RE: زندگی خوب بعد از بخشش خیانت همسر
سلام شب نیلوفری عزیز من دوباره اینجام که بقیه ماجرامو برات تعریف کنم. خواهش میکنم شما هم باهام از ماجراتون صحبت کنید.
خلاصه دفعه دوم که فهمیدم اینها هنوز باهم رابطه دارند، پی بردم که رابطه شون جدی تر از این حرفاست.باز هم به هیچ کس چیزی نگفتم. راستش فکر میکردم اگه ماجرا علنی بشه و قبح ماجرا بریزه دیگه نمیشه جمع و جورش کرد.ولی الان تاسف میخورم کاشکی میرفتم شرکت و کارو یکسره میکردم. خلاصه دختره شانس آورد که موقعی من فهمیدم که یک هفته مرخصی بود. توی این یک هفته هم شوهرم تا دلت بخواد مخ من رو زد و گفت هر دومون پشیمون شدیم و اون الان رفته مسافرت که یکی رو ببینه و ازدواج کنه و خیلی حرفای دیگه و گفت از واحد خودم منتقلش میکنم و میفرستمش به واحد دیگه! که نبینمش. دختره هرزه هم یک اس ام اس برام فرستاد و عذرخواهی کرد و گفت دیگه این کارونمیکنه و حتی تلفنی باهام صحبت کرد.این جریان مال اواسط خرداد بود. خلاصه بعد از اون من مرتب شوهرمو چک میکردم و ایمیلهاشو چک میکردم. غافل از اینکه اکانت دیگه ای برای خودش باز کرده. باید بگم در این دوره روابطمون خوب بود ولی من همش دلشوره و نگرانی داشتم و حالا میفهمم که بیمورد هم نبوده چون روابطشون رو قطع نکرده بودند. به هم اس ام اس نمیزدند که مبادا من متوجه بشم ولی ایمیلی با هم چت میکردند.
این کارها تا اواسط تیر ادامه داشت و من داشتم کم کم فکر میکردم رابطه شون تموم شده. در این مدت شاید بیش از 10 بار با شوهرم حرف زدم و اون هر بار اصرار داشت که روابطشون فقط در حد کاریه و به ندرت همدیگه رو میبینند. ولی حالا میدونم که هر روز همدیگه رو میدیدندو روزهای تعطیل هم ایمیل های عاشقانه به هم میدادند. من فکر میکنم حتی با هم سکس چت هم میکردند! هنوزم باورم نمیشه اینجوری از پشت بهم خنجر زده باشه اگه ببینیش باور نمیکنی که اهل این حرفا باشه. هیچوقت نمازش ترک نمیشه. نمیدونم این دختره شیطان از کجا پیداش شد که دین و ایمان و حیثیتش رو بر باد داد!! عزیزم خسته ات کردم ولی ماجرای من بیچاره هنوز تموم نشده. بقیه اش رو بعدا بهت میگم. خواهش میکنم شما هم باهام حرف بزنید. خوشحالم که اینجا با هم دردام صحبت میکنم.
RE: زندگی خوب بعد از بخشش خیانت همسر
سلام من تازه امروز عضو این سایت شدم . یه کمک می خوام . امیدوارم بتونید کمکم کنید .
من و شوهرم هر دو کارمند بانک هستیم من در بخش اداری و اون تحویلداره و خیلی برخوردش با همه خوبه کمی هم خوش قیافست جوون هم که هست من 26 و اون 29 سالست (6 سال پیش ازدواج کردیم ). دخترای این دوره و زمونه واقعا بی حیا شدن . شوهرم به آشنا ها و اونایی که مشتری ثابتشونن اگه کاری داشته باشن شماره موبایلشو می داده ( که البته الان قول داده دیگه این کار رو نکنه و فهمیده که اشتباه کرده ) . می گه خیلی از دخترا بهش اس ام اس می دن و ابراز علاقه می کنن و ازش تعریف می کنن و اونم خیلی محترمانه بهشون می گه که زن و بچه داره و تموم می شه . اما چند مورد بوده که براتون تعریف می کنم (نسبتها رو بخونید خندتون می گیره ):
یکی از اون مشتریا بچه دخترعمه مامان منه . یه روز دیدم اون اس داده شوهرمم بهش جواب داده البته اس معمولی نه عاشقانه . گفت دیدم فاملیه یه اسی داد منم جوابشو دادم . بعد از کلی داد و دعوا اون پرونده بسته شد .
