RE: من دیگه خسته شدم دیگه نمیخام عروس خوبه باشم دیگه نمیخام زن خوب باشم...
دوست عزیزم
خیلی خوشحال شدم که همسرت اون عادت رو ترک کرده.بهت تبریک میگم.
به نظر من حساسیت سر موضوع خانوادش رو آشکارا بیان نکن فقط سعی کن در رابطه با خرید بعضی چیزها مثل خونه و طلا ترغیبش کنی یه برنامه برای خرید در نظر بگیر که توش فروش ماشین و اضافه کاری ایستادن همسرت و ... هم باشه
الان وضعیت اقتصادی جامعه خیلی توی موضوع میتونه کمکت کنه گران شدن دلار و به تبع اون همه کالاها و مسکن میتونه آدم رو به فکر واداره که واقعا تا میتونه زودتر برای خودش یه امنیت اقتصادی جور کنه
سعی کن با ملایمت این نکات رو بهش بگی اگه ادامه این زندگی هدفته وضعیت فعلی رو تحمل کن خیلی بهتر از وضعیت قبلی هست.
در عین حال سعی کن برای افزایش محبت بین خودت و همسرت تلاش کنی
این لینک رو مخصوصا پستی که کپی کردم رو به نظرم بخونی به دردت بخوره.موفق باشی:72:
http://www.hamdardi.net/newreply.php?tid=54&pid=157
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام ترگل
معمولا همون چیزهایی که به نظر نقطه ضعف افراد به نظر می رسد، در صورت روش ارتباطی صحیح در مورد آنها ، می توان آنها را به نقطه قوت رابطه خودتون تبدیل کنید. مثلا شوهر شما به مادرش و پدرش احترام می گذارد و به اونها زیاد اهمیت می دهد و از آنها حرف شنوی دارد. این نشان می دهد که والدین وی نیازهای روحی روانی فرزندشان را خوب شناخته اند و او را سیراب می کنند. انسانها معمولا به طرف منبع ارضاء نیازهایشان تمایل دارند. باید به این سئوال جواب دهی، خانواده او کدام نیاز همسرتان را خوب جواب می دهند.
- نیاز به احترام؟!
- نیاز به تائید؟!
- نیاز به پیشرفت؟!
-نیاز به مهر و محبت؟!
- نیاز به تفریح؟!
- نیاز به اظهار نظر؟!
- نیاز به آزادی و مدیریت؟!
- نیاز به ارضاء حس مسئولیت پذیری
و خیلی نیاز های دیگر. به این معنا که شما نیز می توانید فردی که چنین حرف شنوی از خانواده و محبت به آنها دارد را مدیریت کنید.
یک احتمال که می تواند وجود داشته باشد، این است که شما به نظر منطقی می رسید، و احتمالا دانش و آگاهی بیشتری نسبت به او دارید، به راه حل ها بیشتر واقفید، مدیریت خوبی را برزندگی داریدو ....، همه اینها در ظاهر حسن هستند، اما می توانند در زندگی زناشویی مخرب باشند. آنها هنگام که شما با بکارگیری این توانایی ها از همسرتان بالاتر می روید. یعنی از همسری به بالاسری می رسید. او احتمالا در کنار شما نقش کمرنگی را برای خود حس می کند، و ممکن است وارونه نشان دهد. یعنی سعی کند به نوعی شما و خانواده اتان را کوچک کند. شما گفتید که حتی خانواده آنها نیز از نظر فرهنگ پائین تر است، پس این هم مزید علت می شود که وی این احساس کوچکی و ضعیفی را بیشتر داشته باشد و ناخودآگاه دست به اقدامهای تخریبی بزند.
