:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid65
:104::104::104:
نمایش نسخه قابل چاپ
:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid65
:104::104::104:
دوست عزیز, من الآن میتونم به یک آشنا تماس بگیرم و هر تعداد که بخوام ....نقل قول:
یک پسر 25 ساله که نیاز جنسی اش به فریاد آمده و..............
خب؟ من نیاز دارم ولی ارزش خودم رو میدونم.
امروز به این نتیجه رسیدم که در محیط کار به عنوان یک آدم پاک و صادق مشهورم! خیلی حس خوبی بود! بر عکس چند نفر که ...
پس لطفا ...
امروز که دیدمش اصلا به روی خودم هیچی نیوردم, کلا هر چی احساس نسبت بهش داشتم انگار خاموش شده بود, یکی دوبار اومد خودشو لوس کنه دید که من کاملا بی تفاوت هستم خودش بیخیال شد!
هر چند در چند روز گذشته واقعا ناراحت بودم ولی پست های شما و دوستان واقعیم خیلی کمکم کردن.
کلا بیخالش شدم و الآن روابطمون در حد همکار هم نیست! فقط سلام ! حتی خداحافظی هم نکردم!
چقدر این حس آزادی شیرینه. :43:
ممنون دوستان عزیزم. :46:
سلام . امیدارم خوب باشی
کاش یه دختر بهتری بود و با هم به لذت زندگی میرسیدید ولی متاسفانه به گفته خودت نبود .
نمیدونم آدما چجوری با کسی که همزمان ( نکته : همزمان ) با چند نفر دیگه بوده میتونن فکر بکنن چه برسه به رابطه و دوستی و و و !
هر چقدر با اینجور آدما باشی و به اینجور آدما فکر کنی کم کم تو افکارت تاثیر منفی میزاره و خیلی ها بودن که به شکاکی گرفتار شدن و حتی بعد ازدواج به همسر پاک خودشون هم شک کردن و میکنن .
به فکر نان باش که خربزه آب است . همین
سلام من كاملا احساس شمارو درك ميكنم چون خودم هم تو اين شرايط بودم ولي من مثل شما انقد قوي نبودم دوسال طول كشيد تا فراموش كنم و الآن كه ميبينمش هيچ حسي بهش ندارم.من كلا آدم گرمي هستم و اين تنهايي خيلي وقتا اذيتم ميكنه ولي فقط به خدا توكل كردم هروقت تنهايي مياد سراغم قرآن ميخونم يا واسه خدا نامه مينويسم تا سبك بشم دوستي قبل از ازدواج خيلي آدم و وابسته ميكنه مخصوصا واسه دختر. فراموشش كنه و به قول يكي از دوستامون دو دستي بسپرش به خدا.
سلام
دوست نداشتم این تاپیک بیاد بالا, ولی اومد!!
چند روز یه چیزی رو دیدم خرد شدم, چند روز بود که ازم کاری رو میخواست و توجهی به درخواستش ندادم, تا اینکه خیلی پرو شد و گفت میرم به همه میگم و آبروتو میبرم و ... من هم گفتم اولا که چیزی بین ما نبوده که بخوای بری جار بزنی و فقط آبروی نداشته ی خودتو میبری و ... یکم آروم شد و شرش رو کم کرد. ( البته نا گفته نماند که فهمیده بود پشت سرش کلی حرف به من رسوندن و از خودش دفاع میکرد و میگفت من محل هیچ پسری نمیزارم و ... کلا هر چی شنیدی دروغه )
فرداش دیدم خیلی غلیظ آرایش کرده و تیپ زده و ... کلا واقعا خشگل شده بود! :163:
سلامی کرد و رفت رسید به کاراش, در آخر هم طوری که من ببینم یه پسر اومد دنبالش, کلی با هم خندیدن و سوار ماشینه پسره شده رفت!!
از یه طرف خوشحال شدم که شرش از سرم باز شد! :227:
از یه طرف هم ناراحت که داشتم حرفاشو که میگفت من حسود زیاد دارم و با هیچ پسری نیستمو ... رو داشتم باور میکردم.
کلا دارم نسبت به همه ی دخترا شکاک میشم, جوری داره بهم ثابت میشه همشون خرابن ...
یه حسی اون موقع بهم دست داد که من چیم از اون پسر کمتر بود؟
واقعا پسره درب و داغون بود! فقط قیمت ماشینش 1 دهم ماشین من بود! وای خدا یعنی دارم فخر میفروشم! خدا ببخش!!! ولی واقعا زورم گرفت! یکی نیست بگه حداقل بهتر من پیدا کن بعد کلاس بزار! :160:
ممنون دوستان! دلم پر بود!
راحت شدم.