یکی دیگه بچه پسرعموی باباشه . اونم دقیقا مثل بالا .
یکی دیگه خواهرشوهر دختر داییشه . یه مدتی زنگ می زد و ازش در مورد کارش مشورت می گرفت چون فاملیه و از این حرفا راهنماییش می کردم . اونم بعد از کلی داد و دعوا تموم شد .
یکی دیگه معلم کلاس زبانی بود که با هم می رفتیم من در جریان بودم که با هم اس می دادن خوب همه ما بچه های کلاس با هم صمیمی شده بودیم ولی یه بار دیدم که یه اس ام اس تقریبا بد فرستاد دیگه قاطی کردم و اونم پروندش بسته شد .
چیزای دیگه هم بوده که شاید الان یادم نیست .
شاید هر زن دیگه ای جای من بود نمی ساخت ولی نمی دونم شایدم دارم اشتباه می کنم بهش اطمینان دارم می دونم دروغ نمی گه و توی دلش چیزی نیست .
این اخریه مهمه و ذهن منو به خودش مشغول کرده و اون بتی که ازش ساختمو خراب کرده و اعتماد منو از بین برده
9 ماه پیش تو Draft گوشیش یه اس ام اس دیدم تقریبا عاشقانه . پرسیدم این چیه گفت همکارش که خیلی شیطونه ( البته عوضیه ) و با زنای مختلف رابطه داره با گوشیش این اسو داده خواسته دختره رو سر کار بذاره بالاخره با کلی داد و دعوا و قول و قسم اونم تموم شد و بازم تونست منو گول بزنه .
هفته پیش برای همون دوستش مشکل حراستی پیش اومده و حراست شوهر منو هم به خاطر اینکه با اون صمیمی بوده به عنوان شاهد و مطلع خواسته اون روز شوهرم می ترسید بره حراست ازش پرسیدم چی شده مگه تو کاری کردی اونم اعتراف کرده که 9 ماه پیش اون اس مال خودم بود از این قرار :
زن داداش جاری خواهرشوهرم که از شوهرش می خواست طلاق بگیره به شوهرم اس می داده و درد دل می کرده و شوهرمم براش راه حل و جوک و گاهی جوکهای بد مردونه می فرستاده اونم ازش تشکر می کرده که خوشحالش می کنه و نمی دونم کار به کجا می رسه که شوهرم ازش می پرسه loving می خوای ؟ اونم می گه من کسی رو می خوام که هم از نظر مالی تامینم کنه هم جنسی . شوهرمم دیگه رابطه اس ام اسی رو باهاش قطع می کنه
( شوهرم به من گفته برای این ازش این سوالو کردم که بدونم این کارست یا نه و قصدش چیه و وقتی دیدم اینجوری می گه دیگه رابطمو قطع کردم )
الان هم کلی گریه کرد و اظهار پشیمونی کرد و التماس کرد که می دونه کارش خیلی اشتباه بوده ولی دیگه توبه کرده و با گریه نماز می خونه طلب بخشش می کنه و قول داد که دیگه شمارشو به کسی نده قول داد دیگه به هیچکی حتی به خود من اس نده به جون مامانش (که خیلی دوسش داره ) قسم خورد .
من الان یه هفتست که هر شب می بخشمش ولی روزا به این ماجراها فکر می کنم دوباره می رم سر خونه اولم اونم هر شب اظهار پشیمونی و قسم و گریه و قول .
نمی دونم جی کار کنم . ته قلبم اطمینان دارم که کاری ( منظور رابطه جنسیه ) نکرده ولی دیگه بهش اون اعتماد قبلی رو ندارم همیشه فک می کردم بهم دروغ نمی گه ولی حالا دیگه از چشمم افتاده . فک می کنم که توی این همه سال من چقد احمق بودم .
تو رو خدا کمکم کنید .
RE: زندگی خوب بعد از بخشش خیانت همسر
عسل عزیز
من کارشناس نیستم و خودمم مشکلی مشابه مشکل تو دارم و امیدوارم کارشناسان بیایند و کمکمون کنند.اما اینو بگویم که شوهر من هم دقیقا همینو گفت: می خواستم ببینم این کارست یا نه. نمی دونم واقعا این که بدونند طرف این کارست یا نه به چه دردشون می خوره!
