RE: قطع رابطه و قهر با مادر شوهرهمراه با آرامش برای خودم
سلام رژین عزیز
عزیزم میشه ذهنت رو کمی پاک کنی! چرا دیدن جاری نری؟ اما اول از همه یه دیدار با مادر همسر داشته باش، روابط به حال عادی برسه و بعد باقیه اقوام،
من خودم در زندگی قبلیم 4 جاری داشتم، 2 تاشون همسن مادر من بودند و 2 تاشون 4 سال بزرگتر، یه روابط عجیب و قریب، چشم به هم میزدی، حرف در میاومد بیا و ببین، بگذریم، اما سعی میکردم در حد احترام کنارشون باشم، بگم بخندم، اما هیچ وقت مثله یک خاله زنک رفتار نکنم!
میدونی وقتی تو روابطمون طعم و لذت خوش سکوت را بچشیم، میفهمیم که چرا بزرگان ما رو به سکوت راهنمایی میکردند، اشتباه برداشت نکن! معنای سکوت خاموش بودن و ساکت ماندن نیست!
یکی از تمرینات سخت عرفان، تمرین سکوت است، سکوت در لحظه ای که میتونی حرف بزنی اما نمیزنی! مثلا در لحظه ای که حرف داری تا پشت سر کسی بگی اما در خودت میریزی و بیان نمیکنی، یا زمانی که عصبانی میشی، خشمت رو فرو میبری و خودت را کنترل میکنی!
عزیز دل یادت باشه، همه ما مخلوق خداوندیم و خداوند همه ما رو به یک میزان دوست داره و برایش فرقی نمیکنه من از خانواده متمول تر هستم یا ... فقط تفاوت انسانها در نظر خداوند از یک جهت است که مذهبیون میگن، تقوا و معنیون میگن ،اخلاق که تقریبا یکی هستند.
عزیزم اجازه نده کسی در حریم تو وارد شه اما حریم دیگران رو اول خودت حفظ کن!:72:
RE: قطع رابطه و قهر با مادر شوهرهمراه با آرامش برای خودم
سلام مریم جان درست میگی که هنوز برام مهمه که اینقدر ناراحت میشم همینطوره من نتونستم بر روابطم درست مدیریت کنم چون تحت تاثیر احساساتم رفتار کردم و بیش از حد توقع داشتم حالا هم فکر میکنم دارم صورت مسیله را پاک میکنم ولی جالبه که شوهرم زیاد اهمیت نمیده یا حتی پیشنهاد نمیده اشتی کنم شاید می ترسه دوباره این برخورد ها پیش بیاد خودم هم می ترسم توضیحاتی که راجع به خواهر شوهر و جاریم دادم را برای قضاوت بهتر شما اضافه کردم و توصیف بیشتر. من خاله زنک نیستم و خوشم نمیاید از این حرف های خاله زنکی. من همه خانواده اش را واقعا دوست داشتم و فکر می کردم اونها هم باید همینطور باشند ... بگذریم
پیشنهادت در عمل خیلی مشکله سعی میکنم جوانب را در نظر بگیرم و بهش فکر کنم . میدونی من بارها با نیت خوب کارهایی کردم و نتیجه نگرفتم میترسم ضربه بخورم
الهه جان سلام برام نوشتی هرگز مثل یک خاله زنک رفتار نکردم، فکر میکنی من اینطور رفتار کردم؟ هر چند رفتار هاش را اصلا توضیح ندادم چون اصلا اونقدر ها برام مهم نیستش که وقت شما ها را بگیرم با این حرف ها ولی از بازخورد نرفتنم کمی نگران بودم نه به خاطر خودش . جز اینکه مهمانی بگیرد و به همه بگن غیر از ما و خیلی تابلو وقتی وارد میشم پشت بکنه تا پاشه بره در حالیکه خودم هم اصلا نمیدونم چی شده و همه بپرسند چی شده و نقل مجلس همه بشیم و خیلی کارهای دیگه.
در ضمن من هم با جاریم که 15 سال بزرگتره هیچ مشکلی ندارم و با این یکی هم خیلی مدارا کردم از جمله همون اس ام اس که گفتم و قبلا هم یک بار بی دلیل یا توضبحی قهر کرده و خودم پیش قدم شدم و دوباره... فکر میکنم رابطه شوهرم و برادرش اصلا براش مهم نیست و شاید اصلا تحمل من را ندارد نمیتواند ببیند من را.
