکنه تا بهتر؛ بنابراین با اینکه برام سخت بود اما رفتم طبقه ی پایین و بعد از اینکه یه کم گریه کردم؛ حدود نیم ساعت بعدش اومدم بالا پیش همسرم و سعی کردم یه جوری برخورد کنم که انگار موضوعی پیش نیومده؛ همسرم هم که آروم شده بود شروع کرد به درد و دل کردن با من؛ و من باهاش هم حسی کردم همین!
باورت میشه دیروز و امروز بهم میگه هیچ وقت نوع برخوردت رو فراموش نمی کنم و مثل پروانه دور سرم میچرخه!:43::46:
یعنی خودداری و صبر من؛ هم اوضاع رو آروم تر کرد؛ هم قلب همسرم رو به من نزدیک تر و هم توجهش رو نسبت بهم بیشتر!
"من نمیتونم فقط به محضی که حس کنم مطابق میلم نیست سکوت میکنم و توقع دارم بیاد ازم بپرسه چی شده اما اونم سکوت میکنه"
فائزه ی عزیزم؛ ممنون از پاسخی که بهم دادی!
اما این درست نیست که شما با سکوت به همسرت بفهمونی که موضوعی شما رو ناراحت کرده؛ این رو یه مرد هیچ وقت متوجه نمیشه!
بنابراین سعیت رو بکن که در حالی که نشون میدی همه چیز عادیه، در یه فرصت مناسب؛ حدود 10 دقیقه حرف دلت رو از زبون خودت و با ضمیر من؛ بگی! زیادی گله نکن؛ خلاصه و مختصر بگو و حتما قید کن که نسبت بهت محبت و عشق دارم! این نوع حرف زدن غوغا میکنه!
--------------
در ضمن حرف شما درسته، من یه کم زیادی از همسرم توقع دارم، و دارم تمرین میکنم که یه کم میزان توقعاتم رو از همسرم پایین بیارم و همش این موضوع رو ربطش ندم به اینکه اگر دوسم داشت برام این کار رو میکرد.
اگر دوسم داشت برام فلان کار رو میکرد!
خدایا! کمکم کن در راهی که در پیش گرفتم.