راستی. چرا همه فامیلاتون شماره شوهرتو دارند؟سعی کن جلوی این کارو بگیری که بعدا دردسر نشه.ولی فکر نکنم شوهر تو خطای بزرگی ازش سر زده باشه. این روزا مردا (و الته زن ها) انقدر اشتباهای بزرگ می کنند که این جور خطاها دیگه به چشم نمی آید و باید زودتر بخشید.به خصوص که شوهر شما ابراز پشیمونی هم کرده
زیبای عزیزم، ممنون که پست می دی. منم وقتی پستای تو رو می خونم و می بینم یکی هست که با من همدرده کمی آرامش می گیرم.ولی امیدوارم هیچ کس به این درد دچار نشه.
خانمی که با شوهر من در ارتباط (تلفنی و اس ام اسی) بوده، خانمی متاهل و دارای یک دختره 6 ساله است که اتفاقا خودش ادعا داره که عاشق شوهرشه! من نمی دونم که این دیگه چه نوع عشقیه. این زن هم دانشگاهیه شوهر من بود که 10 سال پیش شوهرم بهش علاقه داشته و موضوع رو غیر مستقیم مطرح می کنه باهاش و اونم جواب رد نمی ده. اما بعد چند ماه با کس دیگه ای ازدواج می کنه و این موضوع شوهر منو عصبانی می کنه که چرا بازیچه قرار داده شده. بعد 10 سال (که 7 سالشو منو شوهرم با هم بودیم) اتفاقی توی face book همدیگه رو پیدا می کنند. شوهرم میگه تنها قصدش از این ارتباط این بوده که اون خانم اعتراف کنه که از اینکه اون موقع با شوهرم ازدواج نکرده پشیمونه و یه جوری تلافی کار 10 سال پیش اونو سرش در بیاره. شوهرم قسم می خورد که الان از همه چیز اون زن حتی قیافه و صداش بدش می آید و هرروز خدا رو شکر می کنه که باهاش ازدواج نکرده.
جالب اینه که بعد از اینکه ماجرا رو فهمیدم به زنه اس دادم که پاتو از زندگی من بکش بیرون وگرنه به شوهرت می گم و اونم زنگ زد و با پررویی هرچه تمام تر گفت که رابطشون فقط یه دوستی ساده بوده و عاشق شوهرشه.بهش گفتم پس اس ام اس هایی که بینتون رد و بدل شده به شوهرت نشون می دهم و اونم قول داد که دیگه کاری به شوهرم نداشته باشه. اما چند هفته بعد تو F.B به شوهرم مسیج داده بود و به شوهرم موضوع تماس من و اونو گفته بود و به شوهرم گفته بود که فکر نمی کردم انقدر ترسو و زن زلیل باشی. جالبه! انتظار داشت که شوهرم رابطه اشو با اون ادامه بده و تو این چند هفته منتظر تماس شوهرم بوده
شوهرم اونو از لیست دوستانش حذف کرد و جواب مسیجشو نداد.اما زنیکه دست بردار نبود و هی به شوهرم ایمیل (البته فورواردی) می داد. منم یه روز وارد ایمیل شوهرم شدم و آی دی زنه رو اسپم کردم.
خلاصه مطمئنم که دیگه شوهرم با اون هیچ رابطه ای نداره اما اعتمادم و بهش از دست دادم و از رابطه های جدید می ترسم
زیبا جان تو الان در چه حالی؟ زندگیت به حالت عادی برگشته؟ راستی شما بچه دارید؟
شوهرم این روزا اصرار داره که برای بچه دار شدن اقدام کنیم. ولی من شدیدا از اینده وحشت دارم
RE: زندگی خوب بعد از بخشش خیانت همسر
عسل جان اینجور که معلومه شوهرت سرو گوشش میجنبه. دخترهای این دوره زمونه هم اونقدر بد شدن که حد نداره! نمیدونم مال ماهواره است که قبح خیلی از کارا از بین رفته!!!
عزیزم تو احمق نیستی. تو با تمام وجودت به شوهرت اعتماد کردی و اون اگر به اعتمادت خیانت کنه احمق است.
به نظر من یک تاپیک برای خودت باز کن و داستانت رو بگو تاکارشناسان کمکت کنم. راستش فقط میتونم بگم که داستان من رو توی این تاپیک دنبال کن تا شاید ازش درس بگیری. چون من خودم زخم خورده خیانتم و دیگه به هیچ مردی اعتماد ندارم شاید نتونم خوب راهنمایی ات کنم. ولی به نظر من توی موضوع خیانت زنهای طرف مقابل شوهرت بیشتر مقصرند. چون مرد تا یک حدی میتونه مقاومت کنه. و اگردختره کارشو بلد باشه به راحتی به دام می افتند. برای همین من به همه خانمها توصیه میکنم خیلی حواسشون به زندگیشون باشه.