شوهرم هم تا الان که چیزی نگفته که بخواد بره دیدنشون ولی میدونم بالخره بچه برادرش را میخواد ببینه من هم میخوام ببینم ، رابطه من و برادرش خیلی دوستانه بود قبل از ازدواجش و حتی مادر شوهرم یک بار این را با حالت سرزنش به جاریم گفت . با همه این حرف ها برای بار دوم باید من پیشقدم بشم ؟ قبول نداری که سخته
RE: قطع رابطه و قهر با مادر شوهرهمراه با آرامش برای خودم
سلام رژین عزیز
من نگفتم شما رفتار خاله زنکی داشتی، از ارتباط خودم گفتم و از اینکه فراتر از این حرفها فکر کنی، کار خودت را بکن، و به باقی رفتارها محل نده، مثلا رفتار تلخ مادر همسر را به خاطر همسر ببخش و به عنوانه یه عروس همسرت را همراهی کن، قرار نیست صمیمی شی یا.... یه روابط خیلی رسمی و در حد احترام
در عین حال، از انسانها در حد ظرفیتشان توقع داشته باش، اگر کسی ادب را رعایت نمیکنه، یا... در همین حد یاد گرفته و ظرف وجودیش همین هست،از طرفی برای همیشه که نمیتونی از جمع خانواده خودت را کنار بکشی، پس بهتر هست بزرگ منشانه ببخشی و رفتار کنی، بزار کسانی هم که یاد نگرفتند این رفتار را یاد بگیرند، قبول دارم سخته، ولی شدنی هست:72:
یه شعری خوندم امروز که نمیدونم شاعرش کیه اما زیبا بود، هدیه به تو دوست عزیز
سخت آشفته و غمگین بودم...
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را...
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند...
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
«پاک تنبل شده ای بچه بد»
«به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند»
«ما نوشتیم آقا»
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ......
گفت: آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید...
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت: «لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما»
گفتمش، چی شده آقا رحمان؟؟؟
گفت: این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا...
چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ....
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام...
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
***
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
RE: قطع رابطه و قهر با مادر شوهرهمراه با آرامش برای خودم
به نظر من رژين جان شما هنوز آمادگي براي آشتي نداري با توجه به دچيزهايي كه نوشتي من برداشت كردم .هنوز نتونستي رفتارهاي مادرشوهرتو فراموش كني .يك كم به خودت واون فرصت بده . به نظرم خيلي ريزبيني .به رفتارهاي جاريت خيلي اهميت ميدي .حالا اون رفتار زشتي كرده شما كه نبايد مثل اون باشي . يك مقدار از بالا به مسايل نگاه كن .ذهنت خيلي درگير مسايل پيش پاافتاده شده .يك كم روي خودت كار . انتظاراتي كه از خانواده همسرت داري را كمتر كن .به خاطر همسر ت به خانوادش احترام بذار .حالا نيم ساعت بري خونه جاريت بهش تبريك بگي از شخصيت شما كم نميكنه بر عكس شما نشون ميدي چه شخصيت والايي داري .وشوهرت اينو درك ميكنه .عجولانه براي آشتي با مادر شوهرت پيش نرو بذار زمان بگذره آرامش پيدا كني و بتوني ذهنت را از گذشته ها پاك كني .
دقيقا ننوشتي چه مشكلي بين شما ومادر شوهر وخواهر شوهرت وجاريت به وجود اومده كه اونها باتو اين طوري رفتار ميكنن
ولي به طور كلي وقتي روابط به اينجا ها كشيده ميشه معلومه كه دوطرف اشتباهاتي داشتن حالا يكي بيشتر يكي كمتر .تو روي رفتارهاي خودت زوم كن ببين كجاها اشتباه داشتي اون اشتباهاتو برطرف كن .يك مقدار تحمل وصبرت را هم بالاتر ببر .حساسيتهاتو كمتر كن .
