RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
ممنون میشیم اگه دوستان راهنمایی کنن
چجوری باید با یه مرد صحبت کرد تا یه تکونی به خودش بده و به زندگی از نظر مادی بهتر برسه
متوجه بشه که تا اخر عمر نمیشه متکی به دیگران بود باید مستقل شد باید خونه و ماشین رو بالاخره بعد چند سال خرید
آدم مسافرت و گردش و تفریح لازم داره زندگی یکنواخت میشه
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
سلام مهسا و سینان عزیز
به نظر من غیر مستقیم مطرح بشه. پیشنهادات عملی رو پیدا کنید و بعد از بررسی و تحقیق ارائه بدید فقط در حد پیشنهاد چون به هرحال زندگی مشترک هست و ما به تنهایی نمیتونیم براش تصمیم بگیریم.
مثلا اگه شغل بهتری سراغ دارید به همسرتون پیشنهاد بدید و در صورت مخالفت با مهربانی و احترام علتش رو بپرسید و خودتون هم دلایلتون رو بگید بالاخره یکی از شما اون یکی رو قانع میکنه اگه هم همسرتون اصرار زیادی برای قبول نکردن داشت و دلایل منطقی هم نداشت بهتره بحث رو رها کنید چون آخرش تبدیل به دعوا میشه.
اگه راه بهتری هم سراغ ندارید خوب نباید ابراز نارضایتی از شرایط رو بکنید (غر زدن هایی که خیلی از خانمها انجام میدن)که در اون صورت دیگه همسرتون توی خونه آرامش نداره و دنبال هزار راه برای فرار از خونه میگرده...
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
به نظر من تکرار این مساله که از همسرتان بخواهید دستی بجنباند و کاری بکند، علاوه بر بی اثر شدنش، سبب القای یک حس منفی به همسرتان خواهد شد. بی پرده بگویم: او برداشتش این خواهد بود که از نظر شما یک آدم بی عرضه است! و این برای یک مرد خیلی خیلی مخرب است.
در مورد نحوه پیشنهاد دادن کار به همسرتان هم باید خیلی محتاط باشید تا به همان دلیلی که گفتم، ایشان بحث را عوض نکنند. مثلا نگویید چرا کاری نمی کنی؛ بلکه بگویید تو که می توانی فلان کار را هم انجام دهی چرا نمی کنی!
در کلام خود از مقایسه هم استفاده نکنید، یا در صورت لزوم خیلی محتاطانه این کار را انجام دهید.
اما در مورد کار:
الان داشتن شغل دوم به یک مساله عادی تبدیل شده و صد البته کار، عار نیست. البته من از شغل همسرتان اطلاعی ندارم اما برای افزایش درآمد حتما راههایی هست. مثلا:
1. ارتقاء و گسترش شغل فعلی، بازاریابی برای مشتریان جدید. (شاید خودتان بتوانید در این مورد کمکشان کنید)
2. ایجاد استقلال شغلی (در صورتی که برای کارفرمای دیگری کار می کنند)
3. انجام کار در منزل (کارهای زیادی هست که درآمد خوبی هم دارند بعضا؛ مثل: قالی بافی، تایپ و ...)
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
مهسا جان
من به هیچ عنوان با گفتن این موضوع به همسرت موافق نیستم.چه مستقیم و چه غیر مستقیم.
بهتره کلا خودت رو از مسائل مالی دور کنی و کنار بکشی.رها کن همسرت رو و زندگیت رو بکن.
تا روزی که خودش به نتیجه نرسه که تلاشش برای زندگی کمه، هرچقدر هم که شما دست و پا بزنی بی نتیجه خواهد بود.
شما زندگی روزمره خودت رو انجام بده و کارها و وظایف خودت رو بکن.خرج و مخارج رو هم خیلی عادی مدیریت کن.
بذار خودش به این نتیجه برسه که تلاشش کافی نیست.
یا تذکر شما هیچ چیز درست نمیشه و همسرت به رشدی که لازمه نمیرسه.شما الان داری باهاش مثل یه مادر رفتار میکنی.نکن این کار رو.
بذار بزرگ بشه.بذار احساس مرد بودن بکنه.شما فقط یکسری جملات بهش بگو:
مثلا من میدونم که مثل یه مرد مقتدر زندگی رو به بهترین شکل اداره میکنی.
من به تو اعتماد دارم و میدونم تو همه تلاشت رو میکنی.
تو تکیه گاه مادی و معنوی من هستی و من ایمان قلبی دارم که تو یکروز انسان خیلی موفقی خواهی شد
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
مريم جان حرفاي شما كاملا درسته ولي مسئله اينجاست كه عدم تلاش كافي از طرف همسرم ،فشار زيادي رو بر من وارد ميكنه.