از شب نیلوفری عذرخواهی میکنم که این همه توی تاپیکش وراجی میکنم. اگه مزاحمم کافیه بهم بگی عزیزم.:43:
شب نیلوفری عزیزم، فکر میکنم موضوع تو ساده تر باشه از داستان من. خدا رو شکر تو خیلی زود فهمیدی و جلوی همه چیز رو گرفتی. مطمئن باش شوهرت رابطه جنسی با اون نداشته چون زنهای شوهردار از این کارا بیشتر میترسند. اگر شوهرت موافقه جریان رو تا حدودی به شوهرش بگو ولی جوری باشه که پای شوهرت گیر نیفته و حتما حتما شوهرت از این کار راضی باشه!! من هم میخواستم برم جریان رو به پدر ومادر دختره بگم ولی شوهرم ازم قول گرفت که اینکارو نکنم چون ممکن بود اون هم بیاد شرکت و آبروریزی کنه!! عزیزم من یک دختر 15 ساله دارم و 39 سالمه و خدا رو شکر نگذاشتم که دخترم از این موضوع بویی ببره. الان زندگیمون خوبه. شوهرم میگه خیلی پشیمونه و بیشتر از قبل قربون صدقه ام میره هر روز برام اس ام اس عاشقانه میفرسته و من سعی میکنم که دیگه موضوع رو به روش نیارم فقط اون دختره هرزه چند بار ایمیل های قبلی شوهرمو که بهش داده بود، برای من فوروارد کرده و خلاصه داره پته شوهرمو میریزه روی آب!! و سر این موضوع خیلی اعصابم خرد شد. الان سعی میکنم ایمیلهاشو بدون اینکه بخونم حذف کنم که اعصابم خرد نشه. حتی وابط جنسیمون هم بهتر از قبل شده ولی نمیدونم چرا نمیتونم فراموش کنم. میدونی خیلی پستی و رذالت میخواد که تمام مدت با زنت صحبت کنی و بگی که دوستش داری و رابطه ای با هیچکس نداری و از اون طرف جلوی چشم زنت بشینی با یکی دیگه چت عاشقانه بکنی!! اینکارا اصلا به شخصیت شوهری که من 16 سال باهاش زندگی کردم نمیخورد. یادمه قبلا میگفت آدمایی که با کارمندشون روی هم میریزند آدمای چیپی هستند. انچار شوهرم عوض شده بود و آدم دیگه ای جاش نشسته بود!! خودش میگقت دفعه دومی که موضوع را فهمیدی با دختره صحبت کردم و گفتم کاری که ما میکنیم صحیح نیست و اون در جواب گفته بود مثل اینکه تورمو باید دوباره پهن کنم!!! خلاصه هنوز تمام بدبختیهامو برات تعریف نکردم عزیزم. به نظر من شوهرتو ببخش و بیشتر از این به صورت محسوس چکش نکن چون با این کارات بعد از یک مدت بیزازش میکنی. هر چند وقت یکبار به صورت نامحسوس اینکارو بکن. من خودم هفته دیگه میخوام پرینت تلفن ها و یا اس ام اس هاشو بگیرم تا مطمئن بشم. فردا بقیه داستانمو برات تعریف میکنم.
RE: زندگی خوب بعد از بخشش خیانت همسر
زیبا جان چرا دیگه سر نمی زنی به تاپیک من؟ منتظر پست های جدیدتم
راستی امشب با شوهرم رفتیم سینما و فیلم "من همسرش هستم" رو دیدیم.پیشنهاد می کنم کسانی که مشکلی مثل مشکل من و تو دارند حتما ببینند این فیلم رو(البته با شوهرشون). موضوع کلی اش درباره زنی است که می خواد در مقابل شوهرش که بهش خیانت کرده مقابله به مثل کنه. این کارش شوهرشو داغون می کنه و نهایتا شوهرش ارتباطش رو با زن دومش کاملا قطع می کنه و می چسبه به زندگی خودش! خیلی از فیلمش خوشم اومد.یه جورایی دلم خنک شد!
