RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
آخه چرا صورت مسئله رو پاک کردید؟؟
الان اگه همسرتون رفتاراش رو تغییر بده میتونی باهاش زندگی کنید؟
اصلا هیچوقت شما و همسرتون سعی کردید مشکلاتتون رو با مشاور درمیون بذارید و ازش کمک بخواهید؟
شما تا چه حد برای حفظ زندگیتون انعطاف نشون دادید؟ آیا تونستید از بعضی از علائقتون بخاطر همسرتون صرفنظر کنید؟
حس می کنم کمی برای جدایی قطعی از همسرتون مردد هستید، حق هم دارید شما پدرید و با طلاق نیمی از وجودتون رو پیش همسرتون جا خواهید گذاشت
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sunlife
آخه چرا صورت مسئله رو پاک کردید؟؟
الان اگه همسرتون رفتاراش رو تغییر بده میتونی باهاش زندگی کنید؟
اصلا هیچوقت شما و همسرتون سعی کردید مشکلاتتون رو با مشاور درمیون بذارید و ازش کمک بخواهید؟
شما تا چه حد برای حفظ زندگیتون انعطاف نشون دادید؟ آیا تونستید از بعضی از علائقتون بخاطر همسرتون صرفنظر کنید؟
حس می کنم کمی برای جدایی قطعی از همسرتون مردد هستید، حق هم دارید شما پدرید و با طلاق نیمی از وجودتون رو پیش همسرتون جا خواهید گذاشت
شما تو شرایط طلاق نبودین ادم فقطمی خواد زود راحت شه
می تونم ولی نمی خوام
به نظرم تمامه تلاشم رو کردم ببخشید مگه چند بار زنده ام که یه بارش از علائقم صرفنظر کنم
درسته خیلی دودلم همش فکر دخترمم. الان که صبح ها می خنده بغلم می کنه انرژی می گیرم یه خورده که اخم میکنه دیونه میشم
یه سوال دارم
چه کار کنم کمترین اسیب بعد از جدایی به دخترم برسه؟
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
به نظر میاد همسرتون اصلا دلش نمیخواد از شما جدا شه
شاید عقاید شما رو قبول نداره ولی تابلوه که شما رو میخواد
هرچه زود تر بایذ تکلیفتونو روشن کنید تا همتون آسیب کمتری ببینید
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
اميدوارم اين لنك بدردتون بخوره .
http://www.hamdardi.net/thread-5782.html
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
اگه واقعا دخترتونو دوست دارین و به فکر سلامتی و آیندش هستین،
دوست دخترتونو بزارین کنار،
سعی کنید مشکلتونو با همسرتون درست حل کنید،با کمک یک مشاور و با راه حل اصولی.
انشا... شاید بتونید زندگی خوبی رودر کنار هم داشته باشین.اگه همه تلاشتونو کردین و واقعا نتونستید باهم کنار بیاین اون وقت از هم جدا شین و به فکر یه نفر دیگه باشید نه از همین الان.
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
من 2 سال ونیم با پریناز دوستم نمی تونم به این راحتی بزارمش کنار ولی بهش گفتم می خوام یکم تنها باشم مشکلای زندگیم ئو حل کنم اونم قبول کرد.
راجبعه جدایی دوباره با دخترمون صحبت کردیم
دقیقا این جمله رو گفت (بابا فکر منو نکن ولی من میخوام پیش تو بمونم خونه یه بابا بزرگ شلوغه اینجا راحت ترم تخت تو راحته-این 6ماه با عسل یه جا می خوابیدم -اذیتتم نمیکنم قول مردونه )
یه خرده این خونه بزرگه تاب و سر سره اینا هم داره یه خونه درختی کوچیک هم داره خیلی اینجا رو دوست داره.
مریمم میگه من بدون عسل تمی تونم زندگی کنم
دوباره رفتیم سر خونه اول یعنی هم خونه شدن با مریم
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
من فقط چند تا پست اول رو خوندم ، واقعا امکانش براتون نیست که با همسرتون زندگی کنید؟
شما دوست دخترتون رو که 2 سال و نیمه پیداش شده رو نمیتونید ول کنید بعد مادر بچتون رو اینقدر راحت میتونید ول کنید؟
البته نمی خوام خودتون رو مجبور کنید ، چون باید واقعا دلتون بخوادش ، اما زنی که اینهمه شما رو دوست داره ، مادر بچتونه و 3 نفری میتونید کنار هم اینقدر خوب باشید پس چرا جدایی؟ شاید این اتفاق یه موقعیت خوب برای برگشتنه
بخدا وقتی این مطالبو خوندم دلم واسه اون زن بیچاره کباب شد ، احساس و زندگی مشترک یه نرم افزار نیست که شما دکمه استاپش (طلاق) رو بزنید و تموم شه!!