موفق باشي
RE: قطع رابطه و قهر با مادر شوهرهمراه با آرامش برای خودم
سلام خانمم
کاملا میتونم شما رو درک کنم
من هم مشکلانی مثل شما دارم
میتونی به تاچیکم سری بزنی و ببینی
مثا مادر سوهرم مثل اوار بر سرم ریخت
ببین من هم الان با خانواده شوهرم البته با مادر ایشان قهر هستم
یعنی حرفهایی که ایشون به من زدند و رفتارهایی که داشتند شاید هر کسی رو عصبی میکرد
اما من با تمام اینها به همسرم اصرار دارم که آشتی کنیم فقز کمی رسمی تر و اصولی تر روابط داشته باشیم نه مثل قبل
اما شوهرم هنوز آمادگی ندارد چون زندگی قبلیش نیز از همین در بهم خورد و به طلاق انجامید
اما من روابز را با پدر شوهرم خوب نگه داشته ام و فکر میکنم همه متوجه هستند که تقصیر کار چیست
مادر شوهرم من اگر مثلا شوهرم در حضور ایشان با من محبت میکرد چنان حرقهایی میزد که نمیخواهم اینجا عنوان کنم
همینه که شما رو میفهمم
اما اگر شوهرتان هنوز امادگی ندارد شما هم اصرار زیاد نکنید
بهش بگید من به خاطر تو با همه میسازم چون تو را دوست دارم و هر موقع که تو بگی حاضرم با مادرت آشتی کنم
فقط وقتی اینکار رو کردی حریم ها رو نگه دار
مطمئن باش علاقه شوهرت به تو صد چندان خواهد شد
اجازه بده شوهرت هم کمی از تنش بیرون بیاد
شوهر من تنش زیادی کشید مال تو رو نمیدونم
قوی باش
متاسفانه گاها بعضی بزرگتر ها از روی دوست داشتن زیاد رفتارهایی دارند که از هزار دشمنی بدتر جلوه میکند
پیروز باشی
RE: قطع رابطه و قهر با مادر شوهرهمراه با آرامش برای خودم
میشه منم راهنمایی کنید...
http://www.hamdardi.net/thread-15388.html
RE: قطع رابطه و قهر با مادر شوهرهمراه با آرامش برای خودم
بله درسته من بی تقصیر نبودم وصبر کمی داشتم. در رابطه با خواهر شوهرم باید بگم هیچ برخوردی بین ما نبوده و همیشه احترامش را نگه داشتم ولی چون رابطه با مادرش به هم خورده فکر میکنم تقصیر اونه و ازش متنفرم چون از روز اول حسادت می کرد و با من دشمن بود و تحمل هیچ موفقیتی را برای من یا شوهرم نداشت و عمدا می خواد منو تحریک کنه. و با خیلی های دیگه هم همین حسادت ها را داره مثلا با اون جاری بزرگترم که یک دبیر ریاضی معروفه و خیلی هم با شخصیت و مومنه ولی به خاطر حجابش مسخره میکنه پشت سرش در حالیکه من میبینم اون هرگز غیبت نمیکنه یا هیچ بدی با این خانواده نکرده ، مادر شوهرم هیچ دفاعی از اون یکی جاری بزرگترم نمیکنه و هیچی هم به دخترش نمیگه . بازدید عید ما نیومد و سعی داشت محله خانه پدریم را مسخره کنه ( در حالیکه اتفاقا جای خوبی) و البته من هم جوابش را دادم مودبانه و خاله های شوهرم که بودند هم بهش گوشزد کردند که حتی اگه جای بدی هم بود مهم نیست (و باید عروستون را دوست داشته باشی)و گفته بوده که دوست دارم فقط بعضی وقت ها یک کارایی میکنه!!!! من خبر ندارم واقعا که چی کار کردم باهاش جز اینکه هفته پیشش کل شهر را برای تولدش گشتم تا کادو بخرم و برای روز تولدش به مادرش دادم به دستش برسونه و جمعه اش که دیدمش هییییچ از اینکه به یادش بودم تشکر نکرد و تازه به خودم کم محلی کرد و محله خانواده ام را تحقیر کرد مستقیما (گفت مثل قبرستان میمونه). از سکوت و تایید مادر شوهرم خیلی ازرده شدم و چیزی از این ماجرا نگذشت که با خود مادرش هم کلاهم توی هم رفت که مفصله ولی با جاریم از قبل حرف نمیزدم و مهم هم نبود.