RE: زندگی خوب بعد از بخشش خیانت همسر
سلام شب نیلوفری عزیز،
ممنون حتما اینکارو میکنم و میرم این فیلمو میبینم. راستشو بخوای شوهرمو به این کار که تلافی کنم تهدید کرده بودم ولی اون منو از خودم بهتر میشناسه و میدونه اهل اینکارا نیستم. عزیزم میخوای بقیه داستانم رو تعریف کنم؟
تقریبا اواسط تیر بود که شوهرم بهم گفت که یک ماموریت کاری داره و باید دو روزه بره رشت!! من پرسیدم که با کی میری؟ کدوم هنل میری؟ با اون دختره میری یا نه؟ که دیدم عصبانی شد. و گفت چرا مثل مجرم ها منو سین جین میکنی؟ من این طوری نمیتونم باهات زندگی کنم! باید فقط به من اعنماد کامل داشته باشی. حتی به من گفت که شاید مجبور باشه با اون دختره برای کار بره ماموریت خارج از کشور و من فقط باید به اون اعتماد داشته باشم!! خلاصه احساس بدی داشتم. مطمئن نبودم دختره باهاش میره با نه ولی دلم آشوب بود. الان میدونم که قرار بوده با دختره بره و خوشحالم که نگذاشتم بره. بعدا فهمیدم که بابت این دختره چند روز باهاش قهر کرده بود و شوهرم هم براش نوشته بود" عزیزم به خاطر خودت نیامدم" خلاصه از فرداش شوهرم با قیافه حق به جانب باهام قهر کرد انگار که من خطایی مرتکب شدم!!! واقعا نمیدونم چه جوری باید این مردا رو شناخت و تجزیه و تحلیل کرد!؟ خلاصه بعدش به شک افتادم که نکنه اشتباه کردم و به اون تهمت زدم. براش اس ام اس زدم و معذرت خواهی کردم و اون هم گفت که اینطوری نمیشه بریم پارک و سنگهامونو با هم وابکنیم. ابن تیکه رو با جزییات برات میگم چون به نظرم مهمترین قسمت داستان منه و بدردت میخوره!خلاصه تو پارک به من گفت که بعد از چند سال زندگی زن وشوهر ممکنه خیلی دیگه بهم وابسته نباشن. انقدر احساس مالکیت نسبت به من نکن و برو با دوستات بیرون و یک زندگی برای خودت داشته باش!! شاید چند وقت دیگه من مجبور بشم برم خارج از کشور! تو باید بتونی زندگی بدون من رو تجربه کنی!! و خلاصه از این جور مزخرفات. راستی گفت که من دیگه به اون دختره به چشم خواهر کوچکترم نگاه میکنم. توی زندگیش خیلی سختی کشیده واون داره کارشو میکنه و ما با همدیگه کاری نداریم!! اون موقع نمیدونستم و تقریبا حرفاشو باور کردم و الان میدونم که یک مشت دروغ بارم کرد. البته من هم کاملا مخالفت کردم که هر کدوم بریم دنبال زندگی خودمون و گفتم اینکه زندگی زناشویی نمیشه و بهتره اینجوری طلاق بگیریم و هر کیبره سر زندگی خودش و اون هم به ظاهر قبول کرد و دیگه چیزی نگفت! خلاصه الن که باهات حرف میزنم میدونم دقیقا منظورش چی بوده!! میخواست منو نگه داره تازندگی و بجه شو نگه دارم و نجابت کنم و یک زندگی پنهانی هم با اون دختره تشکیل بده و بره کیف و حالشو با اون بکنه!! ببخشید اینو میگ مولی ببین پایین تنه یک مرد چقدر میتونه اون رو از انسانیت به دور بندازه و اخلاق و وجدانشو زیر پاش بگذاره!! باید بگم که ما توی این 16 سال مشکلی با هم نداشتیم. به تدرت با هم دعوا میکردیم و تا دلت بخواد قربون صدقه ام میرفت و منم توی زندگیم هیچی کم نمیگذاشتم. البته قبول دارم که زندگیمون خیلی هیجان انگیز نبود و این آخرا مشغله کاریم زیاد شده بود و خیلی وقتا خسته بودم و حتی بعضی موقعا روی کاناپه خوابم میبرد ولی اون هم هیچوقت گلایه ای نمیکرد و من فکر میکردم از زندگیش راضیه. اینو بگم که توی حرفاش اخیرا فهمیدم که یک مقداری جلوی من احساس حقارت میکرده! باید بگم که من زن موفقی در زمینه شغلی هستم در خالیکه شوهرم این چند سال اخیر ورشکست شد و از لحاظ کاری خیلی سقوط کرد. من از لحاظ قیاقه، تحصیلات و موقعیت شغلی خیلی ازش بالاترم. اون فقط سرزبون خیلی خوبی داره و با همین زبون منو گول زد که زنش بشم!! عزیزم بازم پرحرفی کردم ولی ماجرای من هنوز ادامه داره. بقیه اش باشه برای فردا.