بلکه رابطه بین دو انسان زندست ، خانوم شما آدمه ، احساس داره ، شما پدر بچش هستید ، 6 ماه کنار شما گشته و لحظات دلنشینی رو تجربه کرده اونهم در کنار فرزندتون! خوب کــــــــامـــــلــــا طبیعیه که احساس عشقش به شما دوباره شعله ور میشه
واقعا شما چطور انتظار داشتید باهاش همخونه باشید و هیچی هم بینتون پیش نیاد؟؟؟ ببخشید ولی این فکر دیگه خیلی ....... !
شما دو تا جنس مخالفید که تازه قبلا زن و شوهر هم بودید ! یه بچه مشترک هم دارید که کنارتونه ، بعد واقعا چطور با خودتون فکر کردید که 6 ماه 3 نفری تو یک خونه هستید و هیچ احساسی هم بینتون شکل نمیگیره؟؟
اگر هم واقعا می خواستید با پریناز خانم باشید نباید هرگز اجازه میداد همسرتون بیاد خونتون ،
شما دارید اون بیچاره رو شکنجه روحیش میکنید ، من هم اگه جای اون بودم حتما به همین روز میفتادم
واقعا اگه به وجدان اعتقاد دارید ، اگه به خدا و حساب پس دادن اعتقاد دارید اینکارو باهاش نکنید ، بخدا گناه داره
یا کنارش بمونید و باهاش مثل یه زن و شوهر زندگی کنید یا جدا بشید
گیرم که تا خوب شدن دخترتون زندگی کردید ، بعدش چی؟ جدا شدنش از شما براش مثل مرگ میمونه
آخه چرا اینقدر اذیتش میکنید؟ خوب بود یکی با خودتون همینکارو میکرد؟ آخه اون طفلک چه گناهی کرده که باید اینقدر عذاب بکشه؟
هر روز تنش از جدایی شما بلرزه ، از دوری بچش بلرزه ، از حضور یه زن دیگه کنار شما بلرزه ، همش بلرزه و بترسه ......
شب و روز بمیره و زنده بشه ، آخه مگه از سنگ و آهنه؟؟ آخرش از دست اینکارای شما دق میکنه ، شما چقدر سنگدلید! پیشنهاد میکنم بجای راهی برای جدا شدن ببنید میتونید راهی رو با کمک مشاور پیدا کنید تا دوباره بتونید با همسرتون زندگی کنید؟ طوری که هردو راضی باشید و یاد بگیرید چطوری باهم رفتار کنید که هیچکدوم نرنجید؟
راستی یادتون نره که دختر مادر میخواد ، گیرم که با شما موند و همسرتون هم رفت پی کارش ، بعدا چی؟ یا باید بی مادر باشه یا بیفته زیر دست نامادری!! یا بالاخره برگرده پیش مادرش و بی پدر بمونه و بازهم به اون روز بیفته!
توروخدا یکم منطقی فکر کنید ، زندگی شما به نفع هر 3 شماست اما تو جدایی هم دختر و هم خانومتون قربانی میشند ، سعی کنید مشکلتون رو با همسرتون با کمک یه مشاور خوب حل کنید ، اگه واقعا واقعا هیچ راهی نداشت ازش جدا شید بعد برید سراغ کس دیگه!! نه از حالا..
راستی شما که اینقدر نگران دخترت هستی پس چطور میخوای طلاق رو فقط بخاطر خوش گذرونی خودت بهش تحمیل کنی ؟؟ آقای محترم من خودم بچه طلاقم ، بابای من عین شما فقط فکر خوشی خودش و دختربازیش بود و مادرم خسته شد و گذاشت رفت
الان ازش متنفرم متنفر ، فقط منتظرم یه روز کاملا پیر و از کار افتاده بشه تا برم تمام دق و دلی و عذابی که تو 5 سال عمرم کشیدم رو بهش بگم ، هیچوقت نتونستم مثل یه آدم عادی زندگی کنم ، هیچوقت حس نکردم پدر دارم ، بخاطر پدر نداشتنم حتی واسه ازدواج همش به مردای خیلی بزرگتر از خودم (بالای 12 سال) گرایش داشتم
هرکی میومد خواستگاریم تا میفهمید بچه طلاقم پا به فرار میذاشت ، چون پدرم هم یه زن جوون گرفت
یا از ترس آبروشون درمیرفتن یا از ترس اینکه چون بچه طلاقم پس حتما صدجور عقده تو دلم دارم و نمیتونم زن خوب یا مادر خوبی باشم
راستم میگفتن ، اونقدر تو این 25 سال بدبختی های جور و واجور کشیدم که دیگه از لحاظ روانی سلامتیمو از دست دادم
مدرسه که میرفتم تا مادرای دوستام میفهمیدن که پدر مادرم از هم جدا شدن بچه هاشون رو از دوستی با من منع میکردند
فکر میکردن اگه بچه طلاقم پس حتما صدجور مشکل اخلاقی دارم و واسه بچه هاشون خطرناکم!!