RE: قطع رابطه و قهر با مادر شوهرهمراه با آرامش برای خودم
سلام رژین عزیز مشکل شما رو من هم دارم با تفاوت این که من با تمام خانواده شوهرم مشکل دارم. اونا واقعا منو اذیت میکنن و بد تر از همه شوهرم که به خاطر خانوادش منو سرکوب میکنه. خواهر شوهرم خیلی تو زندگیم دخالت میکنه.کلی بگم تمام تلاششونو میکنن که به من بفهمونن که شوهره من ماله اوناست و هر وقت که دلشون بخواد میتونن از من بگیرنش.هر چی به شوهرم اعتراض میکردم میگفت دچار توهم شدی.بعد از مدتی با دو تا از خواهر شوهرام رابطمو قطع کردم وحدود یک ماه میشه که از مادر شوهرم خبر ندارم.راهایی که دارم در پیش میگیرم برات میگم دوست داشتی انجام بده چون تو زندگی من داره تاثیر گذار میشه
1-تمام محبتت رو متوجه همسرت کن طوری که اگه یک روز ازت دور باشه نتونه تحمل کنه <البته محبت عاقلانه نه جوری که احساس خفگی کنه>
2-از خانواده شوهرت پیش شوهرت بد نگو شاید اولش چیزی نگه ولی بعد از مدتی جبهه گیری میکنه
3-با مادر شوهرت تو یه موقعیت خوب آشتی کن <به نظر من زایمان جاریت بهترین موقعیته.شما به خونه جاریت میری و مادر شوهرتم اونجاست.با هر دوشون جوری رفتار کن که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.مطمئن باش این رفتار تو اونارو بیشتر عصبی میکنه و محتت رو تو دله شوهرت بیشتر.احتمال داره که بی محلی کنن ولی بازم به نفع شماست چون پیش شوهرت بازم واسه تو بهتره چون بازم تو آدم خوبه میشی آگه آشتی کردید رابطتو باهاشون مدیریت کن.
4-خانواده شوهرت رو واسه شوهرت نگه دار چون شما پیششی و اونا نیستن و بالخره دلش هوای اونارو میکنه و مقصر از دید شوهرتون شمایید در این شرایط توجهش به اونا جلب ممیشه و از شما سرد واین برای شما خوب نیست.
5-اگر از خانواده شوهرت دلگیر شدی به حالت اعتراض مسئله رو با شوهرت مطرح نکن شما میتونی وقتی شوهرت سرحاله ازش وقت بخوای که باهاش حرف بزنی بگو که قصد بدی نداری و فقط میخوای با حرف زدن آروم شی.مسئله رو آروم مطرح کن و ازش تشکر کن که به حرفات گوش داده و خیلی آروم شدی و به دنباله کارای خونه برو قول میدم این کار معجزه میکنه.
6-اجازه بده که اگه قراره رابطه ای قطع بشه از طرف شوهرت باشه نه شما و آشتی از طرف شما باشه نه شوهرتون آلبته با رعایت اعتدال طوری که به شخصیت شما لطمه نزنه
این نکته رو فراموش نکن که چون همسرت در زندگیه توئه خانوادشم هستن و این که شما میتونی سیاست مدارانه شوهرتو نگه داری.خوب بودذن رو فراموش نکن ولی هیچ خوب بودنی بی چون چرا خوب نیست.:72::72::72::72::72::72::72::72:
RE: قطع رابطه و قهر با مادر شوهرهمراه با آرامش برای خودم
از همه دوستان واقعا ممنونم. تصمیم گرفتم دیدن جاریم توی بیمارستان یا خانه برم و حس منفی را از خودم دور کنم و حتی اگه عکس العمل خوبی هم نداشت کار خودم را بکنم و زود هم برگردم. فکر می کنم مادر شوهرم خوشحال بشه و با خود شوهرم مشورت کنم که یک زمینه ای را برای اشتی با مادرش فراهم کنه و ببینه مزه دهنش چیه. و از این به بعد هیچ انتظاری یا توقعی نداشته باشم که بعدش توی ذوقم بخوره باید مواظب فاصله ها باشم به هر حال من نمیتونم کسی را تغییر بدم. به خواهر شوهرم هم اگر دیدمش و چشم به چشم شدم یک سلام میکنم و محلش اصلاااا نمیذارم دوست دارم بفهمه که زمستان می گذره و رو سیاهی به ذغال. در صورتیکه اگه نروم یک موضوع تازه برای غیبت بهش هدیه میدم و همونطور که گفتی خوشحالش میکنم. شوهرم گفت هیچ فشاری روت نیست دوست نداری هم نریم ولی من گفتم حتما بریم و یک عروسک خیلی خوشگل هم خریدم و گفتم کادوی خوب بذاره چون خاطره اش همیشه میمونه و کسی اهمیت نمیده که مثلا جاریم یا برادرش چه رفتاری داشتند ما را زیر ذره بین میگذارند.