RE: زندگی خوب بعد از بخشش خیانت همسر
سلام شب نیلوفری عزیز بازم اینجام که بقیه ماجرامو تعریف کنم. شاید کسان دیکه ای در موقعیت من هستند کمکی بهشون بشه سعی میکنم قضاوت نکنم و فقط ماخرا رو تعریف کنم. قضاوت با شما!!!
میخواستم با ساده لوحی تمام حرفای شوهرم رو باور کنم و اینکارو کردم!! دیگه نه موبایلشو چک کردم، نه سئوال پیچش کردم و به خودم قبولوندم همه چیز تموم شده. سالگرد ازدواجمون بود. سعی کردم یک مهمونی 3 نفره خوب برگزار کنم حتی لباس عروسیمو بعد از سالها درآوردم و پوشیدم. رفتم و یک کادوی خوب با دقت و وسواس براش خریدم. با اینکه ماه رمضان بود و من خیلی خسته و ضعیف بودم!! در این چند ماه حداقل 8 کیلو وزن از دست دادم. کارم هم خیلی زیاد بود ولی با تمام قدرت باقیمانده ام سعی کردم شب خوبی درست کنم. ولی میدونی در عوض اون چه کار کرده بود؟ همون شب با اون دختره چت کرده بود!!! برای همین الان هم که این چیزها روبهتون میکم بغض گلومو گرفته و میدونم که اون رابطه دیگه تموم شده ولی خیلی سختمه که فراموش کنم:302:
چند روز بعد، عصر بود که باهاش تماس گرفتم و دیدم که میخنده و میگه من تهران نیستم و رفتم شمال چون اونجا همایش شرکتمون بوده ولی به تو نگفتم که نگران نشی! من جا خوردم ولی به روی خودم نیاوردم. در واقع صبح بعد از اینکه من رفته بودم سرکار مثل دزدا وسایلشو جمع کرده بود و با اون دختره و دو تا از همکارای دیگه اش رفته بود شمال!! من سعی کردم به دلم بد نیارم. روزه بودم و رفتم نماز خوندم تا شاید آروم بشم. خیلی بهش زنگ نزدم بقط براش اس ام اس میفرستادم. خلاصه قرار بود که شب بمونند ولی آخر شب از اونجا برگشته بودند و 4 صبح رسید خونه!! حالا میگه که به خاطر تو اینکارو کردم که نگران نشی ولی خدا عالمه من که دیگه به هیچ کدوم از حرفاش اعتماد ندارم!! خلاضه من خیلی خوب باهاش برخورد کردم و حسابی ببش رسیدم و پس فرداش که جمعه بود صبح گفت که با همکاراش میخواد بره کلاس انرژی درمانی که ببینه چه جوریه!! رفت و من داشتم خونه رم تمیز میکردم که برگه های ماموریت دختره رو دیدم! انگار آسمون رو سرم خراب شد. مطمئن شدم که کلاس هم با دختره رفته بود!!! دیگه به محل کار قانع نبودند و بیرون هم قرار گذاشته بودند. باهاش صحبت کردم سرش داد کشیدم و اون بازم انکار کرد انکار انکار و انکار!!!! دیگه مستاصل شده بودم نمیدونستم باید چکار کنم. همش فریاد میزدم که چرا ولش نمیکنی؟ بلا خره به من قول داد ظرف یک هفته بیرونش کنه. ولی من دیگه نمیتونستم بهش اعتماد کنم. باورم نمیشد که این بلا رو سرم آورده باشه!! چند تا اس ام اس و ایمیل برای دختره زدم و هر چل که لایقش بود بارش کردم. دختره هم در جواب نوشت که من شوهر دارم و مزاحم من نشید و من هیچ ارتباطی با شوهر شما ندارم و کالبه که بدونید به من گفت چون تو خودت کثیفی همه رو ناپاک میبینی !! همونجور که گفته بودم بسیار وقیح بود و تازه یک چیزی هم طلبکار شده بود!! و شوهر بی معرفت من هون شب اونقدر مخ منو زد که بازم منو وادار کرد که از اون هرزه عذرخواهی کنم و یک ایمیل براش بفرستم. حالا میفهمید چرا هنوز نمیتونم ببخشمش!!!