من خيلي وقته كه هيچي واسه خودم نخريدم.
ميخوام برم بيرون و يا مهموني ،واقعا نميدونم چي بپوشم.
نياز به يه مقدار تنوع دارم.
به هر حال من خيلي بايد مواظب باشم كه حداقل پول اجاره خونمون رو داشته باشيم.
مثلا گاهي اوقات خيلي دلم ميخواد يه چيزي واسه خودم بخرم و لازم دارم
ميدونم كه شوهرم ناراحت ميشه و ميگه در اين وضعيت نبايد اينو بخري.
ميدونم كه شوهرم واقعا نداره ايا اين همه صبر و قانع بودن من باعث نميشه كه شوهرم راحتتر باشه و بي خيال تر.؟
البته هميشه شوهرم از من تشكر ميكنه كه هواشو دارم و اصلا ولخرجي نميكنم.
به نظرتون همين طور قانع باشم؟
RE: فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
سلام مهسا جان
قبل از موضوع مشکلت یه چیزی بگم بهت؟؟؟
باور نکن تو این دنیا آدم بی مشکل وجود داشته باشه. همه بالاخره یه مشکلی دارن شاید اون مشکل تو شرایط یکی دیگه مشکل به نظر نیاد اما خب هرکسی دنیا رو از چشم خودش میبینه و مشکلش برا خودش خیلی بزرگه...
اما چیزی که ما آدما رو با وجود مشکلاتی که داریم خوشبختتر میکنه نحوه مقابله با مشکلات زندگیه.اگه هر چی سختتر بگیریم سختتر میگذره.اگه بخوایم هر روز که از خواب پا میشیم اول صبح یاد مشکلات اون روز باشیم اون روز دیگه روز نمیشه. اما کافیه روزمونو خوب شروع کنیم. مشکلات همیشه منتظر مون میمونن. چی میشه یه کم معطلشون کنیم و الکی خوش باشیم؟؟
2سال پیش ما یه چک برا ماشین داشتیم که 2روز به سررسیدش مونده بود اما اصلا پولش جور نشده بود همه امیدم این بود که پولی که طلب داشتمو بدن اونم ندادن و قرار نبود به اون زودی بدن.من خیلی استرس داشتم و دوست نداشتم به کسی رو بندازم.تمام روز فکر کردم اعصابم خراب خراب بود. شب شوهرم تا اومد شروع کردم به درددلو گریه و...شوهرم گفت پا شو بریم بیرون بگردیم و شام بخوریم.من اصلا دلم راضی نبود چون پول زیادی نداشتیم که بخوام خرج اینکارا کنم. به اصرارش پا شدم رفتیم. خیلی خوش گذشت قدم زدیم....از گذشته هامون گفتیم....از بچگیامون...... بعدشم رفتیم یه جا که خاطره داشتیم شام خودیم. اونقدر خوش گذشتو خسته شدیم که او.مدم خونه تا فرداش تخت خوابیدمو به هیچی فکر نکردم.فرداش اینقدر آرامش داشتم که نگو. با ذهن باز دنبال راه حل میگشتیم و بالاخره مشکل حل شد:))
همه مشکلات بالاخره یه روزی حل میشن اما اگه تو این مدت که وجود دارن بخوان همه زندگی ما رو پر کنن و اونقدر تو ذهن ما بشینن که هیچ جایی برای رویاهامون و اینکه بخودمون فکر کنیم و از زندگی سادمون لذت ببریم نذارن موقعی که حل شن هم زیاد تاثیری ندارن. بجای اینکه تمام فکرمونو مشکلات بگیرن پاره ای نداریم جز اینکه از همه بضاعتی که داریم هر چند اندک برای لذت بردن از زندگیمون استفاده کنیم. مثلا ممکنه الان ماشین نداشته باشین بالاخره میخرین اما تا نخریدین از قدم زدن باهم تو پارک و خیابون لذت ببرین. بخدا کیفش خیلی بیشتر از اینه که سوار بهترین ماشین بشین اما برا هم وقت نداشته باشین.زندگی هر لحظش یه فرصته نه برای اینکه فلان مدرک و مقامو موفقیتو بدست بیاریم اینا بد نیست اما به نظر من فرصتیه تا بیشتر با هم باشیم و همدیگه رو دوست داشته باشیم و از کنار هم بودن لذت ببریم. من یکی که گاهی فکر میکنم میبینم چقدر زمان زود گذشتو چقدر از دوستیهامو رابطه هامو که وقتی براشون نداشتمو نذاشتمو با خودش برد در حالیکه اونموقع داشتم پیشرفت میکردم.