یک کاری که شما می توانید در دستور کار قرار دهید اینست به جای استفاده از توانایی های منطقی خودتون از این به بعد صرفا توانایی های احساسی خود را رو کند. یعنی به جای ارائه راه حل، انتقاد، توصیه ، تحسین، و بحث های منطقی، به دنبال هم حسی و احترام به او برآئید. ضعفهایش را نادیده بگیرید و احساسهای مثبت خود را نثارش کنید. در خلوت خودتون به او بگوئید که علیرغم بعضی مشکلات دوستش دارید و به همسری با او افتخار می کنید. نه مستقیم نه غیر مستقیم او را با هیچ کس مقایسه نکنید. سعی کنید زیاد در آغوشش بگیرید و هنگامیکه می خواهد بحث را به طرف منطق بکشاند شما با بوسیدن و لمس او ، بگوئید هرچی تو بگی دلبرم. هنر شما در عشق ورزیدن و احساس در اینجا کمکتون می کند، نه استفاده از منطق و دلیل و راهنمایی. چرا که بحثهای منطقی برای او پیام تحقیر دارد و او عاجز از شنیدن حرف حقیقی شماست. یعنی هر وقت که حرف صحیح و عقلانی می زنید او می شنود اینکه شما به او می گوئید:« مسئله ساده ای که حل آن اینقدر برای من آسان است ، تو احمق نمی تونی حلش کنی»
نکته دیگر اینکه به نظر میرسد شما برچسب و لقب هایی را به شوهرتان نسبت داده اید که دیگر قادر نیستید با شخصیت حقیقی وی ارتباط بگیرید. و معمولا با این لقب ها ( یعنی ماسکهایی که به روی صورت او گذاشته اید ) ارتباط می گیرید و این کار شما را مشکل می کند. لقب هایی چون بچه ننه ، مغرور و ....، موجب می شود که همه رفتار و گفتار همسرتان را از پشت این عینک ببینید. لذا نمی توانید واقع بین باشید.
شما باید ذره بینی بردارید و کوچکترین نقاط مثبت همسرتان را بیابید. و آنها را در ذهن خود نگهدارید و هر وقت چنین رفتار و گفتار مثبت را می بینید آن را برجسته کنید و بازخورد مثبت به او بدهید. البته زمان عنصر بسیار ضروری برای تغییر است و تدریج و آهستگی تغییر را فراموش نکنید. به خودتان زمان بدهید البته در این زمان باید پله پله روش شما با او برخورد کند تا به زودی در یابید که چگونه با تغییراتی که در روش خود ایجاد کرده اید موجب تغییرات او شده اید.
در مورد جاری و ...، زیاد حساسیت نشان نده، انرژی خود را در قالب احساسات مثبت روی همسرت سرمایه گذاری کن.
RE: من دیگه خسته شدم دیگه نمیخام عروس خوبه باشم دیگه نمیخام زن خوب باشم...
سلام فکور عزیزم ممنون.حتما این کارها رو عمل خواهم کرد از پست و تاپیک خوبی که معرفی کردی خیلی ممنونم حتما استفاده میکنم از مدیر خوب همدردی هم تشکر میکنم... فکور جان شوهرم به فکر خرید زمین و ساخت خونست ولی میخاد شریکی این کارو کنه شریکاش هم دامادشون(شوهرخواهرش) و پدرش یا یکی از داداشاشه و من هیچ علاقه ای به این کار ندارم ولی با این حال مانعش نیستم. ما خودمون میتونستیم یه خونه وام دار بگیریم منم میخاستم کمکش کنم دوتایی بخریم در صورتی که اون وام 20 میلیونی با درصد بالا رو برداشت و همش خرج شد و حالا باید ماهی بیش از 600 بریزه و ... الآن هم میگم خودمون بسازیم ولی قبول نمیکنه. من درصورتی که شریکی بخاد کار کنه هیچ کمکی نخواهم کرد.
RE: من دیگه خسته شدم دیگه نمیخام عروس خوبه باشم دیگه نمیخام زن خوب باشم...
خاله قزی عزیز دلت خوشه ها اغلب آقایونی که خانوم کارمند انتخاب می کنن از قبل واسه حقوقشون هم گود و گور آماده می کنن.
ولی من خودم به شخصه دلم نمیاد وقتی می بینم شوهرم این همه کار می کنه و قسط میده و آخرش هم کم میاره خودم همه حقوقم رو واسه قسط و خرج خونه میزارم . البته نا گفته نماند که واسه پیشرفت زندگی جفتمون هست . ولی می خوام بگم که زندگی نمیزاره که چیزیش رو واسه خودت طلا بخری مگر که یا شوهرت وضعش خوب باشه یا ارثیه ای بهتون رسیده باشه یا اینکه چشماتو ببندی و پولت رو واسه خودت نگه داری