شب نیلوفری عزیز خیلی پرحرفی کردم ولی دوست دارم برات درددل کنم. این حرفارو تا به حال به هیجکس نزدم. بقیه داستان بمونه برای بعد امیدوارم حوصله تونو سر نذرده باشم!! تو رو خدا برام دعا کنید که به آرامش برسم.
RE: زندگی خوب بعد از بخشش خیانت همسر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shabe niloofari
زنی است که می خواد در مقابل شوهرش که بهش خیانت کرده مقابله به مثل کنه. این کارش شوهرشو داغون می کنه و نهایتا شوهرش ارتباطش رو با زن دومش کاملا قطع می کنه و می چسبه به زندگی خودش! خیلی از فیلمش خوشم اومد.یه جورایی دلم خنک شد!
سلام شب نیلوفری عزیزم
دنبال بخشش هستی یا تلافی در دلت؟
این حرف که قرمز کردم از نقل قول خودت خیلی خطرناکه. مقابلــــــــه به مثل یعنی زنگ خطــــــــــــــر!
مگه ما پیرو و عاشق امامی (امام علی (ع) ) نیستیم که گفت جواب بدی رو با بدی ندید و با نیکی کردن
در مقابل بدی دیگران فرد را شرمنده و مدیون خودتون کنین؟
پس بدون دست مایه فیلم های سینمایی ما از دنیای واقعیات و اخلاقیات به دور هستن.
پس به جای فکر کردن به چنین مواردی سعی کن آتش دلت رو با آب خنک و پاک بخشش و گذشت
خاموش کنی نه با شعله مقابله به مثل و انتقام. حتی فکر کردن در ناخودآگاه هم باعث میشه شرایط
روحیت بدتر بشه و سخت تر وارد اصل پذیرش و بخشش بشی گلم.
گو اینکه توصیه کردم بهت برای درمان پس لرزه های این مشکل حتما با همسرت به مشاور متبحر در این
زمینه مراجعه کنی. نمیدونم این کار رو کردی یا نه؟
======================
و اما چند کلامی با زیبای عزیز و نازنینم
زیبا جان دل پر دردی داری و میدونم نیاز داری به تخلیه احساسات منفی.
اما بازگو کردن و مرور این خاطران تاثر بسیار بدی بر روح و روان زندگی آتی شما میگذاره و بسیار برای
شما مخرب هست. پس اگر به دنبال آرامشی بهتره این خاطرات منفی رو جایی بنویسی و بعد اون
نوشته ها رو آتش بزنی و با بخشش خودت و همسرت و کنترل افکار منفی به زندگی عادی هر چند
سخته برگردی و حتما هم برای این راه به یک مشاور مراجعه کنی برای درمان روح آسیب دیدت.
آرامش رو خودت باید به خودت برگردونی و تنها راه رسیدن به آرامش "بخشش" و "تخلیه کامل احساسات
منفی" هست و بعد می بینی که با "بخشش واقعی و قلبی" هر چند هنوز ناراحت هم باشی ، چقدر
سبک تری و راحت تر! چون افکار منفی ، قلب و ذهن ما رو سیاه می کنن گلم :46:
برات دعا می کنم به آرامش برسی به شرطی که شما هم زمینه استجابت دعا رو با بخشش و درمان
تالمات روحیت فراهم کنی بانوی مهربان :43:
:72:
RE: زندگی خوب بعد از بخشش خیانت همسر
سلام بهار شادی عزیز و دوست داشتنی:43:
واقعا حرفاتون بهم آرامش میده و خیلی دوست دارم از نزدیک باهاتون صحبت کنم. اگر مرکز مشاوره ای دارید که بتونیم از نزدیک با هم صحبت کنیم خیلی خوشحال میشم که تلفن و آدرسشو برام ایمیل کنید.
از حرفاتون اینجور دستگیرم شد که اینجا ماجرای زندگیمو ننویسم! راستش من اینکارو به دو دلیل انجام میدم اول اینکه شاید با خوندن ماجرای من به افراد دیگه کمک کنم که از داستان زندگی من درس بگیرند و دوم اینکه من این داستان رو تا به حای برای هیچکس تعریف نکردم. فکر کردم با بازگو کردن آن در اینجا یک کمی از بار غصه هامو خالی میکنم. روزی نیست که اون خاطرات تلخ به سراغم نیاد!! نمیدونم چه جوری از دستشون خلاص بشم!! راستش نوشتن دلتنگیام رو که گفتین چند بار انجام داده ام برای شوهرم و حتی اون دختره نامه نوشتم ولی نمیدوم چرا سبک نمیشم!! نامه ها رو به شوهرم دادم که بخونه ولی قبول نکرد. گفت هر چی میخوای بگی شفاهی بگو!! ولی نمیدونم چرا رودررو نمیتونم حرف دلم و گلایه هامو بهش بگم. اون سخنران بسیار خوبیه و در مذاکره همیشه برنده است. اگه شما بفرمایید ،دیگه اینجا چیزی نمینویسم. ولی اگر اینکار کمکی به من و دیگران میکنه اجازه بدید که ادامه اش بدم.