راستی, بعد رفتم به مدیرمون گفتم یا از شرکت میرم یا اینکه منو از این خانم جدا کن ( کلا آدمی هستم هیچوقت بخاطر هیچی رو نمیزنم ) اونم واقعا شوکه گفت باشه.
بهش خبر دادن که از پروژه کنار گذاشته شده, حدود 10 بار مداوم بهم زنگ زد ولی من جواب ندادم, آخرم مجبور شدم خاموش کنم تا دست از سرم بر داره.
یکمی از ملاقات مجدد در چند روز آینده باهاش میترسم, میترسم وحشی بازی در بیاره.
شما که خودت ارزش خودتو با مدرک تحصیلی و قیمت ماشینت میسنجی نباید انتظار داشته باشی با آدمهایی روبرو بشی که اخلاق و طرز تفکر و شخصیت و علایق و سلایق ملاک انتخابشونه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط HMD
همینو میخواستم یادآوری کنم. ببخشید
:72:
نميدونم چي بگم فك كنم اين طرز فكرتون خيلي بهتون آسيب بزنه همه آدما كه مثل هم نيست پس اين منفي نگري رو بذاريد كنار.اينكه به مديرتون گفتيد اونو از شما دور كنه يعني هنوز داريد بهش فك ميكنيد و اون ميفهمه هنوز بهش توجه داريد بهترين كار اينكه اصلا نديدش بگيريد و حتي اجازه نديد تو فكرتون بياد چه برسه از برخوردش بترسيد انقد از خودتون ضعف نشون نديد تا اونم فك كنه داره داغونتون ميكنه و خوشحال بشه بهترين كار فقط بي محلي و ناديده گرفتنه
ممنون, من همچین آدمی نیستم که فخر بفروشم یا آدما رو بخاطر پول سطح بندی کنم, یه لحظه اونطوری فکر کردم وگرنه خودمم هم میدونم.نقل قول:
همینو میخواستم یادآوری کنم. ببخشید
ممنون از یاد آوری.
دو ماه تمام ایگنور کردن بس نبود؟نقل قول:
اينكه به مديرتون گفتيد اونو از شما دور كنه يعني هنوز داريد بهش فك ميكنيد و اون ميفهمه هنوز بهش توجه داريد بهترين كار اينكه اصلا نديدش بگيريد و حتي اجازه نديد تو فكرتون بياد چه برسه از برخوردش بترسيد انقد از خودتون ضعف نشون نديد تا اونم فك كنه داره داغونتون ميكنه و خوشحال بشه بهترين كار فقط بي محلي و ناديده گرفتنه
ولم نمیکرد, تازه طلبکار هم بود, تازه دارم به خودم میگم چرا از همون روز اول ننداختمش بیرون و دو ماه تمام فقط صبر کردم.
حرفتون صحیح هست, اون دیگی جایی تو فکر من نداره ( دارم تمام سعیم رو میکنم که فکرشو متوقف کنم ).
جالب بود برام, از دیدار امروز نگران بودم که خودش نیومد, دیگه کلا هیچ چیز مشترکی که باعث بشه با هم هم کلام شیم وجود نداره. :227:
در مورد بد بینی هم بهم حق بدین, کلا من دو بار با دو تا دختر یکم صمیمی شدم که گند رسوایی اخلاقیشون در اومد...
البته اینجا مکان دوست یابی نیست و شما هم مشاوره ای در این مورد نمی خواید اما باید دید شما سراغ چه تیپ افرادی می رید و چه چیزهایی براتون ملاک هست!
احتمالاً نحوه انتخاب شما مشکل دارد
ببینید شما هنوز خیلی جوون هستید و نباید این تجربه به شما دید منفی بده در واقع به نظر من باید نیمه مثبت لیوان رو ببینید که این اتفاق باعث شد که شما با تجربه تر بشید و دفعه بعد برای انتخابتون با دید بازتری برخورد کنید و حتی اینکه خودتون رو بهتر شناختید که چه چیزهایی براتون مهمه . و همینطور کنترل احساستون رو یاد گرفتید
این اصلا اتفاق بدی تو زندگیتون نبوده شما این همه چیز ازش یاد گرفتید که البته دلیلشم اینه که عاقلانه برخورد کردید و به موقع تموم کردید رابطه رو. دفعه بعد شما به خاطر این تجربه ها می تونید خیلی سریع تر متوجه بشید که آیا دختر خانومی که طرف مقابل شماست مناسب هست یا نه. افرادی که بی مهابا خودشون رو در این روابط غرق میکنند دچار مشکل میشن که شما این کارو نکردید. به طور حتم دختری با اعتقادات شما و مورد پسند شما منتظر شماست که در زمان مناسب شما ملاقاتش می کنید :)