بسیار بسیار سپاس گزارم، ولی همش این فکر به سراغم میاد که کسی رو مبتلا کرده باشم و دیگه نمیدونم باید چی کار کنم. با اینکه آزمایش منفی بود ولی این فکر خیلی روی روانم تاثیر بدی گذاشته
نمایش نسخه قابل چاپ
بسیار بسیار سپاس گزارم، ولی همش این فکر به سراغم میاد که کسی رو مبتلا کرده باشم و دیگه نمیدونم باید چی کار کنم. با اینکه آزمایش منفی بود ولی این فکر خیلی روی روانم تاثیر بدی گذاشته
نقل قول:
نوشته اصلی توسط reza18
با سلام واحترام
بله ما همه اعضاء هم مثل شما متوجه شدیم که ایدز ندارید و فقط مشکل افکار وسواسی دارید، لذا جواب شما را داده ام، توجه فرمایید:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام تقریبا 9 روزی میشه قرص خوردن رو شروع کردم، خیلی بهترم ولی این فکر میاد سراغم، گاهی وقتا که راجع به آدمای موفق یا هرچی مطلبی رو میخونم ذهنم اتوماتیک میگه تو که ایدز داری، 10 نفرو بدبخت کردی حالا میخای آدم موفقی هم باشی؟، سعی میکنم از روش های تمرکز زدایی و .. استفاده کنم ولی این چیزا کم نشده، بنظرتون دیگه چی کار میتونم انجام بدهم؟ باز هم ممنون...:323:
به خودت زمان بده ، بهبودی که فوری و طی یکی دو روز و یا حتی گاه یکی دو هفته یا یکی دوماه حاصل نمیشه . زمان میخواد .
آقا رضا مهم اینه که ناامید نشی و توکل به خدا کنی . داروهات را مرتب مصرف کنی و از تکنیکها هم استفاده کنی . یعنی آنقدر حواست جمع باشه که تا افکار وسواسی آمد سراغت فرمان توقف فکر بدهی .
برادر عزیز
اینم مثل کسی هست که مثلاً احساس میکنه سرطان گرفته ..... فقط در تو چون موضوع اخلاقی هست بیشتر حساس شده ای پس دست خودته و اراده ات را قوی کن . با غلبه بر همین وسواس فکری کلی پیشرفت در تقویت اراده می کنی .
من مطمئنم موفق میشی ، چون میخواهی که بهبود پیدا کنی .
.
سلامی دوباره به همه شما، از راهنمایی های فراوانتون ممنونم، من داروهامو مصرف میکنم، خیلی بهتر هستم، فکرمو راحت تر کنترل میکنم، از خودتلقینی استفاده میکنم، از بیست روز پیش امیدوار تر شده ام ولی هنوز بعضی وقتا احساس میکنم به افرادی که باهاشون اون کارو انجام دادم آسیب زدم، احساس میکنم باعث شده اونا آسیب دیده باشن و مثل من احساس بدبختی و پوچی کنن، باز ناامید میشم، نمیتونم خودمو آروم کنم، خجالت میکشم برم پیششون، البته چندسال پیش از همشون حلالیت گرفتم و اونا از این کار من متعجب شدن، فکر کردن من خل شدم، ولی نمیدونستن حلالیت طلبیدن من واسه چی بوده، میترسم خیلی میترسم، بعضی وقتا موقع درس خوندن یادشون میافتم و وقتی به آرزو هام و رویاهام فکر میکنم، احساس میکنم من لیاقتشو ندارم، من آدم خوبی نیستم، هرچی سعی میکنم خودمو ببخشم، انگار گیر افتادم،
دوستای جدیدم از من خیلی خوششون میاد، بهم میگن خیلی زیبا فکر میکنی، از همه میشنوم که توو مدرسه همه منو دوست دارن و هرکس کمکی میخاد میاد پیش من، با همه خوش برخوردم، به همه سعی میکنم کمک کنم، ولی اصلا آروم نمیشم، گاهی وقتا فکر میکنم این احساس گناه خودش باعث شده که من بهتر بشم و سعی کنم کارامو بهتر انجام بدم، با این اتفاقات سعی کردم به خودم اعتماد بنفس بدم، ولی همش حس بدی دارم، خیلی سعی کردم آروم باشم، ولی هر وقت یادشون میافتم دستام عرق میکنه، بیاختیار چشام پر اشک میشه، میترسم خدا نبخشتم، بنظرتون چی کار کنم که این حس ناامیدی از بین بره؟ چی کار کنم تا خودمو ببخشم و اجازه بدم از پیله ای که دور خودم تنیدم بیرون بیام و با آرامش بیشتری کارای بهتری انجام بدم؟ :72: ممنون از همه...
فرشته مهربان گفتی برام چند تا حکایت میذاری ولی هنوز نذاشتی؟
دوستان، این کار من حق الناس برگردن دیگران داره؟
کسانی که این کارو باهاشون انجام دادم، خیلی نگرانم که این کارارو از من یاد گرفته باشن، و منو حلال نکنن، از طرفی از چند نفرشون حلالیت گرفتم ولی اونا اصن یادشون نبود که چه اتفاقی افتاده، میترسم اگر بگم بابت این موضوع حلالیت میخام، اونا هم احساس گناه و بدی پیدا کنن، بعضی هاشون که دیگه نمیبینم، آیا توبه من کافی بوده؟
میترسم اون زمان این کارو با زور انجام دادم ، شاید اونا فکر کنن با زور بوده...
راهنماییم کنید، دارم خودمو پالایش میکنم، کمکم کنید به جاهایی رسیدم که دارم امیدوارم میشم..