ممنون از همه چیز و التماس دعا دارم:323:
RE: زندگی خوب بعد از بخشش خیانت همسر
زیبای عزیز
من مشاور و روانشناس نیستم و تنها در این باب مطالعه می کنم و البته مشاور مسائل آموزشی هستم گلم.
اما در مورد این که گفتم افکار منفیت رو بنویس برای این بود که برای خودت بنویسیشون نه برای همسرت.
هر ناراحتی ای که داری و همه افکار منفیت رو روی کاغذ بیار واسه خودت فقط و بعد بسوزونشون.
بعد هم با تکنیک هایی نظیر توقف فکر جلوی افکار منفی رو بگیر.
این که میگم ادامه نده برای اینه که یادآوریش مثل تازه کردن زخمه و باعث میشه هی داغت تازه بشه گلم.
یکبار بشین و تمام دق و دلی ها و گلایه هات رو روی کاغذ بیار واسه خودت و بعد آتیشش بزن و دیگه به ذخنت اجازه
نده بهش فکر کنه با تکنیک توقف فکر.
تنها و بی کار نمون و در تاپیک های خیانت شرکت نکن و هر چیزی که تو رو به یاد اون موضوع میندازه سمتش نرو!
باید به ذهنت یاد بدی که بایگانی کنه اون خاطرات رو.
نباید با یادآوریش خودت رو عذاب بدی.
مطمئن باش همسرت هم پشیمونه و اینکه میخواد باهات صحبت کنه واسه اینه که شما از دستش ناراحتی و دنبال
راهی برای جبرانه اما شما درها رو به روش بستی و ناراحتی و میخواد که به حرف بیارتت.
پس بیاین به جای گلایه و مباحثه با هم ، دنبال کمبود ها و ریشه مسائل بگردین به کمک یک روانشناس خوب و
بعد انرژیتون رو روی بهبود زندگیتون بذارین.
بخشش از صمیم قلب ، دلت رو خیلی آروم می کنه. حرفام رو یک بار امتحان کن ببین چه نتیجه ای می گیری.
نکته بعدی اینه که دیوار اعتماد شما به همسرت فرو ریخته و باید بازسازی بشه و این بازسازی به کمک روانشناس
کاملا امکان پذیره به شرط مشارکت هر دو نفر شما.
آدمها جایز الخطا هستن عزیزم.همه ما ممکنه اشتباه کنیم اما اینکه بهم فرصت جبران بدیم خیلی مهمه :46:
اینکه میگم دیگه ادامه نده برای همینه عزیزم. برای اینکه شما و شب نیلوفری باید از این فضاها دور بشین.
باید درهای شادی و آرامش رو با بخشش به روی خودتون باز کنین و به همسرانتون فرصت جبران اشتباه بدین.
باید برای همسرانتون کسی باشین که هیچ کس نتونه جای شما رو بگیره!
سعی کن فیلمهای شاد ببینی و با افراد شاد بگردی.
خوندن این مقاله هم مفیده عزیزم.
این هم شماره های چند دکتر خوب در تهران اگر تهرانی هستی برای روان درمانی مسئله خیانت :
دکتر اخوان :
آدرس مطب(1) : خیابات ظفر شرقی- بین نفت و مدرس- پلاک 214 تلفن 22227170 صبح روزهای زوج
آدرس مطب (2) : نارمک- خیابات آیت- نبش جویبار غربی- پلاک 2 تلفن 77926913 چهارشنبه عصر
===============================
دکتر دارابی :
آدرس سایت : http://www.dr-darabi.com
آدرس کلینیک : تهران -آریاشهر- بلوار آیت ا... کاشانی- روبروی شهرداری منطقه 5 (یا روبروی بوستان زنبق)-مجتمع
افرا (پلاک432) طبقه 2 -واحد 212 . تلفن کلینیک = 44030719 / رزرو نوبت همه روزه (به جز ایام تعطیل) از ساعت
14 تا 20