با یه نفر نامزد کردم ، بخاطر همین مشکلات روحیم اونقدر اذیتش کردم که گذاشت و رفت
حالا هم شما نترس! با خیال راحت برو جلو ، به جهنم که زنت داغون میشه ، به جهنم که دخترت نابود میشه ، مهم اینه که شما فقط به خوشی خودت برسی!! شما چقدر منو یاد بابام میندازی ...........
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
برادر بزرگوار
اینطور که معلومه شما کاملا از همسرتون دلزده شده اید و می خواهید با دوست دخترتان زندگی را سپری کنید. اگر واقعا اینرا می خواهید دیگه زیاد به دخترتون فکر نکنید.....شما هم خدا رو میخواهید و هم خرما رو.
شک نکنید که متاسفانه کودکتان از بابت طلاق پدر و مادر متضرر خواهد شد ، باید این مسئله را بپذیرید. به نظر من زودتر رهایشان کنید تا با وضعیت خودشان کنار بیایند و با شرایط جدید مچ شوند.
بهتر است برای همسر و دخترتان یه خونه مستقل مثل منزل خودتان بخرید تا دخترتان آسایش داشته باشد و از امکاناتی که در منزل شما دارد، بهره مند شود . شما حداقل می توانید از نظر مالی و امکانات همسر و دخترتان را ساپورت کنید.
اگر تصمیمتان برای جدایی صددرصد است. فقط حمایت مالی کنید و وابستگی عاطفی ایجاد نکنید.
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
کبود
از اول قرارم با مریم چند ماه زندگی تا خوب شدن دخترم بود اگر اصرار بیش از حدش یرای عقد دایم نبود هیچوقت اینکارو نمی کردم الانم تقریبا حال دخترمون خوب شده
درسته مریم واقعا دوسم داره منم دوسش دارم ولی نمی تونم باهاش زندگی کنم اون با من نمی سازه فرق اصلی مون اینه که اون به فکر اون دنیاشه البته این 6 ماه اخلاقش عالی بود بهم گیر نمداد حتی تو کار شرکت کمک کرد بهم تو مسافرتها خیلِِِیِِِ خوش سفر بود اگه از اول ازدواج اینجوری بود هیچوقت به جدایی فکر نمیکردم
به خدا دخترم از دنیا بیشتر برام مهمه پریناز یه دوست دختره مریمم زن سابق هیچوقت با پریناز ازدواج نمی کنم ولی تا اخر عمر پیش دخترم میمونم شما فکر میکنین این 3 سال من از دخترم بی خبر بودم هفته ای 3 روز پیش من بود 2 روزم نهار همدیگه رو می دیدم یعنی تو هفته 5 روز همدیگه رو میبینم فکر نکم زن و شو هرایی که با هم زندگی می کنن هم اندازه من با بچه هاشون وقت گدرونده باشن
من تو کنکور دکترا شرکت نکردم که دخترمو ببرم دیزنی لند فقط به خاطر اینکه خوابشو دیده بود
خانوم کبود از اتفاقایی که برای شما افتاده متاسف شدم ولی من مرد خوبیم
سان لایف
درسته من از زنم زده شدم ولی از دخترم زده نشدم
اگه می خواستم عابر بانکشون باشم هیچوقت اینجا نمیومدم برای مشاوره.
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
شما چطور از زنتون زده شديد كه 6 ماهه با خوبي و خوشي در كنار هم زندگي ميكنيد. به قول خودتون 1000 بار خنده به لبهاشون آورديد. چندين مسافرت داخل و خارج كشور داشتيد.
آدم از كسي كه زده شده باشه 1000 بار كه سهله، يك بار هم نميتونه بخندونش. چطور ميتونه باهاش بره مسافرت تازه خوش هم بگذره. آخه چطور ميتونن از كنار هم بودن لذت ببرن.
واقعاً تو ذهنتون چي ميگذره. آقاي روشنفكر جتلمن.
من اينجا غير از سفسطه چيزي نميبينم.
واااااااااي حتي فكر كردنش هم تن آدم را ميلرزونه.
متاسفانه فقط يك ره وجود داره كه مطمئن بشيد از اينكه از زنتون خسته و دلزده شديد يا نه..... و اون اينكه خانمتون هم دوست پسري داشته باشه كه براش جشن تولد بگيره.
من معذرت ميخوام خيلي تو فضاي ذهني همسرتون رفتم. دخترتون كه جاي خود داره.
كبود جان واقعاً اشك منو سرازير كردي.
اميدوارم كه بعد از اين هميشه موفق و شاد باشي