من یک چیزی را یاد گرفتم . دوستمون راست می گفت زندگی فراتر از این حرفاست . اینکه محبت توقع ایجاد میکنه و توقع کدورت. من باید اگر محبتی میکنم منتظر برگشتش نباشم و یا اصلا این کار را نکنم. نباید حساسیت میداشتم که این همه اذیت نمی شدم نباید توقع می داشتم که مادر شوهرم در برابر دخترش از من دفاع کنه یا من را ترجیح بده . اونها فقط شوهرم یا پسر خودشون را دوست دارند و به چشم یک عروس نه یک دوست یا یک انسان به من نگاه میکنند و به دنبال خوشحالی، لذت یا راضی کردن من نیستند هر چند من باید برای انها اینطور باشم. و همین الگو را با جاری ها هم کما بیش داشتند. حالا که مییی دونم شعور شون در همین حده من هم نباید انتظاری بیشتر داشته باشم و ناراحت بشم وقتی بدونم من را دوست ندارند انتظارم هم کم میشه و ناراحتی در پی نداره.
RE: قطع رابطه و قهر با مادر شوهرهمراه با آرامش برای خودم
سلام رژین جان
منم با صحبتهای دوستان موافقم. قهر راه حل مشکل تو نیست. میگی شوهرت با خانواده اش قطع رابطه کرده ولی هر چی باشه خانواده اشه. اگه یه مشکلی یا یه بیماری واسه یکیشون پیش بیاد با کله میره بدون اینکه در رفتنش از تو اجازه بگیره و همین میشه شروع کار برای خراب شدن تو. خانواده شوهر هر قدر هم بد باشن قطع رابطه اصلا مناسب نیست. تو به جای حل کردن مسئله با پاک کردن خود مسئله خودتو قول میزنی. بالاخره که چی؟ میبینی مسائلی پیش میاد که تو میدونی با حضور داشته باشی ولی خودت با دست خودت همه چی رو خراب میکنی . مثلا ملاقات جاریت بعد بچه دار شدنش. جاری اونقدر هم مهم نیست که روش حساسا بشی . تو به وظیفه ات عمل میکنی و با شوهرت میری ملاقات مریض همین. قبلا گفتی مادر شوهرت شما رو دعوت کرده بود به مهمونی که همه حضور داشتن. خب این نشون میده که اونم از کاراش پشیمونه و اگه به دعوت اون جواب مثبت میدادی شروعی میشد برای رفت و آمدی که اقدامش از طرف مادر شوهرت بود و این باید تو رو راضی میکرد.به نظر من مهمتر از همه تو خانواده شوهر مادر شوهره . چون همه اهل خانواده شوهر تحت تاثیر حرفای اونن. اگه مادر شوهرتو بتونی به سمت خودت بکشی راحتر میتونی نظر اون یکی ها رو هم به سمت خودت جلب کنی مثلا خواهرشوهرت. من که خودم اینجوریم. خودم 2 تا جاری دارم و 2 تا خواهر شوهر. ولی با همشون سرد و رسمی برخورد میکنم الا مادر شوهرم مخصوصا که شوهر نداره و نیاز به محبت داره. شوهرم رو هم اینجری عادت دادم و گفتم که از همه مهمتر باید برات مادرت باشه . همین. تو هم سعی کن نتیجه خوب میده مطمئن باش